پاسخ مهدی خلجی به نقد متقابل من
پيامِ عزیز
پاسخ تو را به نقد ترجمه خواندم. امیدوارم بر خلاف لحن پرشماتت و اشتلم نوشتهات، از نقد من آزردهخاطر نشده باشی. در پاسخ خود «ناقدِ متبحر» ترجمهات را به اصنافِ اوصاف مذموم خواندهای و کمدانش و نافروتناش نامیدهای که ورای پاسخ به نقد است. من کوشیده بودم در عوض، ترجمهی تو را آماج بگیرم و مترجم را به صفتی متصف نکنم. با این همه، بسی خرسند خواهم شد که بحث را با تو ادامه دهم. از این رو، همین پاسخ کوتاه را که در سفر مینویسم میتوانی در وبلاگات منتشر کنی تا دیگران نیز در جریان گفتگوی ما قرار گیرند.
نوشتهای برداشتِ من از ترجمهات «بدبینانه» است. بدبینی اگر به معنای سنجشگری و باریکبینی باشد، چرا ناقد نباید «بدبینانه» به متن بنگرد؟ نقد یا از نظر استدلال منطقی به سامان است یا نیست. «بدبینی» و «خوشبینی» به مفهوم اخلاقی آن معنا ندارد.
پارهای از نکتههایی را که نوشتهای درنمییابم. چرا من بایست «در باب فصلهای مطول مربوط به پروست، ناباکوف و اورول – سخن رورتی در این باره و برگردان تو از آن» حرف میزدم؟ مگر آن فصلها را تو نوشته بودی یا فرض نوشتهی من پرداختن به محتوای کتاب رورتی بود؟ من آشکارا تصریح کرده بودم که غرض آن نوشته نقد ترجمه است و بس و به هیچ رو سودای شرحی ولو کوتاه از آرای رورتی ندارد. البته که آن «توضیحات اولیه»ی من درباره اندیشههای رورتی گنگ و سردستیاند، اما آن پاراگراف مدخلی است به کانون اصلی بحث مقاله که نقد ترجمه کتاب رورتی است. این هیچ مسئولیت مترجم را در نوشتن درآمدی بر کتاب نمیکاهد و آنچه دربارهی پیشگفتار ترجمه نوشتهای چگونه میتواند خوانندهی کتاب را قانع کند؟ همینطور آنچه درباره نثر ترجمه نوشتهای؟ اینکه زبان رورتی «زبان فلسفهورز مجرب انگلیسی و آن هم برای خوانندگان انگلیسی زبان» است، توجیه خوبی برای نثر پردستانداز و گاه نامفهومِ مترجم است؟
دربارهی معادل «پيشامد» برای Contingency مدعای من نادرستی آن نبود؛ نادقیق بودن آن بود و هنوز هم هست. این واژه، اصطلاحی فلسفی است و رورتی هم به همان معنای فلسفی آن را به کار برده و معنای تازهای به آن نداده است و برخلاف آنچه نوشتهای «معنای مد نظر رورتی» چیزی جز همان امکان نیست. «پیشامد» ذهن خواننده را از ارجاع این اصطلاح به سنت فلسفه منحرف میکند و چنان مینماید که گویا رورتی کلمهی تازهای را در مقام اصطلاح جعل کرده است. ترجمه Contingency به «پیشامد» ترجمهی اصطلاحی نیست.
دربارهی آیرونی و «بازی» هم سخن تو استدلالی در برندارد و تأکیدی است بر انتخاب مترجم.
نوشتهای «تأویل خود» را داری و من نمیتوانم با تأویل خودم «هر تأویل رقیب را از میدان به در» کنم. «تأویل» هم کلمهای افسونگر و جادویی و بسی خطرناک است. برگردان اصطلاحات و بحث در دقت و درستی آنها را نمیتوان صرفاً با «تأویل» خواندن یک معادل حل کرد. آگاهی از سنت فلسفی دو زبان و نیز توانایی زبان فارسی برای برگرداندن مصطلحاتِ تازه، بسی فراتر از «تأویل» است و میتواند به معیارهایی عینی استوار باشد.
در رد «دعویاتِ مطنطن» من، از جمله درباره Hard Scientific Fact سخن گفتهای. پاسخ تو نشان میدهد که مترجم هنوز به نقد توجه نکرده است. اولاً در این تعبیر Hard صفت فکت است نه صفت Scientific . دریافت این نکته با توجه به دانش دستور زبان انگلیسی دشوار نباید باشد. پس در این عبارت از «علوم سخت» سخنی نیست؛ بلکه از «واقعیتِ عینی علمی» سخن میرود. علاوه بر این، فکت به معنی واقعیت است نه «داده»، دستکم در این سیاق. Scientific و Hard در اینجا هر دو صفت فکت هستند. ثانیاً هنوز هم تأکید میکنم که «چیزی به نام علوم سخت و نرم وجود ندارد». درست است هر دانشجوی فلسفهای میداند که Hard Science اصطلاحی است در متون فلسفهی علم؛ اما همان دانشجوی فلسفه به قاعده باید بداند که Hard Science تعبیر دیگری است از Exact Science که به فارسی «علوم دقیقه» ترجمه میکنند، نه علوم سخت. تعریف علوم دقیقه تقریباً همان است که به نقل از دائرة المعارف ویکی پدیا آوردهای و در برابر بیشتر رشتههای علوم انسانی از جمله فلسفه میایستد.
چون در سفرم پاسخام را کوتاه میکنم و بحث را به پس از این وامیگذارم. فقط به اشارهای بسنده کنم که متن من «آمرانه» نبود. شیوهی من در نقد ترجمه آن است که نخست متن ترجمه را به دست میگیرم و میخوانم. اگر متن مفهوم باشد و ابهامی در آن نیابم به متن اصلی مراجعه نمیکنم. باور دارم که هر ترجمهی خوب در وهلهی نخست باید به به نثر فارسی مفهوم، درست و پاکیزه نوشته شده باشد؛ وگرنه یافتن چند خطا و بیقتی در هر ترجمهای شاید کار دشواری به نظر نیاید. کمتر صفحهای از ترجمهی تو را فارغ از گیر و گرفتهای زبانی یا ابهام یافتم. مثلاً در آغاز فصلی (الان کتاب در دسترسام نیست) دیدم رورتی «به ترجمهی تو» میگوید حرفهایش در این فصل «بنیان مستحکمی» ندارد. طبیعی است که شگفتزده شدم چگونه فیلسوفی در آغاز یکی از فصول کتاباش میگوید حرفهایش بیبنیاناند. معمولاً فیلسوفان اینگونه سخن نمیگویند. به متن رورتی نگاه کردم دیدم او تعبیر Skate on thin ice را به کار برده: اسکیت کردن روی یخ نازک. و مترجم این تعبیر را که ربطی به فلسفه ندارد و به انگلیسی عمومی بازمیگردد درست درنیافته و گمان کرده اسکیت کردن روی يخ نازک یعنی حرف بیمبنا زدن. در انگلیسی وقتی این تعبیر را به کار میبرند که میخواهند به مناقشهبرانگیز بودن سخنی اشاره کنند. یعنی رورتی میگوید حرفهای من در این فصل جدالبرانگیزند؛ شبیه دست کردن در لانه زنبور. میبینی که این نکتهها ربطی به «تأویل» من یا تو ندارد. آشنایی با زبان عمومی انگلیسی یا زبان اصطلاحی فلسفی راه را بر بسیاری آشفتهگیهای «تأویلی» میبندد.
مسأله نه به «تأویل» بازمیگردد نه به «سلیقه» و نه به «قرارداد». نوشتهای من دقت نکردهام که مترجم «معادلها را با خواننده قرارداد» کرده است. توضیحاتِ تو درباره «نامانگاری» در ترجمه و مفهومانگاری و نسبت دادن آن به رورتی یکسره بیراه است. قرارداد کردن زمانی معنا دارد که مثلاً اگر مترجم خواست در برابر Canon «کانون» بگذارد یا در برابر بسیاری اصطلاحات دیگر معادلهایی بیگانه با سنت دو زبان انگلیسی و فارسی قرار دهد، به خواننده توضیح دهد؛ نه اینکه «بازیباورانه» هر چه دلش خواست بنویسد و بعد بگوید این قراردادی و نامانگارانه است نه مفهومباورانه. مترجم در پانوشتها میتواند به معنای مصطلحات اشاره کند و بعد بگوید چرا معادلهای دیگر را روا نمیداند و چرا معادل میسازد. پس شگفت نیست کسی که متن انگلیسی رورتی را خوانده باشد از ترجمهی فارسی چیز چندانی دستگیرش نشود.
در نتیجه من در برابر متنی بودم که به سختی گمان میبرم خواننده فارسی معنای محصلی از کلیت آن به دست آورد. خرسند خواهم شد باز هم دربارهی «نقد ناقص و ناپخته؛ سنجش سست و سرسری، متن مشوش و آکنده از دعویاتِ گزاف» من بنویسی.
با احترام و دوستی
مهدی
پاسخ تو را به نقد ترجمه خواندم. امیدوارم بر خلاف لحن پرشماتت و اشتلم نوشتهات، از نقد من آزردهخاطر نشده باشی. در پاسخ خود «ناقدِ متبحر» ترجمهات را به اصنافِ اوصاف مذموم خواندهای و کمدانش و نافروتناش نامیدهای که ورای پاسخ به نقد است. من کوشیده بودم در عوض، ترجمهی تو را آماج بگیرم و مترجم را به صفتی متصف نکنم. با این همه، بسی خرسند خواهم شد که بحث را با تو ادامه دهم. از این رو، همین پاسخ کوتاه را که در سفر مینویسم میتوانی در وبلاگات منتشر کنی تا دیگران نیز در جریان گفتگوی ما قرار گیرند.
نوشتهای برداشتِ من از ترجمهات «بدبینانه» است. بدبینی اگر به معنای سنجشگری و باریکبینی باشد، چرا ناقد نباید «بدبینانه» به متن بنگرد؟ نقد یا از نظر استدلال منطقی به سامان است یا نیست. «بدبینی» و «خوشبینی» به مفهوم اخلاقی آن معنا ندارد.
پارهای از نکتههایی را که نوشتهای درنمییابم. چرا من بایست «در باب فصلهای مطول مربوط به پروست، ناباکوف و اورول – سخن رورتی در این باره و برگردان تو از آن» حرف میزدم؟ مگر آن فصلها را تو نوشته بودی یا فرض نوشتهی من پرداختن به محتوای کتاب رورتی بود؟ من آشکارا تصریح کرده بودم که غرض آن نوشته نقد ترجمه است و بس و به هیچ رو سودای شرحی ولو کوتاه از آرای رورتی ندارد. البته که آن «توضیحات اولیه»ی من درباره اندیشههای رورتی گنگ و سردستیاند، اما آن پاراگراف مدخلی است به کانون اصلی بحث مقاله که نقد ترجمه کتاب رورتی است. این هیچ مسئولیت مترجم را در نوشتن درآمدی بر کتاب نمیکاهد و آنچه دربارهی پیشگفتار ترجمه نوشتهای چگونه میتواند خوانندهی کتاب را قانع کند؟ همینطور آنچه درباره نثر ترجمه نوشتهای؟ اینکه زبان رورتی «زبان فلسفهورز مجرب انگلیسی و آن هم برای خوانندگان انگلیسی زبان» است، توجیه خوبی برای نثر پردستانداز و گاه نامفهومِ مترجم است؟
دربارهی معادل «پيشامد» برای Contingency مدعای من نادرستی آن نبود؛ نادقیق بودن آن بود و هنوز هم هست. این واژه، اصطلاحی فلسفی است و رورتی هم به همان معنای فلسفی آن را به کار برده و معنای تازهای به آن نداده است و برخلاف آنچه نوشتهای «معنای مد نظر رورتی» چیزی جز همان امکان نیست. «پیشامد» ذهن خواننده را از ارجاع این اصطلاح به سنت فلسفه منحرف میکند و چنان مینماید که گویا رورتی کلمهی تازهای را در مقام اصطلاح جعل کرده است. ترجمه Contingency به «پیشامد» ترجمهی اصطلاحی نیست.
دربارهی آیرونی و «بازی» هم سخن تو استدلالی در برندارد و تأکیدی است بر انتخاب مترجم.
نوشتهای «تأویل خود» را داری و من نمیتوانم با تأویل خودم «هر تأویل رقیب را از میدان به در» کنم. «تأویل» هم کلمهای افسونگر و جادویی و بسی خطرناک است. برگردان اصطلاحات و بحث در دقت و درستی آنها را نمیتوان صرفاً با «تأویل» خواندن یک معادل حل کرد. آگاهی از سنت فلسفی دو زبان و نیز توانایی زبان فارسی برای برگرداندن مصطلحاتِ تازه، بسی فراتر از «تأویل» است و میتواند به معیارهایی عینی استوار باشد.
در رد «دعویاتِ مطنطن» من، از جمله درباره Hard Scientific Fact سخن گفتهای. پاسخ تو نشان میدهد که مترجم هنوز به نقد توجه نکرده است. اولاً در این تعبیر Hard صفت فکت است نه صفت Scientific . دریافت این نکته با توجه به دانش دستور زبان انگلیسی دشوار نباید باشد. پس در این عبارت از «علوم سخت» سخنی نیست؛ بلکه از «واقعیتِ عینی علمی» سخن میرود. علاوه بر این، فکت به معنی واقعیت است نه «داده»، دستکم در این سیاق. Scientific و Hard در اینجا هر دو صفت فکت هستند. ثانیاً هنوز هم تأکید میکنم که «چیزی به نام علوم سخت و نرم وجود ندارد». درست است هر دانشجوی فلسفهای میداند که Hard Science اصطلاحی است در متون فلسفهی علم؛ اما همان دانشجوی فلسفه به قاعده باید بداند که Hard Science تعبیر دیگری است از Exact Science که به فارسی «علوم دقیقه» ترجمه میکنند، نه علوم سخت. تعریف علوم دقیقه تقریباً همان است که به نقل از دائرة المعارف ویکی پدیا آوردهای و در برابر بیشتر رشتههای علوم انسانی از جمله فلسفه میایستد.
چون در سفرم پاسخام را کوتاه میکنم و بحث را به پس از این وامیگذارم. فقط به اشارهای بسنده کنم که متن من «آمرانه» نبود. شیوهی من در نقد ترجمه آن است که نخست متن ترجمه را به دست میگیرم و میخوانم. اگر متن مفهوم باشد و ابهامی در آن نیابم به متن اصلی مراجعه نمیکنم. باور دارم که هر ترجمهی خوب در وهلهی نخست باید به به نثر فارسی مفهوم، درست و پاکیزه نوشته شده باشد؛ وگرنه یافتن چند خطا و بیقتی در هر ترجمهای شاید کار دشواری به نظر نیاید. کمتر صفحهای از ترجمهی تو را فارغ از گیر و گرفتهای زبانی یا ابهام یافتم. مثلاً در آغاز فصلی (الان کتاب در دسترسام نیست) دیدم رورتی «به ترجمهی تو» میگوید حرفهایش در این فصل «بنیان مستحکمی» ندارد. طبیعی است که شگفتزده شدم چگونه فیلسوفی در آغاز یکی از فصول کتاباش میگوید حرفهایش بیبنیاناند. معمولاً فیلسوفان اینگونه سخن نمیگویند. به متن رورتی نگاه کردم دیدم او تعبیر Skate on thin ice را به کار برده: اسکیت کردن روی یخ نازک. و مترجم این تعبیر را که ربطی به فلسفه ندارد و به انگلیسی عمومی بازمیگردد درست درنیافته و گمان کرده اسکیت کردن روی يخ نازک یعنی حرف بیمبنا زدن. در انگلیسی وقتی این تعبیر را به کار میبرند که میخواهند به مناقشهبرانگیز بودن سخنی اشاره کنند. یعنی رورتی میگوید حرفهای من در این فصل جدالبرانگیزند؛ شبیه دست کردن در لانه زنبور. میبینی که این نکتهها ربطی به «تأویل» من یا تو ندارد. آشنایی با زبان عمومی انگلیسی یا زبان اصطلاحی فلسفی راه را بر بسیاری آشفتهگیهای «تأویلی» میبندد.
مسأله نه به «تأویل» بازمیگردد نه به «سلیقه» و نه به «قرارداد». نوشتهای من دقت نکردهام که مترجم «معادلها را با خواننده قرارداد» کرده است. توضیحاتِ تو درباره «نامانگاری» در ترجمه و مفهومانگاری و نسبت دادن آن به رورتی یکسره بیراه است. قرارداد کردن زمانی معنا دارد که مثلاً اگر مترجم خواست در برابر Canon «کانون» بگذارد یا در برابر بسیاری اصطلاحات دیگر معادلهایی بیگانه با سنت دو زبان انگلیسی و فارسی قرار دهد، به خواننده توضیح دهد؛ نه اینکه «بازیباورانه» هر چه دلش خواست بنویسد و بعد بگوید این قراردادی و نامانگارانه است نه مفهومباورانه. مترجم در پانوشتها میتواند به معنای مصطلحات اشاره کند و بعد بگوید چرا معادلهای دیگر را روا نمیداند و چرا معادل میسازد. پس شگفت نیست کسی که متن انگلیسی رورتی را خوانده باشد از ترجمهی فارسی چیز چندانی دستگیرش نشود.
در نتیجه من در برابر متنی بودم که به سختی گمان میبرم خواننده فارسی معنای محصلی از کلیت آن به دست آورد. خرسند خواهم شد باز هم دربارهی «نقد ناقص و ناپخته؛ سنجش سست و سرسری، متن مشوش و آکنده از دعویاتِ گزاف» من بنویسی.
با احترام و دوستی
مهدی
Labels: Rorty
2 نظر:
خُب پيام. تا اينجا که من حرف های تو را و حرف های مهدی را خواندم و صفحه به صفحه و سطر به سطر به متن ترجمه کتاب نگاه کردم بايد بی رودربايستی بگويم که ترجمه ات را بايد از بن بازخوانی و اصلاح کنی. راست می گويد مهدی اصلن بسياری از جملات قابل فهم نيست. فقط خواهش می کنم زياد بر خطاهايت پافشاری نکن. مرسی
امیدوارم روزی رسد که همگان منابع را به زبان اصلی بخوانند.بازار ترجمه آفات زیادی دارد.که بعضی آفات آن اجتماعی و بعضی علمی هستند.امیدورام روزی رسد که به دنبال علم و فلسفه اصیل در کتاب فروشی های میدان انقلاب نباشیم.
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی