January 29, 2007

هدایت، «بوف کور»، و ناسیونالیسم


با وجود انبوه تاویل­ها که از کار، آثار، زندگی، و زمانه­ی، بی­شک، بزرگ­ترین نویسنده­ی معاصر ایرانی شده، «معمای هدایت» هنوز هم برای ما نویسندگان و خوانندگان ناگشوده مانده: هدایت در چه اندیشه­ای بود و این اندیشه در آثارش چگونه به رشته­ی نوشتار در آمد؟ این اساسی­ترین پرسشی است که اغلب ذهن منتقد، محقق، یا مولف معاصر ایرانی را به خود مشغول کرده، و با این حال به نظر می­رسد تا رسیدن به پاسخی درخور، راه درازی در پیش داریم. با این حال، این نکته بیش از آن که نافی ارزش­های آثار تاکنون منتشرشده باشد، تاکیدی بر نیاز به اندیشه­گری در باب این معما در سال­های در پیش رو است؛ وگرنه، گذشته از آثار عامه­پسندی که هرساله درباره­ی هدایت و راز و رمز او منتشر می­شود، خوانندگان ایرانی این بخت را داشته­اند که این سال­ها از رهگذر آثار ارزنده­ای از قبیل تالیفات م. ف. فزرانه، محمد صنعتی، همایون کاتوزیان، و دیگران نگاه جدی­تری به آثار و آرای هدایت بیاندازند.

هفتادمین سال­گرد «بوف کور» با انتشار اثری ارزنده از ماشاءالله آجودانی درباره­ی هدایت همزمان شده: «هدایت، بوف کور، و ناسیونالیسم».* دکتر آجودانی، استاد ادبیات فارسی و تاریخ معاصر ایران، که پیش از این با انتشار دو اثر، یکی «یا مرگ یا تجدد: دفتری در شعر و ادب مشروطه» و دیگری «مشروطه­ی ایرانی»، جایگاه برجسته­ای نزد خوانندگان و پژوهندگان ایرانی یافته – کم­تر کسی در اهمیت و عظمت اثر اخیر او شک دارد – این­بار به سراغ هدایت رفته تا از دیدی تاریخ­نگرانه به «بوف کور»، این باغ / متن (ص. 41) ملون، نگاهی بیاندازد.
همچنان که از عنوان اثر بر می­­آید، نویسنده در صدد بوده تا جلوه­های ملی­گرایی ایرانی را، که در پی نهضت مشروطه در ادبیات ایرانی ریشه دوانده، در آثار هدایت و به­ویژه در «بوف کور» او برجسته کرده، به­تعبیر خود، «معنای همبسته» ای در دل این مجموعه متون بیابد. و این البته دستاوردی بسیار تعیین­کننده دارد: برای نخست­بار، خوانشی از هدایت می­شود که نشان می­دهد آثار او تا چه اندازه در پیوند با مفهوم ملی­گرایی ایرانی (از نوع باستان­گرا) بوده، به­ویژه «بوف کور» او، اثری که عمدتا" و اغلب انحصارا" اثری سوررئالیستی (خیال­ورزانه و عاری از اساسی در واقعیت) ارزیابی شده، در واقع اثری کاملا" اندیشیده و دقیقا" منطبق با دیدگاه ناسیونالیستی نویسنده (ستایش از ایران باستان، بیزاری از اعراب، و انتقاد از میراث اسلام) است، و نشانه­های آشکار اما تاکنون نادیده­ی این دیدگاه را در جا­به­جای متن او می­توان یافت: نشان دادن این نادیده­ها – از تبارشناسی گلدان راغه گرفته تا واکاوی تقابل زن اثیری / زن لکاته در پیوند با ایران / اسلام، و ... که در بخش پنجم از فصل سوم کتاب، «ساختار بوف کور و ناسیونالیسم هدایت» (صص. 90 و بعد)، آمده – دستاوردی از هر جهت حائز اهمیت است و همین ره­آورد است که کار آجودانی را به اثری ارزنده و البته استثنایی بدل می­کند.
آجودانی در راستای واکاوی این «معنای همبسته»، این تقابل دوتایی که از دید او در کلیت کار هدایت جاری بوده، با اتخاذی دیدگاهی کل­نگرانه که همراستا با تاریخ­نگری او است، از یک سو دیگر متون هدایت و از همه مهم­تر «پروین دختر ساسان» و «توپ مرواری» (که دو پیوست اول و دوم کتاب، «درباره­ی ساختار توپ مرواری» و «فشرده­ی روایت توپ»، به آن اختصاص یافته) را مورد توجه قرار داده و هر از گاهی از آن­ها شاهد مثال می­آورد تا نشان دهد که این دو-اندیشی («تفکر دوبنی») مضمونی ساری و جاری در سرتاسر آثار او است؛ و از سوی دیگر، به دیرینه­شناسی این مضمون در میان متفکران عصر مشروطه، و به­ویژه میرزا آقاخان کرمانی می­پردازد (کتاب عملا" با پیوستی حاوی بخش­هایی از «صد خطابه» ی او پایان می­یابد).
روی هم رفته، شکی در این نیست: «معنای همبسته» ای که آجودانی از راه این خوانش فراهم می­آورد تاویلی تازه و بی­نهایت قابل­تامل است: اثر او، با وجود حجم نه چندان زیاد آن، پژوهشی ژرف و نگاهی نافذ به یکی از زوایای بسیار مهم و تاکنون نامکشوف و نادیده­ی آثار هدایت است و، باز هم بی­شک، می­تواند برداشت ما از این آثار و به­ویژه «بوف کور» را اساسا" دگرگون کند. آجودانی در مقدمه­ی کتاب­اش به­درستی و با صراحت اصرار می­ورزد که «مشکل هدایت همچنان مشکل ما است و گلدان راغه­ی راوی "بوف کور"، یادگار شهر قدیم ری، میراث همه­ی ما است» و سپس این پرسش پایه را پیش می­کشد که «با این میراث چه باید کرد؟ و این­بار "بوف کور" تاریخا" تحقق­یافته را چگونه باید خواند ...؟» (ص. 23)، و در ادامه به بسط و بررسی این پرسش می­پردازد: در واقع، «هدایت، بوف کور، و ناسیونالیسم» پرسشی است به­درازای دویست صفحه، پرسشی که بی­گمان بعد از این باید در پی پاسخ­های مبسوط­­تر برای آن بود – پاسخ­هایی که از یک سو در صدد استقرار آن پرسش در زمینه­ی کلی­تر، گسترده­تر، و تعیین­کننده­تر ادبیات و اندیشه­ی ایرانی در دوران تجددخواهی بر آمده، از دیگر سو با نگاهی تخصصی­تر و اختصاصی­تر به آثار و آرای هدایت، به­ویژه با توجه به دیگر نکات نادیده یا ناهمخوان (از جمله، تاثیرپذیری هدایت از جو زمانه و نقل نه­چندان مغرضانه­ی روایت­های عامیانه یا بیزاری توامان او از اعراب و ایرانیان و، اما از همه مهم­تر، شکنندگی یا سیالیت تقابل­های دوتایی – مثلا" همان لکاته و اثیری – در آثار و اندیشه­ی او) به بازبینی و بازآرایی آن پرسش بپردازد.
هرچه باشد، «هدایت، بوف کور، و ناسیونالیسم» از خواننده می­خواهد، در کنار همه­ی تاویل­های روان­شناسانه، زیبایی­شناسانه، سبک­شناسانه، و ... که در جای خود حائز اهمیت بوده، این­بار «بوف کور» و همچنین دیگر آثار هدایت را از منظری تاریخ­نگرانه بنگرد. در واقع، جای تعجب دارد که، با وجود تاکید آشکار هدایت بر تاریخ و تکرار تاملات تاریخی­ در آثارش، تا کنون اهتمامی در راستای ارائه­ی تاویلی تاریخ­نگرانه از آثار او نشده، از همین رو بسی جای خوش­وقتی است که اکنون پژوهش­گری صاحب­صلاحیت به این ضرورت پی برده و با جدیتی در خور به آن پرداخته، اثری بی­شک بااهمیت در این باره پدید آورده است.

آجودانی در کتاب­اش بر درک تازه­ای از زمان که در پی نهضت تجددخواهی در میان نویسندگان ایرانی پیدا شده تاکید کرده، بارها اشاره می­کند که تقسیم زمان به دو بخش زمان «گذشته» (یعنی ایران پیش از اسلام) و زمان «حال» (که از حمله­ی اعراب به ایران آغاز شده و تا اکنون ادامه یافته)، و سپس ایجاد تقابلی دوتایی بین این دو و برتری­بخشی اغلب بی­­چون­وچرا به زمان اول در برابر زمان دوم، میراثی است که اکثر نویسندگان نوگرای ایرانی از متفکران عصر مشروطه­ به ارث برده و خود برای ما باقی گذاشته­اند: تامل در تاریخ این میراث مفهومی نه تنها می­تواند نیازی مبرم برای بازخوانی ادبیات و اندیشه­ی ایرانی در دوران معاصر بوده بل­که همچنین می­تواند، و باید،انگیزه­ای باشد برای بازاندیشی در تاریخ گذشته­های خود، زیرا همچنان که نویسنده با نقل قول مشهور کروچه عنوان کرده: «هر تاریخی تاریخ معاصر است».
___________________________________________
* ماشاءالله آجودانی، هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم (لندن: انتشارات فصل کتاب، 2006). از مولف محترم که متن کتاب را در اختیارم گذاشت ممنون ام. امیدوار ام اسباب انتشار اثر ایشان در ایران هم فراهم شود.

Labels:

5 نظر:

Anonymous Anonymous مي نويسد:

سلام، به این مطلب شما در بلاگ نیوز لینک داده شد

12:20 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

آقای یزدانجو!
سلام
داستان تازه ای از من با نام عطر سیگار از خزه منتشر شده است
امیدوارم لطف بفرمایید و مورد مطالعه قرار دهید
ممنون

7:39 AM  
Blogger میم میم مي نويسد:

سلام. ممنون از نوشته‌ی خوبت. راستش هنوز که کتاب به ایران نرسیده تا بخوانم و نظر بدهم امّا دو کتاب قبلی نویسنده نشان دهنده‌ی نگاه پیش‌رونده‌ی نویسنده است. یعنی نویسنده باسوادتر شده است. کتاب یا مرگ یا تجدّدش به نظرم برخلاف آنچه شما می‌اندیشید، بسیار سطحی و کم مایه است. و آن هم به دلیل سطحی بودن نویسنده در حین نگارش آن مقالات در طی چند سال است. ولی نوشته‌ی بعدی یعنی مشروطه ایرانی بسیار از آن بهتر و برجسته تر است. و امیدوارم این آخری از قبلی هم بسیار بهتر باشد. نشانگر پیشرفت و مطالعه و تعمّق نویسنده‌اش

5:55 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

جناب يزدانجوي عزيز، من هردو كتاب قبلي را به توصيه شما خريدم و خواندم و برخلاف نظر قبلي هردو آنها از نظر من بسيار خواندني بود. البته به نظر مي رسيد كه كتاب اول بيشتر به جهت آشنايي عمومي باشد ولي كتاب دومي واقعا" يك كار تحقيقي و تخصصي عالي بود. اميدوارم اين كتاب جديدشان هم به همان خوبي باشد. از راهنمايي شما سپاسگزارم. احسان

10:41 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

سلام.
چه تحقیق زیرکانه ای! از گلدان راغه تا پیر خنزر پنزری...همینطور دارم نشانه هایش را مرور می کنم!و... واقعاً هوشمندانه است!باید خواند.ممنون بابت معرفی اش
پایدار باشید

10:41 PM  

Post a Comment

<<< صفحه ی اصلی

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::