سفرنماي هند
در سفر به «راجستان»، «ببر بنگال» را ديديم و او بود كه اين حكمت را به ما آموخت: «آن كه هفتهاي را در هند سپري كرده باشد بسيار حرفها در اين باره براي گفتن دارد، و آن كه دو هفتهاي را، بسا بسيار حرفها؛ اما آن كه سه هفتهاي را در هند سپري كرده، دشوار بتواند حرفي بر زبان براند.»
مهدي، همسفر من، حالا دو سالي هست كه در «هند ابدي» است، و سفر ما را به تنها طريق ممكن روايت كرده. من هم روايت خودم را در ادامه ميآورم، همانجا در: سفرنماي من و مهدي
مهدي، همسفر من، حالا دو سالي هست كه در «هند ابدي» است، و سفر ما را به تنها طريق ممكن روايت كرده. من هم روايت خودم را در ادامه ميآورم، همانجا در: سفرنماي من و مهدي
4 نظر:
خيلي عجيبه
می رویم بخوانیم
ببر بنگال!
مار ناگ!
بوگام داسی!
هند-بینی در جهان
جهان در هند-بینی!
;)
سرخوشانه زی!
هوشنگ گلشیری را من پیش از اینها شناخته بودم. خیلی زودتر از اینکه قرار شود موضوع پایان نامه ام او باشد.اول بار با او در «خانه روشنان» آشنا شدم؛ در«سا یه روشن های آن کلام که بر سر دست داشت.»...
سلام با مطلبی درباره ی مرحوم گلشیری به روزم. سر بزنید و نظر بدهید خوشحال می شوم. دوست گرامی
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی