October 29, 2006

ريچارد رورتي*

ريچارد رورتى از بارآورترين و بحث‏انگيزترين «انديشه‏گران زمانه‏ى ما» است. بارآورى او از بابت آثار بنيان‏ستيزى است كه در طول دو دهه‏ى شصت و هفتاد در باب «فلسفه‏ى تحليلى» پديد آورده، بردبارانه و به‏دقت راه خود را به‏سوى «فلسفه‏ى پسا – تحليلى» و به‏موازات آن «مصلحت‏باورى نوين» (نو – پراگماتيسم) گشوده، حاصل اين همه را مى‏توان در عمده‏ترين اثر او در اين دوره، و يكى از مهم‏ترين آثار فلسفى در نيمه‏ى دوم قرن بيستم در آمريكا، «فلسفه و آينه‏ى طبيعت» (1979) ملاحظه كرد. با اين حال، رورتى از معدود فيلسوفان آمريكايى است كه، در عين كوشش براى پى‏گيرى فلسفه‏ى آنگلو - ساكسونى، به‏ويژه آثار فيلسوفان آمريكايى، از جيمز و ديويى گرفته تا كواين و ديويدسون، به كاوش در فلسفه‏ى اروپاى قاره‏يى پرداخته و همسخن نيچه، هايدگر، ويتگنشتاين، دريدا، و ديگران شده – اين تأثيرپذيرى و تعامل فكرى تقريباً در تمام آثار او، از نخستين اثر مشهورش «چرخش زبان‏شناختى» (1967) گرفته تا واپسين اثر منتشرشده‏ى او به‏همراه واتيمو («آينده‏ى دين» 2006)، نمودى نازدودنى دارد.
امروزه، تأثيرگذارى رورتى در فلسفه‏ى تحليلى و ارزش و اهميت آثار او در اين عرصه كم‏تر جاى بحث دارد. در واقع، بحث‏انگيزى او بيش‏تر از بابت آثارى است كه از دهه‏ى هشتاد به اين سو، با پرداختن به مناسبات ميان سياست، فرهنگ، و جامعه و نسبت فلسفه با اين سه – از همه مهم‏تر در كتاب حاضر و همچنين در «فلسفه و اميد اجتماعى» (2000) – پديد آورده. در واقع، آثار سه دهه‏ى اخير رورتى است كه براى او به‏عنوان يك فيلسوف «ليبرال – بورژوا»، به‏تعبير خاص خود، و يك نظريه‏پرداز «پسا – مدرنيست» و بل‏كه مبلغ رويكرد «پسا – فلسفى»، به‏تعبير غالب منتقدان، بدنامى و بلندآوازگى به‏سزايى به ارمغان آورده.
از اين منظر، اكنون، به نظر مى‏رسد كه رورتى در آثار اين سه دهه سراسر درگير پيشبرد پروژه‏يى در مسير يك اوتوپياى ليبرالى و پسا - متافيزيكى (در ستايش از «تاريخ‏نگرى»، «نام‏انگارى»، و «بازى‏باورى»، و در ستيز با «بنيان‏باورى»، «ماهيت‏باورى»، و «متافيزيك‏باورى») بوده، بنابراين شگفتى ندارد كه هم از سوى مدافعان سنتى و راست‏گراى مدرنيته و هم از سوى مبلغان اكنون چپ‏گراى پسا - مدرنيته مورد حمله قرار گرفته – از يك سو به سست كردن مبانى فلسفى مدرنيته و از سوى ديگر به قوم‏گرايى ارتجاعى متهم مى‏شود. با اين همه، رورتى ابايى از ادامه‏ى كوشش‏هاى خود هم براى ارزيابى‏هاى انتقادى از ميراث مدرنيته و متفكران عصر روشنگرى و هم براى تأمل بر تجربه‏ى تاريخى غرب و توجيه ارزش‏هاى دموكراسى به‏عنوان كارآمدترين شكل اداره‏ى اجتماعات انسانى، ندارد. پى‏آمد اين تلاش مضاعف هم طبعاً توجه به مسائل و معضلاتى است (از جمله، دموكراسى در روند جهانى شدن، حقوق بشر، تماس‏ها/ تقابل‏هاى فرهنگى در عصر ارتباطات، حقوق اقليت‏ها، تروريسم جهانى) كه اكنون گريبان دنياى غربى و دنياى در حال توسعه را گرفته است.
با اين حال، به‏موازات اين دغدغه‏هاى اجتماعى و فرهنگى، رورتى «فلسفه» را همچنان به‏عنوان يك كار تخصصى پى مى‏گيرد. او، از سويى، با جسارتى كم‏ياب اذعان مى‏كند كه امروزه مطالعه‏ى متون فلسفى تنها براى معدودى از مردم (مثلاً دانشجويان رشته‏هاى فلسفى) مى‏تواند مناسب يا مفيد باشد، و از ديگر سو خود بنا به «استعداد» و «علاقه» اش همچنان از پيچيده‏ترين بحث‏ها و مناظرات فلسفى بر سر مفاهيم انتزاعى استقبال مى‏كند، كه نمود آن را مى‏توان در سه مجموعه مقالات فلسفى كه در سال‏هاى 1991 و 1998 منتشر كرده ملاحظه كرد. افزون بر اين، ديگر عرصه‏ى پژوهشى پربار براى رورتى ادبيات اروپايى و آمريكايى بوده (منصب آكادميك كنونى‏اش «استاد ادبيات تطبيقى» در دانشگاه استنفورد است)، اما اين دل‏بستگى به يك مشغله‏ى دانشگاهى محدود نمى‏شود – عمق اعتقاد رورتى به شيوه‏ى انديشه‏ى ادبى را در خط سيرى مى‏توان ملاحظه كرد كه او براى يك جامعه‏ى انسانىِ آرمانى ترسيم مى‏كند، مسيرى كه در گذر از مذهب به فلسفه و از فلسفه به ادبيات مى‏رسد. از اين رو، همچنان كه در كتاب حاضر به‏شدت به چشم مى‏آيد، آثار ادبى در تكوين و تكامل ديدگاه‏هاى تازه‏ى رورتى نقش برجسته‏يى ايفا كرده‏اند، و در واقع ادبيات عرصه‏يى است كه فلسفه‏ى او از ديرباز و تا به امروز مرهون آن مانده است.

رورتى متفكرى (به‏معناى مصطلح) «راديكال» نيست، محافظه‏كارى است كه مى‏خواهد ديدگاه‏هاى دموكراتى خود را با توجه به بهترين روشن‏گرى‏هاى فرهنگ اروپايى و ره‏آوردهاى رؤياى آمريكايى به پيش برد. پس، به‏جاى تلاش براى ريشه‏كن كردن اميدهاى جامعه‏ى ليبرالى و زدودن آمال اوتوپيايى و جذب شدن در «فرهنگ مخالف‏خوانى» ماركسيست‏هاى اروپايى يا «مكتب كين‏توزى» (عنوانى كه بلوم به چپ جديد آمريكايى داده)، رورتى خواهان حفظ و حراست از نهادهاى دموكراسى و تلاش بيش‏تر براى ارزش‏هاى آزادى در قالب قانون‏مدارى و برابرى‏خواهى در يك جامعه‏ى ليبرالى است. كتاب كنونى (1988) هم در واقع داستانى درباره‏ى آينده‏ى چنين جامعه‏يى است، اما نويسنده اين بخت را داشته تا دگرگونى‏هاى دو دهه‏ى اخير (از فروپاشى ديوار برلين و پى‏رفت‏هاى آن تا يازده سپتامبر و پى‏آمدهاى آن) را هم درك كرده، به تعديل و تصحيح ديدگاه‏هاى خود دست يازد. از همين رو، او كه خود زمانى از مدافعان و مبلغان نظريه‏پردازان راديكال فرانسوى بوده، اكنون آراى آنان را هرچه بيش‏تر به ديده‏ى ترديد مى‏نگرد: از دل‏سپردگى اوليه به نظريه‏ى ليوتار در باب «پايان روايت‏هاى كبير» دست مى‏كشد، شورش راديكال و عافيت‏طلبانه‏ى فوكو در برابر شناخت‏شناسى غربى را بى‏فايده و حتا ملال‏آور مى‏بيند، و شالوده‏شكنى دريدايى را هم اكنون از آن‏چه زمانى تصور مى‏كرده پرمدعاتر و كم‏جاذبه‏تر مى‏يابد.
اين همه، از يك جهت، پى‏آمد سوءظن هميشگى رورتى به «عام‏انگارى» يا «جامع‏گرايى» (جهان‏رواباورى) است كه او صورت وارون آن را در بطن آراى اغلب نظريه‏پردازان پسا - مدرنيست تشخيص مى‏دهد. و اين در حالى است كه او خود، به‏دور از احساساتى‏گرى و اصرار بى‏دليل بر تكثرگرايى فرهنگى، همچنان بر منش قوم‏مدارانه‏ى معرفت بشرى و در واقع بر خصلت فرهنگىِ شناخت انسانى تأكيد كرده، در نتيجه واقع‏بينانه مى‏پذيرد كه روند ناگزير جهانى‏شدن ناچار به‏معنى كم‏رنگ‏تر شدن برخى از فرهنگ‏هاى كم‏توان‏تر خواهد بود؛ پس، به‏جاى تلاش براى كشف مشتركاتى موهوم ميان عموم فرهنگ‏ها، بايد براى ابداع و استمراربخشى به مكالمه‏ى بين‏فرهنگى تلاش كرد. او خود از معدود متفكران امروزى است كه ايده‏ى مكالمه‏ى فكرى و فرهنگى را در كار و در آثار خود تحقق بخشيده، سواى مكاتبات پراكنده و همچنين پروژه‏يى با بسيارى از روشنفكران غيرآمريكايى و غيرغربى، علاوه بر مجموعه مصاحبه‏هاى متعددى كه منتشر كرده، مجلداتى را هم به تبادل‏نظر مكتوب ميان خود و منتقدان‏اش اختصاص مى‏دهد – يك نمونه‏ى درخشان آن «رورتى و ناقدان او» است كه در سال 2000 انتشار يافته و مقالات انتقادى فيلسوفان معاصر درباره‏ى ديدگاه‏هاى رورتى را به‏همراه جوابيه‏هاى مشروح او به آن‏ها شامل مى‏شود.

«پيشامد، بازى، و همبستگى» بى‏شك بارآورترين و بحث‏انگيزترين اثر رورتى است، كتابى كه در كم‏تر از دو دهه حدود بيست بار تجديد چاپ و به بيش از بيست زبان ترجمه شده. سواى دشوارى‏هاى آشكار انديشه‏ى رورتى (همان‏چه اغلب خوانندگان و در واقع نا - خواندگان متون او از آن غافل مانده‏اند)، و گذشته از مشكلات معمول در برگردان اثرى از اين دست، مهم‏ترين دشوارى در ترجمه‏ى اصطلاحات رورتى در عين حفظ معانى خاصى است كه او مد نظر دارد. در واقع، رورتى اصطلاح‏شناسى خاصى اختيار مى‏كند كه اكثر معادل‏هاى فارسى در ازاى آن رسا نبوده، سوى ديگرِ اين دشوارى استفاده‏ى رورتى از معناى ريشه‏يى واژه‏ها است. در نتيجه مترجم چاره‏يى جز استفاده از برابرنهاده‏هاى «قراردادى» نيافته – با اين حال از توضيح و تذكر هم در صورت لزوم و در حد اقل آورده شده.
برگردان فارسى دربردارنده‏ى دو پيوست هم هست. اول متن كامل و بازنگريسته‏ى «فلسفه و دموكراسى»، و دوم «كتاب‏شناسى» كه طبعاً تنها آثار اصلى، برخى از تأليفات مشترك، و بعضى از متون معتبرتر درباره‏ى رورتى را شامل مى‏شود.**
________________________________________________
* يادداشت من در آغاز كتاب
** پي­نوشت­ها را در متن كتاب مي­توانيد مطالعه كنيد.

Labels:

5 نظر:

Anonymous Anonymous مي نويسد:

طبق معمول !
خسته نباشید

10:34 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

مطلب لكان يا لاكان رو تازه ديدم. خيلي خوب بود واقعا از مترجمها انتظار ميره بيشتر راجع به اين جزئييات مهم بنويسند.

2:19 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

جناب پیام یزدانجو. با سلام و خسته نباشید.راستش به پیشامد و بازی و ... رورتی فکر کردم فکر نمی کنم اصطلاح پیشامد برای کانتینجنسی درست باشد. در فلسفه ی رورتی منظور از این کانتینجنسی مربوط به موقعیت فکت هایی است که از زاویه ی منطقی ضروری نیستند، به یک معنا می شود آن را در تخالف با ضرورت قرار داد. برایت خوبی ها را آرزو می کنم.علی

1:57 PM  
Blogger پيام يزدانجو مي نويسد:

علي عزيز، من هم پيشامد را «كمابيش» به همين معنا فهم كرده ام. حتمن مي داني كه پيش از اين براي كانتينجنسي معادل «احتمال ناضرور» (غيرضروري) را انتخاب كرده اند، اما من با توجه به بار معنايي خود واژه و همچنين تاكيد مفهومي رورتي بر عامل «تصادف»، و همچنين به دلايل ديگر، با خواننده «قرارداد» كرده ام كه اين معادل را در ازاي آن واژه - مفهوم بپذيرد، و از همين رو حتا باكي نداشته ام كه معادل آيروني را «بازي» بگذارم. به هر حال، ممنون از اظهار نظرت.

2:19 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

راستش من هم از دست بعضي از ترجمه هاي پيام يزدانجو دل خوشي ندارم، بويژه در مورد معادلهايي كه مي سازه، اما برخورد اين آقا بنظرم خيلي جالب بود! داره به كسي كه كتاب رو ترجمه كرده و كلي دري وري راجه به رورتي بافته ياد مي ده كه فلان چيز چي مي شه (تازه فلان چيز اسم خود كتاب هم هست)! نه آقاجون! اگه مي خواي انتقاد كني كه اين رسمش نيست، نتيجه اش اين مي شه كه پيام يزدانجو هم با اين لحن "خوب علي كوچولو، حرف تو زدي حالا برو بازي تو بكن" جوابت رو بده!

12:02 PM  

Post a Comment

<<< صفحه ی اصلی

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::