April 30, 2007

از نمايشگاه تا نمايشگاه

بنا به فهرستي كه براي نمايشگاه كتاب امسال آماده شده، «نشر مركز»‌ در سال گذشته بيش از 200 عنوان كتاب انتشار داده كه در اين ميان 50 عنوان چاپ اول و بيش از 150 عنوان تجديد چاپ بوده­اند.
برخي از كتاب­هايي را كه «نشر مركز» در اين فاصله (از نمايشگاه 85 تا نمايشگاه 86) منتشر كرده در اين­جا مختصرا" مطرح و معرفي كنم. كتاب­ها را، كه بعضا" خودم مترجم يا ويراستارشان بوده­ام، بنا به آشنايي و علاقه­ي شخصي گزينش كرده­ام. خواستيد، (با تحفيف 20 درصد)‌ بخريد، و بخوانيد:

دن كاميلو و پسر ناخلف – جوواني گوارسكي / مرجان رضايي
گوارسكي را ايراني­ها هم با قهرمان مشهور رمان­هاي­اش «دن كاميلو» مي­شناسند. سبك و سياق ساده­ اما طنازانه­اي دارد و، با هر پسندي، اين رماني است كه حتما" از خواندن­اش لذت خواهيد برد.

تي صفر – ايتالو كالوينو / ميلاد زكريا
«فكاهيات كيهاني» كالوينو (پيشينه­ي اين نوع نوشتار) را هم كه نخوانده باشيد، اين ايتاليايي در هر كتاب­اش آن­قدر مبدعانه و مسحوركننده ظاهر مي­شود كه خواننده را بي­درنگ خلع سلاح مي­كند.

متاسفيم از ... – دينو بوتزاتي / محسن ابراهيم
اگر آثار قبلي بوتزاتي را با ترجمه­ي ابراهيم خوانده­ايد و از آن­ها خوش­تان آمده، اين هم تازه­ترين مجموعه از نوشته­هاي داستاني و شبه­داستاني او است.

خرابكاري عاشقانه – اميلي نوتومب / زهرا سديدي
از نوتومب در دو سه سال گذشته آثاري به فارسي منتشر شده و ظاهرا" مورد استقبال هم قرار گرفته. من خودم چيزي از او نخوانده­ام، اما كتاب را تورقي كردم، جالب توجه به نظر مي­رسد.

بيگانه – آلبر كامو / ليلي گلستان
ششمين ترجمه­ي فارسي از شاهكار اكنون كلاسيك كامو است و سواي اين كه ترجمه­ي تازه­اي است، مقدمه­ي مبسوطي شامل نوشته­هايي از خود كامو، بارت، بلانشو، و ... دارد. اگر هنوز آن را نخوانده­ايد بد نيست اين ترجمه را انتخاب كنيد.

زن تسخيرشده – دونالد بارتلمي / شيوا مقانلو
اين دومين مجموعه داستاني است كه مقانلو از بارتلمي پسامدرنيست ترجمه كرده. داستان­هاي بارتلمي تقريبا" توصيف­ناپذير اند و خواندن­شان تجربه­اي استثنايي است.

سرخي تو از من – سپيده شاملو
اگر به رمان ايراني علاقه داريد و كارهاي زويا پيرزاد را مي­پسنديد اين رمان هم مي­تواند مورد پسندتان باشد. در كل، كار متوسطي است اما در دست­يابي به اهداف خود نسبتا" موفق عمل مي­كند.

سلطان گل زرد – الهه رهرونيا
بازنويسي و بازآفريني يكي از افسانه­هاي ايراني كه جذابيت و خلاقيت مشهودي در نگارش آن به كار رفته. ظاهرا" براي نوجوانان نوشته شده اما به نظرم مخاطب عام دارد.

بينامتنيت – گراهام آلن / پيام يزدانجو
اين ويراست دوم كتابي است كه پنج سال پيش منتشر شده بود. كيفيت كتاب از هر نظر بهبود پيدا كرده و از ديد خودم به سطح رضايت­بخشي رسيده. از جداب­ترين كتاب­هايي است كه در باب نظريه­هاي ادبي معاصر نوشته شده.

بازپسين گفت­وگو – ژان پل سارتر / جلال ستاري
محتواي كتاب را مصاحبه­ي مطول بني لوي با سارتر تشكيل مي­دهد. نكات جالبي دارد، از بسياري جهات جالب توجه و خواندني است.

رولان بارت – گراهام آلن / پيام يزدانجو
اسلاوي ژيژك – توني مايرز / احسان نوروزي
ژوليا كريستوا – نوئل مك­آفي / مهرداد پارسا
پل دومان – مارتين مك­كوئيلان / پيام يزدانجو
موريس بلانشو – اولريش هاسه و ويليام لارج / رضا نوحي
پنج جلدي كه تا به حال از «مجموعه­ي انديشه­گران انتقادي» منتشر شده. مجموعه­اي است كه خودم سرپرستي و ويراستاري­اش را بر عهده دارم. در ميان مجموعه­هاي مشابه از امتيازات بسياري برخوردار بوده، مي­كوشد آراي اساسي متفكران معاصر را به­صورت موثر و در قالب مجلدات مجزا تشريح كند. اميدوار ام انتشار مجلدات بعدي با سرعت بيش­تر ادامه پيدا كند.

شالوده­شكني – كريستوفر نوريس / پيام يزدانجو
اين سومين ويراست انگليسي كتاب مرجع نوريس درباره­ي آثار و آراي دريدا و پيروان شالوده­شكن او است كه در قالب ويراست دوم فارسي به چاپ اول رسيده. راه­نماي مناسب و معتبري است.

پيشامد، بازي، و همبستگي – ريچارد رورتي / پيام يزدانجو
مهم­ترين كتاب رورتي كه مباحث بسيار ارزنده و انديشه­هاي كليدي يكي از بزرگ­ترين متفكران معاصر را در باب فلسفه، ادبيات، و اجتماع در بر مي­گيرد. اين اثر پايان­بخش ترجمه­هاي برنامه­مند من هم هست.

April 21, 2007

حجاب و کتاب

1
اقدام به در هم آمیختن امور «خصوصی» و «عمومی» و تلاش برای تصرف کلیتی برساخته­ از این دو، همچنان که رورتی می­گوید، پیشینه­ی دور و درازی در تاریخ اندیشه و عمل انسانی دارد. در واقع، انواع مبارزات اغلب خشونت­آمیزی که در این پروسه پی گرفته شده از نبرد بی­امان و کشاکش بی­نتیجه­ای حکایت دارد که به­لحاظ تاریخی میان این دو حوزه در جریان بوده: مصداق اقتصادی این کشاکش که از یک سو به اقتصاد سراسر آزاد (شخصی - خصوصی / private) و از سوی دیگر به اقتصاد سراسر سوسیالیستی (عمومی – دولتی / public)، به عنوان دو حد نهایی این دوگانه، منجر شده مشهورتر از آن می­نماید که نیازی به یادآوری داشته باشد. با این حال، از جمله مصادیق مهم این مبارزه را همچنین می­توان در صحنه­ی سیاستی یافت که با نبرد بین سامان­ها (یا در واقع پاد - سامان­ها) ی سیاسی آنارشیستی (که وجود هرگونه دولت سامان­دهنده را شر قطعا" غیرضروری شمرده­اند) و سامان­ها (یا در واقع حاد - سامان­ها) ی سیاسی­ کمونیستی یافت (که از منظر آن­ها دولت خیر مطلقا" ضروری است).

2
آن­چه در نگاه اول جلب نظر می­کند «تمامت­خواهی» این هردو دیدگاه سیاسی است. به نظر می­رسد یکی می­خواهد همه­ی امور منتسب یا متعلق به حوزه­ی عمومی را هم به حوزه­ی خصوصی محول کرده و نافی هرگونه الزام و ضرورت برای وجود دولتی باشد که خود آن را در هر صورت سیستمی سلطه­خواه و سرکوب­گر می­داند، و دیگری برعکس، می­خواهد حوزه­ی خصوصی را به عنوان جزئی از یک کلیت گسترده­تر در حوزه­ی عمومی ادغام کرده و با در دست داشتن دستگاه دولت، در واقع زمام هردو را حوزه را یک­جا به دست داشته و این­گونه نافی هرگونه حقی برای حیات خصوصی می­­شود؛ این یعنی که، یک نگره فرد را تمام ماجرا می­انگارد و او را در قبال اجتماع از استقلال غیرانتقادی و کاهش­ناپذیری برخوردار می­داند که هرگونه دولتی صرفا" در صدد محدود کردن یا منهدم کردن آن بر آمده، نگره­ی دیگر اجتماع را اساس هرگونه حق و حتا هویت فردی شمرده، آن را دارای اختیار و اقتداری نه فقط ارشادی بل اکیدا" الزامی می­داند که باید به هر وسیله افراد را زیر نظارت بگیرد.
پس، به نظر می­رسد دیدگاه انتقادی غیرجانب­دارانه­ای که بخواهد، ضمن اعتباربخشی به تمایز دوگانه­ی خصوصی / عمومی و تاکید بر حفظ استقلال این دو حوزه از هم، آن «تمامت­خواهی» بارز یا نهفته را به باد حمله بگیرد باید آن هردو گرایش را به یکسان آماج انتقادات خود سازد، زیرا روی هم رفته، اهمیت کشاکش تاریخی بین این دو حوزه و نفس موازنه­ی موجود میان آن دو در هر جامعه­ی انسانی است که میزان وجود و رعایت آزادی­های فردی و اجتماعی را معین می­کند. از این رو، شکی در این نیست: این هردو رویکرد افراطی هریک به سهم خود می­تواند برهم­زننده­ی موازنه­ی مطلوب میان آن دو حوزه و آن دو گونه آزادی باشد. با این همه، یک نکته را نباید ناگفته گذاشت: تا آن­جا که مسئله­ی قدرت در میان بوده و این قدرت در رابطه با وضعیت موجود و معاصر ارزیابی شود، بی­شک، این قطب دوم آن کشاکش بوده که اغلب دست بالا را داشته و از هر وسیله­ی ممکن برای تحکیم موضع خود و تحدید و تضعیف قطب مخالف بهره برده. و این یعنی که، آن­چه امروزه دست کم در برخی موارد به­شدت محسوس­ می­نماید تلاش حوزه­ی عمومی برای تسلط یافتن بر حوزه­ی خصوصی و تصرف تمامی آن برای بازتولید ارکان اقتدار خود در تمام سطوح فردی و اجتماعی در قالب یک تمامیت است.

3
دو اتفاق به­ظاهر بی­ربط به هم را در نظر بگیرید: طرح مبارزه با بدحجابی و تحدید نمایشگاه بین­المللی کتاب تهران. صرف­نظر از مثبت یا منفی بودن این اقدامات و همچنین تبعات آن­ها، یک عنصر اساسی این هردو اقدام را به هم ربط می­دهد: تلاش آمرانه­ی حوزه­ی عمومی برای اثبات اقتدار خود بر حوزه­ی خصوصی، و نه کوششی ارشادی برای اصلاح اوضاع نابه­سامان از دید سامان سیاسی. در هردو مورد، حوزه­ی عمومی مصمم به تعیین و تثبیت ارزش­هایی است که مکلف کردن افراد به اطاعت از آن­ها را نه فقط حق خود بل­که وظیفه­ی خود می­داند. از یک سو، نیروی انتظامی در صدد مستقر ساختن نظمی بر برخی افراد (زنان) است که از دایره­ی مسئولیت­های تنظیمی­اش فراتر می­نماید، و از دیگرسو وزارت ارشادی است که به عنوان وزارت الزام عمل کرده و برای افرادی (ناشران) معین می­کند که فعالیت خود را به چه چارچوبی مقید و منحصر کنند. در هردو حالت، دولت در مقام حامی و حامل حوزه­ی عمومی تصمیم می­گیرد و تعیین می­کند که حوزه­ی خصوصی در کجا و تحت چه شرایطی موجودیت شخصی خود را مطرح کند.
اما این صرفا" محدود و مقید کردن جلوه­ی حوزه­ی خصوصی در حوزه­ی عمومی نیست. مسئله فقط این نیست که زنان در جامعه چگونه خود را به نمایش بگذارند یا ناشران در چگونه نمایشگاهی آثار خود را عرضه کنند. فراتر از این­ها، حوزه­ی عمومی می­خواهد به این وسیله نفس حقوقی را حوزه­ی خصوصی برای خود متصور بوده در قالبی کلی منکر شود – زنان نباید با روسری­­ها و مانتوهای نامناسبی در انظار ظاهر شوند، مردان حق آویختن کراوات در عکس­های مربوط به مدارک شخصی را ندارند، و از این دست؛ همچنان که، نمایشگاه کتاب نباید در شرایطی کارناوال­گونه و به­ظاهر بی­قیدوبند برگزار شود، ناشران به­علاوه باید نوع و نحوه­ی عرضه­ی آثار خود را از پیش به اطلاع رسانده، کسب مجوز کنند، و باز هم از این دست.

4
در هردو حالت، یک قاعده­ی انضباطی (به معنای فوکویی) عمل می­کند که ظاهرا" آزادی شخصی را انکار نکرده اما به­شیوه­ای غیرشخصی آن را محدود می­کند: تو آزاد ای که پوششی داشته باشی اما باید پوششی داشته باشی که حوزه­ی عمومی برای شخص تو مناسب می­داند، تو آزاد ای که کتابی منتشر کنی اما باید کتابی منتشر کنی که حوزه­ی عمومی برای اجتماع مناسب می­داند. در واقع با اتکا به همین قاعده­ی انضباطی است که زن بدحجاب از آزادی آمدوشد در انظار و ناشر بدکتاب از آزادی انتشار و عرضه­ی آثار محروم می­شود.
البته هر جامعه­ی متمدن موازینی برای نحوه­ی آمدوشد افراد در انظار و نوع آثار مجاز به انتشار دارد (در آزادانگارترین جامعه­ها هم هنوز فرد نودیست مجاز به آمدوشد آزادانه در انظار نیست و اثر هرزه­نگارانه جواز انتشار آزادانه ندارد). وسیع­تر، هر انسان اجتماعی در جامعه­­ای زندگی می­کند که طبعا" اقتدار و اختیاری را به حوزه­ی عمومی محول کرده، از این رو انتظار اقداماتی از سوی دولت برای حفظ موازنه­ی مطلوب میان حوزه­ی خصوصی و حوزه­ی عمومی می­رود. اما مسئله این نیست. مسئله­ حدود مسئولیت­های محول به دولت در تعیین صلاحیت امور، و از این مهم­تر میزان اختیارات آن برای اجرای اجباری و الزام­آور صلاح­دید خود است: بدحجابی یا بدکتابی مسئله­ای مربوط به حوزه­ی خصوصی است، پس تعیین مصادیق آن هم تنها می­تواند توسط این حوزه یا نمایندگان آن در حوزه­ی عمومی صورت گیرد، و تازه آن هم در حالی که حدود مشخص­شده نمی­تواند و نباید قدرت و مسئولیتی را به حوزه­ی عمومی محول کند که ناقض یا نافی حقوق انسانی افراد بدحجاب و بدکتاب باشد.
حجاب خوب و کتاب خوب: بعید به نظر می­رسد که هیچ­کس مشکلی با این دو مقوله داشته باشد، مشکل فقط در تعیین خوب و بد و نحوه­ی اعمال تعینات است، و بس – تعیناتی که حقا" باید توسط حوزه­ی خصوصی صورت گرفته و وکالتا" (به­شکل مشروط و محدود) از سوی حوزه­ی عمومی اعمال شود.

5
کوشش برای حفظ تمایز میان حوزه­ی خصوصی و حوزه­ی عمومی، و تاکید بر توازن مطلوب میان آن دو از اصول اساسی هر جامعه­ی مدنی و به­ویژه از وظایف شهروندان اندیشمندتر است، اما در جامعه­ای که حوزه­ی عمومی در صدد اعمال اقتداری هرچه بیش­تر بر حوزه­ی خصوصی است، اول وظیفه­ی «روشنفکر» عمومی دفاع دقیق و دوراندیشانه از حوزه­ی خصوصی خواهد بود – «روشن­فکر» خصوصی که جای خود دارد.

April 12, 2007

اندکی از اقتصاد نشر در ایران

در کنار انواع عوامل فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی که به کم­بود و کاهش آمار انتشار کتاب در ایران منجر شده، مساله­ی مهم دیگری هم هست که اغلب به­سادگی نادیده یا دست کم گرفته می­شود: عامل اقتصادی. بدبختانه این مساله­ای است که نه تنها خوانندگان عمومی و غیرحرفه­ای بل­که حتا مخاطبان خاص و حرفه­ای هم چندان التفاتی به آن ندارند.
اقتصاد نشر را در شکل کلی می­توان به سه بخش نگارش (مولف و مترجم)، تولید (ناشر)، و عرضه (پخش و فروش) تقسیم کرد، که تحلیل تک­تک این بخش­ها هم بحث درازدامنی خواهد شد و هم پرداختن به تمام ابعاد آن­ها در حیطه­ی تخصص من نیست. با این حساب و با اتکا به تجارب شخصی، من در این­جا به شیوه­ای اجمالی - مثالی می­کوشم بخش اول این سامان اقتصادی را با توجه به وضعیت فعلی روشن کنم.
فرض کنید که شما نویسنده یا مترجمی میانه­حال اید که قصد نگارش یا ترجمه­ی کتابی را دارید. اولین نکته­ای که در این­جا باید مد نظر قرار گیرد میزان هزینه­ای است که باید برای تهیه­ی نسخه­ی اولیه (الگوی اصلی) کالای­تان (کتاب) صرف کنید. این هزینه طبعا" شامل هزینه­های زمانی و هزینه­های نقدی است. پیش از همه، صرف نظر از این که مولف باشید یا مترجم، ضروری و بدیهی است که ضمن پرداخت مبالغی برای تهیه­ی منابع و مصالح کارتان (انواع کتاب­ها و نشریه­هایی که برای تسلط و تخصص­یابی در موضوع مورد علاقه به آشنایی با آن­ها نیازمند بوده­اید) مدت زمانی را صرف مطالعه­، تامل، و تعمق بر آن­ها می­کنید، تا در نهایت برای تالیف یا ترجمه­ی اثر مورد نظر احساس آمادگی کنید.
مرحله­ی بعدی مرحله­ای است که مستقیما" به کار بر روی اثر مورد نظر مشغول می­شوید. اگر کار شما تالیفی باشد مدت این مرحله چندان معلوم نیست؛ با این حال، می­توان فرض کرد که برای تالیف یک کتاب حدودا" دویست صفحه­ای به­طور میانگین به چهار ماه وقت نیاز خواهید داشت. همچنین اگر اثر مورد نظر شما ترجمه­ی کتابی در همین حدود باشد باز هم حدودا" به همین چهار ماه وقت نیاز خواهید داشت (تقریبا" یک ماهی برای مطالعه­ی اولیه و سپس بازخوانی به قصد آمادگی برای ترجمه، و سه ماه هم برای انجام عملی آن). آن­گاه، به­فرض این که ناشری اثر را پس از بررسی­های لازم پذیرفته و آماده­ی عقد قرارداد انتشار آن با شما باشد (فرضی که عملا" با اما و اگرهای فراوانی روبه­رو بوده و تحقق آن خود می­تواند فرآیند زمان­بری باشد که ماه­ها و بل­که سال­ها به طول بیانجامد)، نسخه­ی اولیه­ی اثر را به ناشر تحویل خواهید داد و ناشر هم (بسته به اولویت­بندی و دیگر مولفه­های مد نظر خود) اثر را اغلب ظرف مدت شش ماه تا یک سال وارد مرحله­ی تولید خواهد کرد. در این مرحله معمولا" دو ماه دیگر را صرف بازخوانی نسخه­ی حروف­چینی­شده، بازبینی و ویرایش، غلط­گیری، و حک و اصلاحات نهایی آن (از جمله تعدیل یا حذف موارد اصطلاحا" ارشادی: کسب مجوز از ارشاد، که باز هم خود می­تواند ماه­ها و بل­که سال­ها به طول بکشد) خواهید کرد.
به این ترتیب، و با یک حساب سرانگشتی، این فرآیند انتشاراتی، از هنگام آغاز نگارش اثر تا هنگام انتشار آن، به­طور میانگین یک تا دو سال زمان خواهد برد – از این مدت یک تا دو ساله، شما حداقل شش ماه آن را صرف کار بر روی اثر کرده­اید. اکنون، با نادیده گرفتن هزینه­های زمانی و نقدی جانبی که پیش و پس از انتشار اثر صرف کرده و می­کنید، درآمد شما از بابت این فعالیت اقتصادی چیست؟
قراردادی که به هنگام انتشار اثر با ناشر خود امضا می­کنید معمولا" مبتنی بر پرداخت درصدی از بهای پشت جلد کتاب­ها به شما است، به این ترتیب که (بسته به موقعیت شما و ناشر و ارزش اقتصادی اثرتان) معادل هشت تا پانزده درصد از بهای کل تیراژ کتاب را دریافت خواهید کرد (معمول­ترین درصدی که برای شما در نظر گرفته می­شود ده درصد است). با این حال، دریافت این مبلغ هم موکول به شرایطی است که از جمله­ی مهم­ترین آن­ها این­ها است: در محاسبه­ی نهایی، عموما" تنها نود درصد از تیراژ کلی کتاب مبنا قرار می­گیرد و ده درصد بقیه به حساب تبلیغات، ضایعات، و ... گذاشته می­شود؛ همچنین، پرداخت مبلغ مورد محاسبه معمولا" شش ماه پس از انتشار یا توزیع کلی کتاب، یک­جا و یا در اقساط ماهانه صورت خواهد گرفت.
حال، کار کتاب شما از این بابت به کجا می­کشد؟ برای تعیین درآمد حاصل از هر کتابی دو عامل قیمت و تیراژ را باید مورد بررسی قرار داد. بنا به یک سنت رایج (و البته اغلب غیرقابل­توجیه)، در کشور ما قیمت نهایی کتاب را صفحه­ای و بدون توجه به تیراژ اثر، کیفیت آن، و جایگاه مولف و ناشر تعیین می­کنند، و قیمتی که در حال حاضر برای هر صفحه تعیین می­شود حدود هشت تا دوازده تومان است. با این اوصاف، کتاب دویست صفحه­ای که شما تالیف یا ترجمه کرده­اید، در حال حاضر حدود دو هزار تومان قیمت خواهد خورد. اما در مورد تیراژ، وضعیت از این هم ناامیدکننده­تر است. در حال حاضر و در ایران، کتاب­های چاپ اول با تیراژی بین هزار تا دو هزار نسخه منتشر می­شوند. بنابراین، کتاب شما هم در خوش­بینانه­ترین حالت تیراژی معادل هزار و پانصد نسخه خواهد داشت. حال محاسبه­ی نهایی مشکل نیست: ده درصدی که از بابت هزار و پانصد نسخه کتاب دو هزار تومانی دریافت خواهید کرد، بدون دخالت دادن و کسر کردن سایر موارد مصرح در قراردادتان (که در بالا به یک مورد مهم­اش اشاره شد)، نهایتا" مبلغی معادل سیصد هزار تومان خواهد شد که معمولا" بعد از شش ماه یک­جا یا در اقساط چندماهه به دست شما خواهد رسید. این یعنی، سوای هزینه­هایی که پیش از آغاز به تالیف یا ترجمه­ی اثر دویست صفحه­ای خود کرده­اید، در ازای حدود شش ماه کار و حدود یک سال انتظار تا انتشار اثر، در خوش­بینانه­ترین حالت و پس از گذشت شش ماه دیگر، مبلغ سیصد هزار تومان دریافت می­کنید (آن هم در صورتی که ناشر به تعهدات خود عمل کند، و این در حالی است که موارد خلاف این هم بسیار دیده می­شود) – دست بالا، خوش­اقبال که باشید و کتاب­تان بعد مدتی تجدید چاپ شود باز هم در نهایت مبلغ کم­وبیشی بر همین مبنا و در همین حدود به شما خواهد رسید.
همچنان که در ابتدا اشاره شد، من در این­جا به تحلیل اوضاع دو ضلع دیگر اقتصاد نشر (ناشران تولیدکننده­ی کتاب و بازار عرضه و تقاضای این کالا) نپرداخته­ام. با این حال، در راستای نوعی نتیجه­گیری کلی، به نکاتی در این راستا اشاره می­کنم. اول این که ناشر هم کالای خود را معمولا" با تخفیف سی درصدی در اختیار مراکز پخشی می­گذارد که مطالبات ناشر از این بابت را تقریبا" هشت ماه پس از تحویل کالا به او پرداخت می­کند. با در نظر گرفتن این که، باز هم معمولا"، ناشر پنجاه درصد از بهای پشت جلد کتاب را صرف هزینه­های تولید آن کرده، در نهایت بیست درصد از بهای هزینه­کرده برای هر نسخه کتاب را پس از حدود هشت ماه دریافت می­کند – باز هم در صورتی که پخش­کننده به تعهدات خود پای­بند باشد، و آن هم در حالی که موارد مخالف این بسیار بوده و هست (نکته­ی دیگری هم هست: درآمد ناشر از این بابت کل تیراژ کتاب را در بر نگرفته، بل­ تنها شامل نسخه­هایی می­شود که به پخش­کننده تحویل داده و پخش­کننده موفق به توزیع آن­ها می­شود، و این یعنی که ناشر باید هزینه­های گزافی را صرف انبارداری برای نگه­داری نسخه­های پخش­نشده و همچنین نسخه­های برگشتی از سوی پخش­کننده کند). از سوی دیگر، عرضه­کنندگان مستقیم کالا هم کتاب­ها را معمولا" تنها با تخفیف بیست درصدی خریداری کرده و علاوه بر هزینه­های جاری، هزینه­های بسیاری هم از بابت نگه­داری و مشتری­یابی برای کتاب­های نفروخته­ای کنند که ای ­بسا سال­ها باید در قفسه­های فروشگاه بمانند – و اگر میانگین فروش یک­چنین فروشگاهی را در نظر بگیریم خیلی ساده به اوضاع نه­چندان جالب آن پی خواهیم برد.
نتیجه­ این که، اقتصاد نشر در ایران، با توجه به قیمت پایین کالای تولیدی خود و محدود بودن بازار عرضه و تقاضای آن، اقتصادی ضعیف و بل­که فقیر است. مشکل عمده در این میان، به­زعم من، ناشر یا کتاب­فروش نیست: کتاب­فروشی که با این اوصاف در ایران عملا" در ردیف کارهای کم­­اقبال و کم­درآمد است و از بابت ناشر هم، اطمینان می­دهم که، اوضاع ناشر ایرانی (طبعا" از ناشران مستقل و موجه حرف می­زنم) به­مراتب دشوارتر از ناشران خارجی است – همین بس که، یک ناشر خارجی، با وجود برخورداری از ظرفیت­های بسیار بیش­تر برای تولید و عرضه­ی کالای خود، تنها پنج تا ده درصد از بهای پشت جلد کتاب و آن هم تنها کتاب­های به­فروش­رفته و نه کل تیراژ را به پدیدآورنده پرداخت می­کند. مشکل عمده این­جا است که بازار کتاب در ایران، بازاری که نه تنها – به دلیل محدودیت فارسی­زبانان در جهان – مشتری خارجی ندارد بل­که مشتریان داخلی­اش هم در مقام مقایسه بسیار اندک اند (بازاری با مشتریانی به­لحاظ آماری محدود و به­لحاظ عملی محدودتر) کم­توان­تر از آن است که انتظارات اقتصادی مولف و مترجم را تامین و در نتیجه او را به فعالیت مستمر و افزون­تر ترغیب کند و در این وضعیت (اگر از دو عامل مساعدت نهادهای آکادمیک و بودجه­های فرهنگی دولت، به دلایل آشکار، در گذریم) طبعا" تنها چاره­ی کار بالا رفتن بهای کتاب و ازدیاد تیراژ آن خواهد بود، و این یعنی افزایش توان و تعداد مصرف­کنندگان کالایی به نام کتاب، و این هم که خود به همان عوامل فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی­ای منوط می­شود که می­دانیم (و همین­جا است که تعامل و تداخل این عوامل با عامل اقتصادی باید مورد تحلیل جدی­تر قرار گیرد).
با این همه، مسائل دیگری هم می­تواند مطرح باشد: نفس افزایش درآمد پدیدآورندگان کتاب و بهبود وضعیت اقتصادی آنان آیا کارگشا است؟ در شرایطی که فضای عمومی برای استقبال از مطالعه مهیا نبوده، آیا عالی­ترین و ارزنده­ترین آثار هم با اقبال نامناسبی مواجه نخواهد شد؟ و آیا سال گذشته و سال­های گذشته کتاب عالی و ارزنده کم منتشر شد؟ صد البته این­ها هم واقعیاتی نادیده­نگرفتی است، اما قادر ساختن مولف و مترجم به استمرار کار و در نتیجه انتشار آثار نوتر و پیراسته­تر هم از عواملی است که می­تواند این اقتصاد افسرده را از این که هست اندکی شاداب­تر کند.

April 08, 2007

از عشق و پذيرش

1
عشق مي­تواند در نگاه اول باشد: عشق آني، ديوانه­وار (و به­ظاهر بي­قيدوشرط)، يا اين كه كم­كم كامل شود: عشق آهسته،‌ عاقلانه (كه قيدوشرط­ها را بردارد). عشق بي­چون­وچرا، بي­قيدوشرط؟ قطعا"، هر عاشقي به اين اراده­ي عاشقانه تن مي­دهد، اما تنها به اين بها كه خود را («)ديگر(»)گون ­­كند: افراط عاشقانه معنايي جز اين ندارد: عاشق تسليم مي­شود، تعديل مي­كند، تطابق مي­دهد، تا در نهايت آن قابي را بسازد كه مي­خواهد حريم عشق­اش باشد.

2
«من همين ام كه هستم!» يعني اگر عاشق من اي مرا – بي­قيدوشرط – بپذير، و اين يعني عاشقي كه تاب تحمل آن گزاره­ي ظالمانه را ندارد عاشق نيست. عاشق قيدوشرط­ها را مي­پذيرد، اما تنها با تحميل قيدوشرط­هاي («)ديگري(») بر خود. در هر صورت قيد و شرطي هست، گيرم نامنصفانه: عشق عادلانه نيست، استبدادي است.
عشق پذيرش مطلق «ديگري» است؟ شايد – اما نه ديگري ­چنان كه هست، يا چنان كه خود مي­پندارد كه هست، بل ديگري چنان كه عاشق او را در رابطه با خود – خود ديگرگون­شده­اش – مي­سازد.

3
اين همه شايد از آن رو است كه هر عشقي خاصيت خود را دارد: عشق عمومي وجود ندارد، و اين يعني كه هيچ دستور زبان عمومي­اي براي عشق در كار نيست؛ تنها انگاره­هايي هست كه هر عاشقي از ديد خود آن­ها را باز مي­سازد (بارت)، تصاويري، يا دقيق­تر، تصويري كه همان عشق است – و البته قيدوشرط هم قابي كه عاشق بايد بسازد: كارهاي عاشقانه را هميشه فراسوي خير و شر مي­كنند (نيچه)، با اين همه نه فراسوي قيد و شرط. عشق بي­قيدوشرط ممكن نيست.

Labels:

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::