January 15, 2005

!دعوت به مراسم پنبه زنی

وبلاگ­نویسی را با یک پیشنهاد شروع کردم: نوشتن زبان فارسی به خط لاتین؛ ایده یی بود که مدت­ها در سر داشتم. فکرم این بود این می­تواند کمکی باشد به توسعه و تدقیق زبان ما­، اما هیچ کس این فکر را نکرد. تقریبا" تمام خوانندگان پیشنهادم را رد کردند: یا غرب­زده یی بودم که می­خواهد تیشه به ریشه­­ی زبان فارسی بزند (آن هم درست در شرایطی که تب خلیج "فارس" تند شده بود) و یا تازه به دوران رسیده یی که باز هم پست مدرن بازی در آورده، یا این که نیت­ام هرچه باشد، نادانی کرده­ام و باید دست بر دارم. خیلی زود تسلیم شدم و شکست­ام را هم رسما" اعلام کردم -- البته بلافاصله دوستانی هم از این بی­جسارتی­ام انتقاد کردند، که چرا در راه خود استوار نبوده ام
وعده دادم که، با وجود این، دلایل­ام را برای این پیشنهاد بی­شرمانه خواهم گفت، که این وعده هم مثل بسیاری وعده­های دیگرم تا امروز عملی نشد. چرا؟ چون، برخلاف انتظار برخی، نوشتن برای من کار ساده یی نیست، نمی­توانم خودم را به نوشتن هرچیزی متقاعد کنم، همان چه را هم که می­نویسم بارها ویرایش می­کنم و آخرسر هم آن چه می­خواهم نمی­شود ... دلیل دیگرش این که باز هم باید تسلیم تصویری ­شوم که از خود ساخته ام، یا از من ساخته اند و من آن را پذیرفته­ام: درباره­ی موضوعات متنوع یا دست کم متعددی مینویسم که هریک خواننده­ی خودش را دارد. هم ادبیات را دنبال کرده­ام هم فلسفه را و هم نقدونظرهای فرهنگی را
تصورم این بود که این جایی است برای آن که راحت­تر بنویسم و بیش­تر کارهای ادبی­ را دنبال کنم. اما من هم احتمالا" مثل خیلی­ها تصور درستی از فضای اینترنتی نداشتم. برای این راحتی باید سایتی تاسیس می­کردم و مطالب را دسته­بندی می­کردم تا هر نوشته خواننده­ی خودش را داشته باشد. فعلا" به دلایلی همین رویه را پی می­گیرم، بیش­تر شاید به این خاطر که نفس همین آمیختگی و اغتشاش را خوش دارم -- هرچند می­دانم که دیر یا زود باید، به قول حرفه یی­ها، دات کام شوم
آن طور که آمارگر صفحه­ام نشان می­دهد، روزانه به طور میانگین حدود 150 نفر از این صفحه بازدید کرده­اند، که برای­ام دلگرم کننده است. میانگین نامه­های مرتبط و نظرات منضم به وبلاگ هم روزانه دست­کم 5 مورد بوده که این هم خوشحال­ کننده است. واکنش­ها را به مرور و به دقت دیده­ام. دوستانی اظهار لطف کرده­اند و کارم را قابل مطالعه یافته­اند و دوستانی هم مرا به خودستایی و جوزدگی مایل دیده­اند. به هردو دسته احترام می­گذارم، اما همچنان می­نویسم و به انتقادات هم فکر می­کنم

این یادداشتی است که با تاخیر چندروزه نوشته­ام. می­خواستم آن را در آستانه­ی یک ماهگی بنویسم، و برای ارزیابی از خوانندگان یاری بخواهم، که مصادف شد با فیلترینگ. فیلترها به گمان­ام برداشته شده، لطف شما است و مایه­ی مسرت­ من که از نظر و پیشنهادتان، چه به صورت کامنت و چه در قالب میل، بهره مند شوم

5 نظر:

Anonymous Anonymous مي نويسد:

پیام یزدانجون! سیانور را بخوان!!! پسر! اگه فکر می کنی این قدر دموکراتی جواب اینو بده! حامد یوسفی که آدم نیست، پسر! فقط دوست داری اسمت تو شرق بیاد تا از دوست دخترت عقب نیفتی!؟

5:03 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

اینم آدرس:
www.sianoor.blogspot.com

5:06 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

حضرت والا گمان نمي كنند كه اندكي زياده به برخي افاضات برخي افراد اهميت مي دهند؟

8:03 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

ما که پیگیر هستیم، امیدوارم شما هم پیگیر باشید. یا حق

1:04 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

درود پیام یزدانجو
در باره ی حرکتی در بستر زبانی ، و نتیجه ای که می خواستی بگیری با نشان دادن نظام زبانی و نه الفبای مورد نیازش ، از آنجا که چیزی نگفته ای ، خوب من و امثال من هم نمی توانند چیزی بگویند . هر چند به نظر می رسد اگر از نام ها و برچسب ها بگذریم ، جای سخن پرانی دارد .
اما در باره ی نگارش در قالب وبلاگ ، به صورت عمومی ، این گونه که هست ، این گونه که هستیم ، در حقیقت دست چین کردن مخاطب برای اثر ، در هر محیطی ، کاری ست که به آسانی انجام نمی گیرد . شاید احتیاج به پیگیری دارد ، شاید احتیاج به مطرح شدن و جا افتادن در بستر نو دارد . به هر حال این طور به نظر می رسد که همان طور که خطیب به دنبال مخاطب می گردد ، یا می دود ، هنوز هم کسانی هستند که به دنبال چیزی می گردند و انگار گاهی می یابند . این را به جهت آماری که می دهی می گویم . البته نظر من روی وبلاگ نوشتن و در فرم وسیع تر نت نویسی های فردی ، چیز دیگری ست . یه هر حال شیوه ها خود زایایی دارند ، و در بستر زمان اگر به مرگ نرسند ، دگر دیس می شوند .
شاد زی .
لولی وش .

4:30 AM  

Post a Comment

<<< صفحه ی اصلی

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::