درس دموکراسی
مدافعان لزوم شرکت در انتخابات، دائم از آن به عنوان یکی از استوانههای دموکراسی یاد میکنند، اما اغلب فراموش میکنند اضافه کنند کمترین کاری که برای پاسداری از آن باید کرد پایبندی به اصول دموکراسی در نفس همین فرآیند است. آنها فراموش کردهاند که این تب و تاب احساسی انتخابات هم میگذرد و، دیر یا زود، بالاخره باید پاسخگوی وجدان اخلاقی خود و جامعه باشند.
میدانم که در این غوغای تشویق و تحریک دیگران به رای دادن، من نقشی بهظاهر منفعل بازی کردهام. گمان کردم اگر مردم آنطور که خود میخواهند انتخاب کنند، کمترین بهرهاش برای من این که جامعهی خود را بهتر خواهم شناخت، ارزیابی واقع بینانهتری از ارزشها و گرایشهایاش خواهم داشت، و دیگران هم اگر چشمی برای دیدن داشته باشند خود را در این آینه بهتر خواهند دید. به هر رو، آنچه در دو نوشتهی اخیر کوشیدم که شرح دهم همین ضرورت پایبندی به اخلاق دموکراسی بود.
میدانم که حرفام خریداری ندارد. دو روز پیش مصطفی قوانلو قاجار نامهیی ارشادی برایام فرستاد، دعوت که دست از بیتفاوتی بردارم و به جمع حامیان معین بپیوندم. در جواب این را گوشزد کردم که از ایشان هم به عنوان یک روزنامهنگار انتظار میرود ارزشهای دموکراتیک را فدای اهداف انتخاباتی نکند: اشارهام به مطلبی بود که تحت عنوان عدول دفتر تحکیم وحدت از موضع قبلی خود و پیوستن به جمع حامیان معین تنظیم کرده بود. در مقابل انکار نویسنده، نوشتم همان خبری که به آن لینک داده نقیض قضیه را میگوید و بیانیههای متعاقب هم استنباط او را نقض میکنند: در این صورت، درج آن عنوان با آن تفاصیل تحریفآمیز جز یک بهره برداری غیراخلاقی (مغایر با اخلاق دموکراسی) چه میتواند باشد؟ القصه، دفتر تحکیم بیانیهی پایانی را هم صادر کرد و آن نوشته همچنان در سایت روزنامهنگار نو به قوت خود باقی است! یک نمونهی دیگر ابراهیم نبوی بود که دیدم در تمسخر سیمین بهبهانی، به خاطر دفاع خود از حقوق معنوی آثارش، لودگی را به حد اعلا رسانده. نمیدانم در برخورد با امثال شجریان و همسر فرهاد و ... هم همین لودگیها را خواهد کرد؟ اگر شهروندی حقوق دموکراتیک خود را مطالبه کند سزاوار چنین لجنپراکنیهایی، آن هم در دفاع از دموکراسی، است؟! با کسی که خواهان خوشرقصی و خودفروشی و نان به نرخ روز خوردن نباشد اینگونه باید برخورد کرد؟
از این نمونهها این روزها بسیار دیدم، اما اکراه من از مشارکت در این نمایش احساسی دلایل دیگری دارد-- اغلب دلایلی که دوستان در نوشتههاشان آوردهاند معلول دلایلی دیگر است. اگر امروز روز جوان هژده ساله عکس رفسنجانی و قالیباف را به دست گرفته، برای من این اصلن دلیل موجه تایید هواداران معین و مقابله با هواداران دیگران نیست. اتفاقن باید از خود بپرسم که اصلاحات ادعایی اصلاح طلبان تا چه حد نهادینه شده؟ بهجای تمسخر نوجوانان حامی محافظهکاران، یا تحقیرشان با عناوینی چون بورژوای بیدرد و ...، باید بپرسم اصلاح طلبان برای آشنایی آنان با ارزشهای دموکراسی چه کردهاند؟ بیتعارف، هیچ – که اگر قدمی برداشته بودند حال و روز آنها این نبود. باید بپرسم که کدام نهاد دموکراتیک دولتی یا غیردولتی را تاسیس یا تشویق کردند که امروز پشتیبان پروژهی اصلاحات باشد – جز "مرکز گفتوگوی تمدنها" که دوستانی که از مواهب مادی و معنویاش برخوردار بودند چندوچوناش را خوب میدانند! باید بپرسم این همه دستاوردی که امروزه به خاتمی منتسب میشود تا چه حد واقعی است و تا چه حد توهمی برای توجیه اهمالکاری خود؟ باید بپرسم آنهایی که در دستاوردهای دولت اصلاحات مبالغه میکنند آیا اصلن به نقش روند جهانی شدن، توسعهی فنآوریهای ارتباطی، نو شدن نسلها، و ... در ترویج گریزناپذیر ارزشهای دموکراتیک توجه داشتهاند؟ (آیا صد برابر شدن تعداد شماره تلفنهای شهر تهران به نسبت بیست سی سال پیش را باید به حساب دستاوردهای مدیریتی گذاشت؟) باید بپرسم اگر ارزشهای ادعایی (آزادی اندیشه، مردمسالاری، و چه و چه) فقط رنگ و لعابی برای مفاهیم توخالی نبود که نباید اینسان آسان به کار هر کاندیدایی میآمد؟ باید بپرسم آیا ترس اصلاح طلبان از تصدی ریاست جمهوری توسط یک نظامی سابق، فینفسه نشاندهندهی شکست آنها در تعریف و تثبیت ساختارهای دموکراتیک نیست؟ (آیا انتخاب یک نظامی به سمت وزیر امور خارجه، دموکراسی آمریکا را به خطر انداخت؟) و از همه مهمتر، باید بپرسم که اصلاح طلبان چه استقبالی از انتقادات کردهاند، چه گامی برای انتقاد از خود برداشتهاند، چه راهی را برای تاثیرگذاری بر مردم و گفتوگوی انتقادی با دانشجویان گشودهاند؟
الغرض، اینقدرها سادهاندیش نیستم که باور کنم اصرار اصلاح طلبان بر طولانی بودن روند دستیابی به دموکراسی بویی از باریکبینی برده یا نشانی از حسن نیت دارد. سادهاندیشی از این بیشتر که باور کنم شرط تحقق دموکراسیهای غربی دموکرات شدن تکتک شهروندان ساکن آن دموکراسیها بوده؟ آیا بیانیهی حقوق بشر دو سده پیش، وقتی به تصویب رسید که تمام فرانسویها حقوق دموکراتیک یکدیگر را به رسمیت شناختند؟ آیا در جوامع اروپایی و آمریکایی دیگر نه نگاه مردسالار وجود دارد، نه نگاه نژادپرستانه؟ نه؛ من اینقدر سادهاندیش نیستم. من به این میاندیشم که شرط لازم دموکراسی التزام عاملان فرآیندهای دموکراتیک به اصول و ارزشهای دموکراسی است (دموکراسی اینگونه در حوزهی عمومی تاسیس میشود)، گو این که شرط کافی آن درونی شدن این اصول و ارزشها نزد اکثریت شهروندان باشد (دموکراسی اینگونه در حیطهی خصوصی تحکیم میشود). دموکراسی صداقت و جسارت تن دادن به این التزام است و من در میان مدعیان امروزی دموکراسی در ایران، از این نظر نه صداقتی در گفتار دیدهام نه جستارتی در کردار.
اینها که گفتم البته یک روی سکه است. روی دیگر سکه برای من شخصیتر و بهمراتب اخلاقیتر است. از آنجا که در مدت شش سال تحصیلات دانشجوییام که مقارن با مسئولیت دکتر معین بود نه اسمی از برنامهی اصلاحات ساختاری در وزارت علوم شنیدم نه کمترین اصلاحی در دانشگاه دیدم، حق دارم نسبت به برخی مواضع ادعایی با سوء ظن طرف شوم. اصلن خیال خودم را راحت کنم. من آدمی کوتهبین و کینه یی ام: میخواهم صد سال دیگر هم اوضاع فرهنگسراها و وضع سانسور و چه و چه بهتر نشود و کسی سراغ کار مرا نگیرد؛ من به خاطر دو سالی که در راهروهای معاونت دانشجویی عمر و اندوختهام را، برای گرفتن بورسی که حقام بود، به باد دادم از رای دادن اکراه دارم!
من کاری با کاندیداهای دیگر ندارم. اگر قرار به مشارکت بود، انتخاب من میتوانست معین باشد؛ چه کنم که حرف صریح معین هم این بود، این که برای ارزیابی افراد و احزاب به گذشتهی آنها رجوع کنید، و من دقیقن به همین دلیل از رای دادن به معین و مشارکت معذور ام.
میدانم که در این غوغای تشویق و تحریک دیگران به رای دادن، من نقشی بهظاهر منفعل بازی کردهام. گمان کردم اگر مردم آنطور که خود میخواهند انتخاب کنند، کمترین بهرهاش برای من این که جامعهی خود را بهتر خواهم شناخت، ارزیابی واقع بینانهتری از ارزشها و گرایشهایاش خواهم داشت، و دیگران هم اگر چشمی برای دیدن داشته باشند خود را در این آینه بهتر خواهند دید. به هر رو، آنچه در دو نوشتهی اخیر کوشیدم که شرح دهم همین ضرورت پایبندی به اخلاق دموکراسی بود.
میدانم که حرفام خریداری ندارد. دو روز پیش مصطفی قوانلو قاجار نامهیی ارشادی برایام فرستاد، دعوت که دست از بیتفاوتی بردارم و به جمع حامیان معین بپیوندم. در جواب این را گوشزد کردم که از ایشان هم به عنوان یک روزنامهنگار انتظار میرود ارزشهای دموکراتیک را فدای اهداف انتخاباتی نکند: اشارهام به مطلبی بود که تحت عنوان عدول دفتر تحکیم وحدت از موضع قبلی خود و پیوستن به جمع حامیان معین تنظیم کرده بود. در مقابل انکار نویسنده، نوشتم همان خبری که به آن لینک داده نقیض قضیه را میگوید و بیانیههای متعاقب هم استنباط او را نقض میکنند: در این صورت، درج آن عنوان با آن تفاصیل تحریفآمیز جز یک بهره برداری غیراخلاقی (مغایر با اخلاق دموکراسی) چه میتواند باشد؟ القصه، دفتر تحکیم بیانیهی پایانی را هم صادر کرد و آن نوشته همچنان در سایت روزنامهنگار نو به قوت خود باقی است! یک نمونهی دیگر ابراهیم نبوی بود که دیدم در تمسخر سیمین بهبهانی، به خاطر دفاع خود از حقوق معنوی آثارش، لودگی را به حد اعلا رسانده. نمیدانم در برخورد با امثال شجریان و همسر فرهاد و ... هم همین لودگیها را خواهد کرد؟ اگر شهروندی حقوق دموکراتیک خود را مطالبه کند سزاوار چنین لجنپراکنیهایی، آن هم در دفاع از دموکراسی، است؟! با کسی که خواهان خوشرقصی و خودفروشی و نان به نرخ روز خوردن نباشد اینگونه باید برخورد کرد؟
از این نمونهها این روزها بسیار دیدم، اما اکراه من از مشارکت در این نمایش احساسی دلایل دیگری دارد-- اغلب دلایلی که دوستان در نوشتههاشان آوردهاند معلول دلایلی دیگر است. اگر امروز روز جوان هژده ساله عکس رفسنجانی و قالیباف را به دست گرفته، برای من این اصلن دلیل موجه تایید هواداران معین و مقابله با هواداران دیگران نیست. اتفاقن باید از خود بپرسم که اصلاحات ادعایی اصلاح طلبان تا چه حد نهادینه شده؟ بهجای تمسخر نوجوانان حامی محافظهکاران، یا تحقیرشان با عناوینی چون بورژوای بیدرد و ...، باید بپرسم اصلاح طلبان برای آشنایی آنان با ارزشهای دموکراسی چه کردهاند؟ بیتعارف، هیچ – که اگر قدمی برداشته بودند حال و روز آنها این نبود. باید بپرسم که کدام نهاد دموکراتیک دولتی یا غیردولتی را تاسیس یا تشویق کردند که امروز پشتیبان پروژهی اصلاحات باشد – جز "مرکز گفتوگوی تمدنها" که دوستانی که از مواهب مادی و معنویاش برخوردار بودند چندوچوناش را خوب میدانند! باید بپرسم این همه دستاوردی که امروزه به خاتمی منتسب میشود تا چه حد واقعی است و تا چه حد توهمی برای توجیه اهمالکاری خود؟ باید بپرسم آنهایی که در دستاوردهای دولت اصلاحات مبالغه میکنند آیا اصلن به نقش روند جهانی شدن، توسعهی فنآوریهای ارتباطی، نو شدن نسلها، و ... در ترویج گریزناپذیر ارزشهای دموکراتیک توجه داشتهاند؟ (آیا صد برابر شدن تعداد شماره تلفنهای شهر تهران به نسبت بیست سی سال پیش را باید به حساب دستاوردهای مدیریتی گذاشت؟) باید بپرسم اگر ارزشهای ادعایی (آزادی اندیشه، مردمسالاری، و چه و چه) فقط رنگ و لعابی برای مفاهیم توخالی نبود که نباید اینسان آسان به کار هر کاندیدایی میآمد؟ باید بپرسم آیا ترس اصلاح طلبان از تصدی ریاست جمهوری توسط یک نظامی سابق، فینفسه نشاندهندهی شکست آنها در تعریف و تثبیت ساختارهای دموکراتیک نیست؟ (آیا انتخاب یک نظامی به سمت وزیر امور خارجه، دموکراسی آمریکا را به خطر انداخت؟) و از همه مهمتر، باید بپرسم که اصلاح طلبان چه استقبالی از انتقادات کردهاند، چه گامی برای انتقاد از خود برداشتهاند، چه راهی را برای تاثیرگذاری بر مردم و گفتوگوی انتقادی با دانشجویان گشودهاند؟
الغرض، اینقدرها سادهاندیش نیستم که باور کنم اصرار اصلاح طلبان بر طولانی بودن روند دستیابی به دموکراسی بویی از باریکبینی برده یا نشانی از حسن نیت دارد. سادهاندیشی از این بیشتر که باور کنم شرط تحقق دموکراسیهای غربی دموکرات شدن تکتک شهروندان ساکن آن دموکراسیها بوده؟ آیا بیانیهی حقوق بشر دو سده پیش، وقتی به تصویب رسید که تمام فرانسویها حقوق دموکراتیک یکدیگر را به رسمیت شناختند؟ آیا در جوامع اروپایی و آمریکایی دیگر نه نگاه مردسالار وجود دارد، نه نگاه نژادپرستانه؟ نه؛ من اینقدر سادهاندیش نیستم. من به این میاندیشم که شرط لازم دموکراسی التزام عاملان فرآیندهای دموکراتیک به اصول و ارزشهای دموکراسی است (دموکراسی اینگونه در حوزهی عمومی تاسیس میشود)، گو این که شرط کافی آن درونی شدن این اصول و ارزشها نزد اکثریت شهروندان باشد (دموکراسی اینگونه در حیطهی خصوصی تحکیم میشود). دموکراسی صداقت و جسارت تن دادن به این التزام است و من در میان مدعیان امروزی دموکراسی در ایران، از این نظر نه صداقتی در گفتار دیدهام نه جستارتی در کردار.
اینها که گفتم البته یک روی سکه است. روی دیگر سکه برای من شخصیتر و بهمراتب اخلاقیتر است. از آنجا که در مدت شش سال تحصیلات دانشجوییام که مقارن با مسئولیت دکتر معین بود نه اسمی از برنامهی اصلاحات ساختاری در وزارت علوم شنیدم نه کمترین اصلاحی در دانشگاه دیدم، حق دارم نسبت به برخی مواضع ادعایی با سوء ظن طرف شوم. اصلن خیال خودم را راحت کنم. من آدمی کوتهبین و کینه یی ام: میخواهم صد سال دیگر هم اوضاع فرهنگسراها و وضع سانسور و چه و چه بهتر نشود و کسی سراغ کار مرا نگیرد؛ من به خاطر دو سالی که در راهروهای معاونت دانشجویی عمر و اندوختهام را، برای گرفتن بورسی که حقام بود، به باد دادم از رای دادن اکراه دارم!
من کاری با کاندیداهای دیگر ندارم. اگر قرار به مشارکت بود، انتخاب من میتوانست معین باشد؛ چه کنم که حرف صریح معین هم این بود، این که برای ارزیابی افراد و احزاب به گذشتهی آنها رجوع کنید، و من دقیقن به همین دلیل از رای دادن به معین و مشارکت معذور ام.
Labels: Election
11 نظر:
سلام. پیام عزیز، طرح اصلاح ساختاری که بعد از کلی جان کندن و سنگ اندازی شورای نگهبان تنها یک سال است که تصویب شده شاید تا چند سال دیگر هم واقعا اثر نکند. مشکلات سیستم اداری کشور رو نمی شه اینطور به پای یک نفر بنویسیم. تازه کسی که جزو کسانی بوده که بیشترین تلاش رو برای بهبود وضع موجود کرده. به سهم خودم به عنوان کسی که رای به معین رو در شرایط فعلی یک قدم به طرف اصلاح کشور می دونم، از این که به هر دلیل درست یا نادرست دکتر معین نتونسته اعتماد تو رو جلب کنه متاسفم. موفق باشی
هر دو پاىِ خرِ خردِ حسابگرم تا زانو در گل مانده است. سرانجام، عزمام را جزم كرده بودم تا به معين رأى بدهم؛ اما باز اينجا را كه مىخوانم پاىام سست مىشود. به همان تكافؤي مىرسم كه سروش بهاش شهادت داده بود. حكايت من هم شده است همان حكايتِ خرِ ژان بوريدان! هركدام را كه انتخاب كنم ـ چه تحريم و چه معين ـ ترجيحِ بلامرجح است. كىست كه مرا يارى كند؟!
چرا اینقدر دیر؟ کاش این حرفها را کمی زودتر میزدید!
!سلام
لینک مطلب اخیر شما را درخبرچین قرار دادیم. موفق و پیروز باشید
آقای یزدانجوی گرامی
خیالتان راحت باشد با توجه به عدم حضور خلی ها و با توجه به حضور بسیجی ها و علاقمندان رهبری . و با توجه به تمام مشکلاتی که اصلاح طلبان برای شما پیش آورده اند و سبب اکراه شما شده اند . آقای هاشمی رفسنجانی و آقای احمدی نژاد در دور حضور دارند . شما با این وضع حتما امکان بیشتری دارید که به نهادینه کردن دموکراسی و مسایل دیگر در شرایط مناسب پدرسالارانه و رهبرانه این دو گزینه بپردازید .
ارادتمند گیسو فغفوری
سلام آقای یزدانجوی عزیز
دقیقا با شما موافقم که با روشهای غیردموکراتیک نمی توان به دموکراسی دست یافت .به نظرم سیاست زدگی بسیاری از افراد در عرصه تفکر باعث اتخاذ موضعی نامنطبق با واقیعت منافع شهروندی آنان می شود.تردیدفراگیر درنزد واجدین شرایط انتخاب جای تحقیق دارد.در مورد نبوی بسیار متاسفم که جای تحلیلگران با سواد ما را افرادی چون نبوی یا درخشان پر کرده اند . بسیاری موضع انتخاباتی شان را بر اساس نظر یک طنزپرداز اتخاذ کرده اند.
سلام
خیلی متشکر از کامنتتان. مطلب شما خیلی جامع بود.
very true,very very true...your talk is "right as rain".
سلام دوست عزيز درست انديشيد.بعدابه اين راي ندادن خود را سرزنش نخواهيد كرد بارها بدوستان گفته ام نوع راي براي حاكم مصرح نيست خود توانند درست كرد ولي تعداد آرا در جهان جلوي يورش جهانيان را خواهند گرفت.الان با راي داده شده توسط تعدادي از روشنفكران هم از درون سوزند و هم از برون حمايت جهاني ديگر رنگ و بوي خود را از دست خواهد./پاينده باشي
چقدر بدبختند این مشارکتی ها! تنور انتخابات آقا را گرم کردند و آبروی خودشان را بردند! آبروی ما را هم بردند ... حق با شما بود دوست عزیزم. یا حق!
چه خوب نوشتی آقای یزدانجو. من که از نتیجه انتخابات و شکست معین و مشارکت ناراحت نیستم. بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش...
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی