(2) روشنفکران رسانه یی و اسب دموکراسی
نخست نگاهی کوتاه به ماجرای "روشنفکر رسانه یی" از نوع دوم میاندازیم، که پیش از هرچیز ناگزیر به اثبات مشروعیت و صلاحیت خود برای کسب عنوان روشنفکری بود. روشنفکر نوظهور دینی با طرح ایدهی جمع پذیری دین با دموکراسی به صحنه آمد و کوشید تا سنت دینی خود را به سنت دموکراسی پیوند زند، یا دقیقتر، سنت دموکراسی را به سنت دینی خود پیوند زند – زیرا اینگونه روشنفکر رسانه یی بیش از آن که در اندیشهی رفورماسیون یا دینپیرایی باشد در فکردینآرایی بود، همچنان که باز هم بیش از آن که رفورمیست یا اصلاحطلب باشد ریویزیونیست یا تجدیدنظرطلب مینمود
اما دستور کار رسانه یی فوریتر از آن بود که مجال درنگی در این حد بدهد. روشنفکر رسانه یی بهجای چالش بر سر مشروعیت، ترجیح داد تا با اخذ سازوبرگی مشابه با همتای سنتی خود، معضل را عجالتا" دور بزند. از این رو، نوشته هایاش بهزودی به نامها و نقلقولهایی از متفکران برجستهی عرفی مزین شد، ملغمه یی که از پوپر و ویتگنشتاین تا فوکو و هابرماس را در بر میگرفت. با این حال، با فرو خفتن موج نخست رسانههای این روشنفکران، بار دیگر ضرورت کسب مشروعیت مطرح شد و این بار روشنفکر دینی احتیاطا"، یا شاید اساسا"، برای تحکیم و تقویت موضع رسانه یی خود، در موضع مکالمه یی با روشنفکر عرفی و سنتی قرار گرفت: شاهد مثالاش سلسله مصاحبه هایی که در " یاس نو" دربارهی مفهوم "روشنفکری دینی" و نسبت آن با دموکراسی ترتیب داده شد. روشنفکر دینی ظاهرا" به جناح چپ منتسب بوده، اما از روز اول روشن بود که آبشخور فکری و فلسفیاش جریانی راستگرا دارد. هم از این رو، روشنفکری هم که به این مکالمه ابراز علاقه میکرد از چهرههای سنتی روشنفکری عرفی ایران نبود، سنتی که ماهیتی قویا" چپگرا دارد و بعضا" به جناح راست نزدیکتر است. بحثانگیزترین این مصاحبهها هم مصاحبهی رامین جهانبگلو در رد مفهوم "روشنفکری دینی" و "دایرهی مربع" خوادن آن بود، که واکنش شدیداللحن سروش را در پی داشت: واکنشی چنان از موضع استغنا و بل استهزا که برای بستن باب هر گفتوگویی کفایت میکرد. و به این ترتیب، روشنفکر دینی با بستن درهای مکالمه در واقع از نقش رسانه یی خود چشم پوشید، روشنفکری که این نقش را ایفا کرده بود صحنه را خالی کرد
روشنفکران دینی با چشم پوشی از رسانههای همگانی، رسانه پردازان خود را نیز به تعطیلات طولانی فرستادند، زیرا دیگر کارکردی برای آنان قائل نبودند. تنها نقطهی قوت آنان خودآگاهی عمومیشان نسبت به کارکرد رسانه یی خود بود، و البته از این نظر بر همتایان سنتی خود بیشک برتری داشتند. اما سوای این، دستاورد آنان چشمگیر نبود: نه خواستند با روشنفکران عرفی راستگرا مکالمه کنند، نه توانستند روشنفکران عرفی چپگرا را به گفتوگو بکشانند، و نه در عمل سابقهی دموکراتیکی جا گذاشتند. تمام سازوبرگی که گرد آمده بود بیمصرف شد، دیگر نه پوپر به کاری میآمد، نه فوکو، نه هابرماس: آنان بیش از آن که آرای هر متفکری را "ابزاری برای اندیشه" بدانند، آن را به حد "اندیشهی ابزاری" تقلیل داده بودند. از این رو، با عقبنشینی از سنگر رسانههای همگانی، آنان نیز در نهایت به همان نخبهگرایی و توده گریزی پناه بردند که همتایان چپگرایشان از پیش به آن متلزم بودند. خیلی ساده، اسب دموکراسی برای آنان یا سرکش بود و یا راهوار نبود، اسبی سربههوا که به ناکجا میرفت یا به آنجا که نباید میرفت یا اصلا" مناسب این زمین و زمان نبود: پای پیاده میشد به مقصد رسید، با اسبی اینچنین چموش نه
اما دستور کار رسانه یی فوریتر از آن بود که مجال درنگی در این حد بدهد. روشنفکر رسانه یی بهجای چالش بر سر مشروعیت، ترجیح داد تا با اخذ سازوبرگی مشابه با همتای سنتی خود، معضل را عجالتا" دور بزند. از این رو، نوشته هایاش بهزودی به نامها و نقلقولهایی از متفکران برجستهی عرفی مزین شد، ملغمه یی که از پوپر و ویتگنشتاین تا فوکو و هابرماس را در بر میگرفت. با این حال، با فرو خفتن موج نخست رسانههای این روشنفکران، بار دیگر ضرورت کسب مشروعیت مطرح شد و این بار روشنفکر دینی احتیاطا"، یا شاید اساسا"، برای تحکیم و تقویت موضع رسانه یی خود، در موضع مکالمه یی با روشنفکر عرفی و سنتی قرار گرفت: شاهد مثالاش سلسله مصاحبه هایی که در " یاس نو" دربارهی مفهوم "روشنفکری دینی" و نسبت آن با دموکراسی ترتیب داده شد. روشنفکر دینی ظاهرا" به جناح چپ منتسب بوده، اما از روز اول روشن بود که آبشخور فکری و فلسفیاش جریانی راستگرا دارد. هم از این رو، روشنفکری هم که به این مکالمه ابراز علاقه میکرد از چهرههای سنتی روشنفکری عرفی ایران نبود، سنتی که ماهیتی قویا" چپگرا دارد و بعضا" به جناح راست نزدیکتر است. بحثانگیزترین این مصاحبهها هم مصاحبهی رامین جهانبگلو در رد مفهوم "روشنفکری دینی" و "دایرهی مربع" خوادن آن بود، که واکنش شدیداللحن سروش را در پی داشت: واکنشی چنان از موضع استغنا و بل استهزا که برای بستن باب هر گفتوگویی کفایت میکرد. و به این ترتیب، روشنفکر دینی با بستن درهای مکالمه در واقع از نقش رسانه یی خود چشم پوشید، روشنفکری که این نقش را ایفا کرده بود صحنه را خالی کرد
روشنفکران دینی با چشم پوشی از رسانههای همگانی، رسانه پردازان خود را نیز به تعطیلات طولانی فرستادند، زیرا دیگر کارکردی برای آنان قائل نبودند. تنها نقطهی قوت آنان خودآگاهی عمومیشان نسبت به کارکرد رسانه یی خود بود، و البته از این نظر بر همتایان سنتی خود بیشک برتری داشتند. اما سوای این، دستاورد آنان چشمگیر نبود: نه خواستند با روشنفکران عرفی راستگرا مکالمه کنند، نه توانستند روشنفکران عرفی چپگرا را به گفتوگو بکشانند، و نه در عمل سابقهی دموکراتیکی جا گذاشتند. تمام سازوبرگی که گرد آمده بود بیمصرف شد، دیگر نه پوپر به کاری میآمد، نه فوکو، نه هابرماس: آنان بیش از آن که آرای هر متفکری را "ابزاری برای اندیشه" بدانند، آن را به حد "اندیشهی ابزاری" تقلیل داده بودند. از این رو، با عقبنشینی از سنگر رسانههای همگانی، آنان نیز در نهایت به همان نخبهگرایی و توده گریزی پناه بردند که همتایان چپگرایشان از پیش به آن متلزم بودند. خیلی ساده، اسب دموکراسی برای آنان یا سرکش بود و یا راهوار نبود، اسبی سربههوا که به ناکجا میرفت یا به آنجا که نباید میرفت یا اصلا" مناسب این زمین و زمان نبود: پای پیاده میشد به مقصد رسید، با اسبی اینچنین چموش نه
Labels: Ctriticism
0 نظر:
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی