August 09, 2007

مخاطب­شناسی «شرق»: آسیب­شناسی از درون

ماجرای توقیف «شرق» را از زوایای مختلف می­توان مورد بررسی قرار داد، اما من بی آن که به علت و اسباب این ماجرا بپردازم، می­خواهم بر ضرورت پرداختن به مختصات و مقتضیات کار رسانه­ای و لزوم برخورد حرفه­ای با مسئله­ی روزنامه به­عنوان یک رسانه­ی همگانی تاکید کنم: «به این بهانه»، تنها یک مسئله­ی محوری را مطرح و در باب آن اندکی تامل می­کنم.
شرایط رسانه­های همگانی در سطح جهان و شرایط خاص این رسانه­ها در ایران واقعیتی است که باید اهمیت خود را در وجود سیاست­گذاری دقیق و برنامه­ریزی منظم مبرز سازد، سیاست­گذاری دقیقی که می­تواند شامل مشخص کردن تعیین چارچوب­ها و سپس تعیین ابعاد مناسب و بخش­بندی متناسب محتوای روزنامه بوده و جدیت خود را در برنامه­ریزی­های منظم متجلی کند. اما آن­چه این همه را به­شکل موثر و واقع­بینانه میسر می­کند، از جمله، داشتن درک درست از مخاطبان رسانه است: هم مخاطبان مثبت (کسانی که اصول و اهداف رسانه را می­پسندند و با آن همدلی دارند) و هم مخاطبان منفی (آن­ها که میانه­ای با آن اصول و اهداف نداشته اما رسانه را برای آگاهی یا انتقاد از آن یا اقدام علیه آن مورد توجه قرار می­دهند) – در این میان، مخاطبان منفی رسانه­ها بیش­تر سازنده­ی پیش­آگهی­های اولیه­ای هستند که گردانندگان رسانه بر اساس اهداف و امکانات خود الزاما" باید به آن­ها توجه کنند، اما توجه به مخاطبان مثبت هم اهمیتی همسان یا حتا افزون­تر از آن دارد، زیرا مخاطب­شناسی در کل نقش اساسا" تعیین­کننده­ای در کلیت کار رسانه­ها و موفقیت یا عدم­موفقیت آن­ها دارد.
با این حال، به نظر می­رسد مخاطب­شناسی­ رسانه­ای در کار گردانندگان روزنامه­ی «شرق» لحاظ نشده یا به­شکل واقع­بینانه­ای صورت نگرفته. در یک نگاه کلی، سوای مخاطبان منفی «شرق» (که پرداختن به چند و چون آن­ها انگیزه­ی این نوشته نبوده)، مخاطبان مثبت این روزنامه را عمدتا" جمع محدود افراد دارای تحصیلات دانشگاهی و­، توسعا"، افراد عادی برخوردار از دید انتقادی نسبت به وضع موجود تشکیل می­دهند. با این همه، این ارزیابی اولیه نمی­تواند بهانه­ای برای اغراق و مبالغه چه در کمیت و چه در کیفیت این مخاطبان باشد: عموم مخاطبان روزنامه در بهترین حالت احتمالا" از مرز صد هزار نفر فراتر نمی­روند (در حالی که مخاطبان نوع اول سهم بسیار کم­تری در این رقم دارند) و این عده هم عموما" در شمار افرادی محسوب می­شوند که بعضا" اهل مطالعه اند اما حجم مطالعه­ی روزانه­شان معمولا" از یک ساعت فراتر نیست. از این رو، اولین خطایی که در مخاطب­شناسی روزنامه­ی «شرق» به چشم می­خورد برآورد نادرست از کیفیت و کمیت مخاطبان و بنابراین اقدام غلط در تعیین حجم روزنامه است. و همین اقدام اتفاقا" از دو سو به آن ضربه می­زند: از یک سو، انتشار سی صفحه مطلب به­صورت روزانه برای چنین مخاطبانی، به هر منظور و در هر موقعیت، اقدامی واقع­بینانه نبوده و کم­ترین حاصل آن می­تواند کم­اثر کردن مطالب باشد، و از دیگرسو، این کمیت بالا امکان نظارت دقیق کیفی را به­شدت کم کرده، بعضا" آن را ناممکن می­سازد (و در نهایت می­تواند مشکلاتی از قبیل مشکل اخیر را هم به بار آورد).
اما مسئله فقط تعیین نادرست حجم روزنامه نیست، توزیع نادرست این حجم هم هست. و در مورد «شرق» انبوهی از نمودهای این نادرستی­ را می­توان ملاحظه کرد، از جمله: اختصاص دادن چهار صفحه­ی روزانه به ورزش (در حالی که مخاطبان روزنامه عموما" یا به چنین اخباری بی­علاقه اند و یا علاقه­ی خود را با روزنامه­های ورزشی ارضا می­کنند)، تخصیص روزانه یک صفحه به هریک از هنرها (در شرایطی که این حوزه­ها به دلیل رکود فعلی یا برای مخاطبان مثبت چندان خبرساز نبوده و یا به شدت مورد هجمه­ی مخاطبان منفی روزنامه قرار می­گیرند)، و انتشار ویژه­نامه­های اغلب بی­برنامه و یا حتا بی­مناسبت، در شکل طویل و تخصصی، به­ویژه در حوزه­های فرهنگی (که باز هم مانند مورد قبلی مسئله­ساز می­نمایند). در هر حال، به نظر می­رسد که روزنامه بیش از حد توان یا علاقه­ی مخاطبان به آنان مطلب عرضه کرده و نادیده گرفتن این نکته تنها از ضعف مخاطب­شناسی حکایت دارد – حتا انتشار دو روزنامه­ی کم­حجم­تر (اصلی و ضمیمه) هم تنها به نوعی سرپوش گذاشتن بر نقص ذاتی این رویه (با هر انگیزه­ای: از میل بیش­تر به نمایش گذاشتن خود تا اشتیاق به جذب مخاطبانی فراتر از مختصات رسانه) است: تجربه­ی شکست­خورده­ی «هم­میهن» تنها عوض کردن قالب این بحر طویل رسانه­ای بود. اما گذشته از تعیین نادرست و تنظیم نادرست حجم روزنامه، درج محتوای نامناسب و مطالب نامتناسب هم نقصی ناشی از عدم درک درست از مخاطبان رسانه و، در سطحی کلی­تر، بی­تجربگی یا ناآگاهی از مختصات و مقتضیات ژورنالیسم حرفه­ای است. در این­جا، با توجه به اهمیت و حساسیت حوزه­های فرهنگی، تحلیل خود را به ارزیابی انتقادی از محتوای صفحات فرهنگی «شرق» معطوف می­کنم.
اول نکته­ای که در این باره حائز اهمیت می­نماید لزوم برنامه­ریزی دبیران سرویس­های فرهنگی، با توجه به سیاست­گذاری­های کلی شورای سردبیری، است. با این حال، به نظر می­رسد صفحات فرهنگی «شرق» عمدتا" حاصل همکاری شخصی و سلیقگی جمعی از روزنامه­نگاران بوده که مرزبندی­های بسیار محدودکننده­ای با بسیاری از اهالی فرهنگ داشته، از این رو حاصل کارشان اغلب محدود و تکراری است. در نتیجه، به نظر می­رسد این روزنامه بیش از آن که منعکس­کننده­ی طیفی از علائق یا آثار فرهنگی متنوع اما در نهایت همسو باشد، به ترسیم خط طویل اما کم­عرضی از یک نوع نگاه ثابت اقدام کرده. و این هم البته می­تواند از عوارض همان حجم نامناسب باشد: پر کردن روزانه یک صفحه با مطالب جذاب و متنوع، در شرایطی که بسیاری از موضوعات محتمل امکان انعکاس نداشته و بسیاری از افراد قادر به نوشتن چنان مطالبی هم (به هر دلیل احتمالی: از تنگ­نظری گردانندگان گرفته تا نبود امکانات مکفی مالی) کنار گذاشته شده باشند، اقدامی از هر جهت دشوار می­نماید.
نکته­ی دومی که باز هم در راستای ضعف مخاطب­شناسی مطرح می­شود، محتوای مطالب منتشرشده است. در این­جا دو آسیب آشکار را می­توان تشخیص داد: اول، اعمال و ابراز سلیقه در حد افراط، و دوم بی­اعتنایی به مختصات و مقتضیات رسانه. این دو آسیب البته در عموم صفحات فرهنگی «شرق» و به­ویژه، صفحات ادبیات و اندیشه، به چشم می­خورد، اما از قضا نمود هردو را به­­عنوان نمونه می­توان در مطالبی که منجر به توقیف روزنامه شد مرور کرد (باز با این فرض که روزنامه همچنان و در حال حاضر هم منتشر می­شود).
مجبتا پورمحسن، شاعر و روزنامه­نگاری پرکار و پرانگیزه، بر اساس مشغله­های شعری و مناسبات شغلی، مجموعه مصاحبه­هایی را با برخی از شاعران معاصر ترتیب داده و آن­ها را برای انتشار در اختیار دبیر سرویس ادبی قرار می­دهد. اما: صرف نظر از پیشینه­های ادبی و غیرادبی این شاعران و همچنین فارغ از پی­آمدهای ادبی و غیرادبی­شان آثارشان، آیا انتشار بی­وقفه و بی­برنامه­ی مطالبی در این ابعاد احتمالا" به دل­زدگی یا حتا واپس­زنی «مخاطب» منجر نمی­شود (چه با سلیقه و سبک و سیاق کار پورمحسن موافق باشد چه نه)؟ دوم: پرداختن به مقوله­ی شعر معاصر در این حجم و با این وسعت، با چه انگیزه و چه شناختی از مخاطبان صورت می­گیرد (چه بنا به سلیقه­ی یک همکار مطبوعاتی بوده چه بنا به سفارش دبیر سرویس ادبی)؟ به نظر می­رسد، همچنان که اغلب در صفحات اندیشه دیده می­شد، در این­جا هم برنامه­ریزی دبیر سرویس ادبی در نهایت بیش­تر بر اساس علایق انحصاری، سلایق محدود، و مناسبات شخصی انجام شده تا بر اساس واقعیات مبتنی بر شناخت مخاطب عام. بنابراین، ضرورت دارد در این­جا، به­طور مشخص، این دو پرسش را مورد توجه قرار دهیم: اول، از میان عموم مخاطبان صفحات ادبی چه تعدادشان به شعر و شاعران علاقه­مند اند (آثار شعری در میان مخاطبان عمومی ادبیات ما چه جایگاه و چه جذابیتی دارند) و تخصیص چنین حجمی از نقد و مصاحبه و معارفه به شعر و شاعران چه توجیهی دارد – به چه انگیزه و با چه انتظاری عرضه می­شود؟ دوم، نفس مطالب منتشرشده (مصاحبه­های مطول و تخصصی با شاعرانی که شعرشان هم چندان شناخته­شده نیست)، «فارغ از محتوای مصاحبه یا معتقدات فرد مورد مصاحبه»، چه نسبتی با قالب رسانه­ای به نام روزنامه دارد؟
پاسخ واقع­بینانه به این پرسش­ها احتمالا" می­تواند ما را به این نتیجه برساند که از یک سو، مسئله­ی «شرق» از یک بابت فراتر از اتفاق اخیر است و، از سوی دیگر، نقصانی اگر در درون این رسانه بوده مسئولیت­اش بیش از آن که با امثال پورمحسن باشد با دبیر سرویس و سردبیر روزنامه است: پورمحسن حق دارد سلایق شخصی خودش را (درست یا نادرست) داشته باشد، و حق دارد در مورد آن­چه به نظرش (درست یا نادرست) مهم و قابل تامل می­رسد مطلب بنویسد یا مصاحبه کند، تجریه کسب کند، اشتباه کند، و اصلاح کند، اما این دبیر و سردبیر هر رسانه اند که اولا" باید برنامه­ریزی مقبولی برای محتوای صفحات خود داشته و دوما" سیاست­گذاری واقع­بینانه­ای در برخورد با مخاطبان در پیش بگیرند (و، از جمله، موضوعات و مطالب را اهم و فی­الاهم کرده، وظیفه­شناسی و موقعیت­شناسی خود را با اتخاذ رویه­ای متعادل و منصفانه نشان دهند): از این رو، نوع و ابعاد تعاملی را هم که روزنامه­ی «شرق» با روزنامه­نگار پرکاری مثل پورمحسن دارد (که اتفاقا" مصاحبه­ها و مطالبی که در «رادیو زمانه» منتشر کرده تنوع سلایق و توانایی­های­اش را نشان می­دهد) تنها با توجه به سیاست­گذاری­های کلی سردبیر و برنامه­ریزی­های دبیر سرویس ادبی می­توان تحلیل کرد. و این همه در حالی است که به نظر می­رسد این سیاست­گذاری و برنامه­ریزی نقصی اساسی دارد، نقصی که در انتشار همان مصاحبه­های مورد بحث مشهود می­شود – به نظر می­رسد دبیر سرویس و سردبیر این واقعیت رسانه­ای را در نیافته یا در کار خود منظور نکرده­اند که، روزنامه نه باید جای مجلات اختصاصی ادبی را بگیرد و نه می­تواند نبود آن­ها را جبران کند: یکی دو شعر از یک شاعر کم­شهرت اما به­زعم گردانندگان «شرق» ارزنده و یا نقدی کوتاه اما انگیزاننده، از مصاحبه­های تفصیلی و تخصصی موثرتر، مناسب­تر، و رسانه­ای­تر نیست؟
در نهایت، این همه شاید انگیزه­ای برای اندیشیدن به پرسشی کلی­تر و اساسی­تر باشد: آیا کم­توجهی به مخاطبان مثبت رسانه اسباب آسیب­پذیرتر شدن­اش در برابر مخاطبان منفی را مهیا نمی­کند: یعنی، سوای عوامل آسیب­زای بیرونی، آیا عواملی هم در درون این رسانه در حال آسیب رساندن به آن نبوده، یا دست­کم اسباب آسیب­پذیرتر شدن­اش در برابر عوامل بیرونی را مهیا نکرده­اند؟

Labels:

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::