!دعوت به مراسم پنبه زنی
وبلاگنویسی را با یک پیشنهاد شروع کردم: نوشتن زبان فارسی به خط لاتین؛ ایده یی بود که مدتها در سر داشتم. فکرم این بود این میتواند کمکی باشد به توسعه و تدقیق زبان ما، اما هیچ کس این فکر را نکرد. تقریبا" تمام خوانندگان پیشنهادم را رد کردند: یا غربزده یی بودم که میخواهد تیشه به ریشهی زبان فارسی بزند (آن هم درست در شرایطی که تب خلیج "فارس" تند شده بود) و یا تازه به دوران رسیده یی که باز هم پست مدرن بازی در آورده، یا این که نیتام هرچه باشد، نادانی کردهام و باید دست بر دارم. خیلی زود تسلیم شدم و شکستام را هم رسما" اعلام کردم -- البته بلافاصله دوستانی هم از این بیجسارتیام انتقاد کردند، که چرا در راه خود استوار نبوده ام
وعده دادم که، با وجود این، دلایلام را برای این پیشنهاد بیشرمانه خواهم گفت، که این وعده هم مثل بسیاری وعدههای دیگرم تا امروز عملی نشد. چرا؟ چون، برخلاف انتظار برخی، نوشتن برای من کار ساده یی نیست، نمیتوانم خودم را به نوشتن هرچیزی متقاعد کنم، همان چه را هم که مینویسم بارها ویرایش میکنم و آخرسر هم آن چه میخواهم نمیشود ... دلیل دیگرش این که باز هم باید تسلیم تصویری شوم که از خود ساخته ام، یا از من ساخته اند و من آن را پذیرفتهام: دربارهی موضوعات متنوع یا دست کم متعددی مینویسم که هریک خوانندهی خودش را دارد. هم ادبیات را دنبال کردهام هم فلسفه را و هم نقدونظرهای فرهنگی را
تصورم این بود که این جایی است برای آن که راحتتر بنویسم و بیشتر کارهای ادبی را دنبال کنم. اما من هم احتمالا" مثل خیلیها تصور درستی از فضای اینترنتی نداشتم. برای این راحتی باید سایتی تاسیس میکردم و مطالب را دستهبندی میکردم تا هر نوشته خوانندهی خودش را داشته باشد. فعلا" به دلایلی همین رویه را پی میگیرم، بیشتر شاید به این خاطر که نفس همین آمیختگی و اغتشاش را خوش دارم -- هرچند میدانم که دیر یا زود باید، به قول حرفه ییها، دات کام شوم
آن طور که آمارگر صفحهام نشان میدهد، روزانه به طور میانگین حدود 150 نفر از این صفحه بازدید کردهاند، که برایام دلگرم کننده است. میانگین نامههای مرتبط و نظرات منضم به وبلاگ هم روزانه دستکم 5 مورد بوده که این هم خوشحال کننده است. واکنشها را به مرور و به دقت دیدهام. دوستانی اظهار لطف کردهاند و کارم را قابل مطالعه یافتهاند و دوستانی هم مرا به خودستایی و جوزدگی مایل دیدهاند. به هردو دسته احترام میگذارم، اما همچنان مینویسم و به انتقادات هم فکر میکنم
وعده دادم که، با وجود این، دلایلام را برای این پیشنهاد بیشرمانه خواهم گفت، که این وعده هم مثل بسیاری وعدههای دیگرم تا امروز عملی نشد. چرا؟ چون، برخلاف انتظار برخی، نوشتن برای من کار ساده یی نیست، نمیتوانم خودم را به نوشتن هرچیزی متقاعد کنم، همان چه را هم که مینویسم بارها ویرایش میکنم و آخرسر هم آن چه میخواهم نمیشود ... دلیل دیگرش این که باز هم باید تسلیم تصویری شوم که از خود ساخته ام، یا از من ساخته اند و من آن را پذیرفتهام: دربارهی موضوعات متنوع یا دست کم متعددی مینویسم که هریک خوانندهی خودش را دارد. هم ادبیات را دنبال کردهام هم فلسفه را و هم نقدونظرهای فرهنگی را
تصورم این بود که این جایی است برای آن که راحتتر بنویسم و بیشتر کارهای ادبی را دنبال کنم. اما من هم احتمالا" مثل خیلیها تصور درستی از فضای اینترنتی نداشتم. برای این راحتی باید سایتی تاسیس میکردم و مطالب را دستهبندی میکردم تا هر نوشته خوانندهی خودش را داشته باشد. فعلا" به دلایلی همین رویه را پی میگیرم، بیشتر شاید به این خاطر که نفس همین آمیختگی و اغتشاش را خوش دارم -- هرچند میدانم که دیر یا زود باید، به قول حرفه ییها، دات کام شوم
آن طور که آمارگر صفحهام نشان میدهد، روزانه به طور میانگین حدود 150 نفر از این صفحه بازدید کردهاند، که برایام دلگرم کننده است. میانگین نامههای مرتبط و نظرات منضم به وبلاگ هم روزانه دستکم 5 مورد بوده که این هم خوشحال کننده است. واکنشها را به مرور و به دقت دیدهام. دوستانی اظهار لطف کردهاند و کارم را قابل مطالعه یافتهاند و دوستانی هم مرا به خودستایی و جوزدگی مایل دیدهاند. به هردو دسته احترام میگذارم، اما همچنان مینویسم و به انتقادات هم فکر میکنم
این یادداشتی است که با تاخیر چندروزه نوشتهام. میخواستم آن را در آستانهی یک ماهگی بنویسم، و برای ارزیابی از خوانندگان یاری بخواهم، که مصادف شد با فیلترینگ. فیلترها به گمانام برداشته شده، لطف شما است و مایهی مسرت من که از نظر و پیشنهادتان، چه به صورت کامنت و چه در قالب میل، بهره مند شوم
5 نظر:
پیام یزدانجون! سیانور را بخوان!!! پسر! اگه فکر می کنی این قدر دموکراتی جواب اینو بده! حامد یوسفی که آدم نیست، پسر! فقط دوست داری اسمت تو شرق بیاد تا از دوست دخترت عقب نیفتی!؟
اینم آدرس:
www.sianoor.blogspot.com
حضرت والا گمان نمي كنند كه اندكي زياده به برخي افاضات برخي افراد اهميت مي دهند؟
ما که پیگیر هستیم، امیدوارم شما هم پیگیر باشید. یا حق
درود پیام یزدانجو
در باره ی حرکتی در بستر زبانی ، و نتیجه ای که می خواستی بگیری با نشان دادن نظام زبانی و نه الفبای مورد نیازش ، از آنجا که چیزی نگفته ای ، خوب من و امثال من هم نمی توانند چیزی بگویند . هر چند به نظر می رسد اگر از نام ها و برچسب ها بگذریم ، جای سخن پرانی دارد .
اما در باره ی نگارش در قالب وبلاگ ، به صورت عمومی ، این گونه که هست ، این گونه که هستیم ، در حقیقت دست چین کردن مخاطب برای اثر ، در هر محیطی ، کاری ست که به آسانی انجام نمی گیرد . شاید احتیاج به پیگیری دارد ، شاید احتیاج به مطرح شدن و جا افتادن در بستر نو دارد . به هر حال این طور به نظر می رسد که همان طور که خطیب به دنبال مخاطب می گردد ، یا می دود ، هنوز هم کسانی هستند که به دنبال چیزی می گردند و انگار گاهی می یابند . این را به جهت آماری که می دهی می گویم . البته نظر من روی وبلاگ نوشتن و در فرم وسیع تر نت نویسی های فردی ، چیز دیگری ست . یه هر حال شیوه ها خود زایایی دارند ، و در بستر زمان اگر به مرگ نرسند ، دگر دیس می شوند .
شاد زی .
لولی وش .
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی