روح حقیر ایرانی
مجموعه مصاحبههای ابراهیم گلستان با پرویز جاهد با عنوان "نوشتن با دوربین" (اختران، 1384) تازگی منتشر شده. کتاب را یک سال پیش خواندم، دو بار – یکبار برای اظهار نظر اولیه و بار دوم برای بازبینی ویرایشی و سایر مسائل مربوطه. از خود کتاب خوشام که نیامد که هیچ، با عرض معذرت عقام هم نشست، اما راجع به انتشار آن به هر حال نظرم مثبت بود. رمضانی – مدیر نشر مرکز – هم تا آنجا که میدانم دستکم دوبار کتاب را خواند، به دقت و با حوصلهی بسیار. شرط و شروطی برای انتشارش گذاشت، مهمتر از همه حذف هتاکیهای کتاب، و نامه یی رسمی هم برای گلستان نوشت. گلستان شرایط را نپذیرفت و چهقدر خوشام آمد از رمضانی که زیر بار نرفت و چهقدر بیشتر خوشام وقتی که فهمیدم با این همه خودش به فراهم آمدن امکان انتشار آن کمک کرده بود ...
خب، در اهمیت و ارزش کار گلستان شکی نیست. فقط نمیدانم چهطور میشود این همه حقارتی را که در لفاف نخوتی مهوع پنهان شده خواند و به حال خود به عنوان یک ایرانی افسوس نخورد؟ راستی کدامیک از ما یک نویسنده یا متفکر غربی، و بگذارید بگویم غیرایرانی، سراغ داریم که آخر عمری اینطور دست به قلم برده یا لب به مصاحبه باز کرده باشد؟ راستی اگر همهی آنچه آن سالها بوده گند و گه بوده، چرا نمیگوید که او و اطرافیاناش هم این کثافت را مزین کرده اند؟ گیرم که شاملو، تقوایی، دریابندری، و ... هم همین نخوت موهن را داشته اند -- فحاشی به آنها چه دردی را دوا میکند؟ اینها چه چیزی به شان گلستان اضافه میکند؟ همان استراتژی آشنای ایرانی؟ خوارداشت دیگران برای بزرگداشت خود؟
به هر حال، اگر کتاب را نخوانده اید، حتمن بخوانید، هرچه باشد برای خودشناسی ایرانی لازم است. امثال گلستان بین ایرانیها کم نبوده اند، ایرانیهایی هم که با این توحشهای کلامی ارضا شوند کم نیستند. کم نیستند کسانی که تمجید خود را به بهای تحقیر دیگران میجویند -- راستی زنده نگه داشتن خود، تاراندن مرگ اینقدر رقتانگیز است؟ مسکوب هم نویسنده یی بود، این اواخر مرد؛ او هم از ایران و ایرانی گله داشت، شاید حالاش هم به هم میخورد، اما هرچه بود گلستان نبود، متمدن بود -- نمیشد مسکوب بود؟ ...
همان وقتها که کار گلستان را میخواندم کار دیگری هم روی میزم بود: نوشتههای دیگری از فرزانه دربارهی هدایت ... راستی چرا نویسندهی ایرانی هدایتشدنی نیست؟
خب، در اهمیت و ارزش کار گلستان شکی نیست. فقط نمیدانم چهطور میشود این همه حقارتی را که در لفاف نخوتی مهوع پنهان شده خواند و به حال خود به عنوان یک ایرانی افسوس نخورد؟ راستی کدامیک از ما یک نویسنده یا متفکر غربی، و بگذارید بگویم غیرایرانی، سراغ داریم که آخر عمری اینطور دست به قلم برده یا لب به مصاحبه باز کرده باشد؟ راستی اگر همهی آنچه آن سالها بوده گند و گه بوده، چرا نمیگوید که او و اطرافیاناش هم این کثافت را مزین کرده اند؟ گیرم که شاملو، تقوایی، دریابندری، و ... هم همین نخوت موهن را داشته اند -- فحاشی به آنها چه دردی را دوا میکند؟ اینها چه چیزی به شان گلستان اضافه میکند؟ همان استراتژی آشنای ایرانی؟ خوارداشت دیگران برای بزرگداشت خود؟
به هر حال، اگر کتاب را نخوانده اید، حتمن بخوانید، هرچه باشد برای خودشناسی ایرانی لازم است. امثال گلستان بین ایرانیها کم نبوده اند، ایرانیهایی هم که با این توحشهای کلامی ارضا شوند کم نیستند. کم نیستند کسانی که تمجید خود را به بهای تحقیر دیگران میجویند -- راستی زنده نگه داشتن خود، تاراندن مرگ اینقدر رقتانگیز است؟ مسکوب هم نویسنده یی بود، این اواخر مرد؛ او هم از ایران و ایرانی گله داشت، شاید حالاش هم به هم میخورد، اما هرچه بود گلستان نبود، متمدن بود -- نمیشد مسکوب بود؟ ...
همان وقتها که کار گلستان را میخواندم کار دیگری هم روی میزم بود: نوشتههای دیگری از فرزانه دربارهی هدایت ... راستی چرا نویسندهی ایرانی هدایتشدنی نیست؟
Labels: Book Review
15 نظر:
سلام یک سوال:
آیا ممکن است راجع به نوشتههای دیگری از فرزانه دربارهٔ هدایت توضیح دهید.
آیا این کتاب با «آشنایی با صادق هدایت» فرق میکند؟
خوب بود به بخشهایی از کتاب -با آوردن گفتآورد- اشاره میکردید تا کسانی که آنرا نخواندهاند به درک بهتری از نقد شما برسند.
در جواب سوال اول، بله؛ کتاب تازه یی است از آقای فرزانه به نام "صادق هدایت در تار عنکبوت" که منتشر نشده. در مورد نظر دوم هم، حق با شما است، منتها گمان کرده ام که خواننده سبک گفتار و نوشتار آقای گلستان را از پیش می شناسد
آيا دشمني جاودانه است؟
injoor naghde aasaare adabi ham yek joor heghaarat dar roohe shomaa raa neshaan midahad...
az shomaa motahejjerin entezaari bish az in nist...
Nadia
aziz.golestaan daste kam chand kaare be yaad maandani az khod be jaa gozaasht.shomaa che kardid joz chand tarjomeye dast-o-paa shekaste va del khosh daashtan be in ke maaa ham dar in molk kasi hastim?!
با نظر شما کاملن موافقم. حیف که کمی عصبی برخورد کرده اید.
کامنت زیر را برای انوشیروان گنجی پور گذاشته بودم. بد نیست یادداشت او را بخوانید.
دوست گرامی، از این قبیل فریادها
اینروزها خیلی ها می زنند. اینکه "من" می دانم و می فهمم و از سنت بیزارم و از ریا بیزارم و ... نه فقط دردی از کسی دوا نمی کند، بلکه پایه ی یک جور دشمنی را می گذارد. "او" که بد است و کم فرهنگ است و بی سواد است و ... خود را انسان درجه دو احساس می کند و نتیجه کاملن برعکس می شود: می چسبد به ارزشهای کم ارزشش . به نظر من در پشت این جور برخورد یک نوع خودبرتربینی عمیق پنهان است و از همان جنس مثلن نگاهی ست که دولت بوش از دریچه ی آن شرقی ها را نگاه می کند. ببخشید اما این طرز فکر راسیستی ست و به یک بن بست فکری می انجامد. تنها راه برقراری یک گفتمان مفید، آنچه که در واقع هدف نویسنده است چرا که کتاب ِ یک نویسنده حرفهای اوست، در درجه ی اول انسان پنداشتن طرف مقابل است. این انسان حس دارد ، غرور دارد، عاشق می شود، خودخواه است، می خواهد پذیرفته شود و ... نویسنده ی باهوش آن کسی ست که جهان بینی ِ گسترده ای داشته باشد و نه اینکه بر خودیت و برتریت خود انگشت بگذارد. امیدوارم که از حرف من نرنجید. شاد باشید
آقای یزدانجو،
تمدن را بریزید دور.
شما نمی دانید درد فهمیدن چیست. نمی دانید درد استعداد و توانایی داشتن چیست. این که دست به هر کاری بزنی آن را متحول کنی. نمی فهمید که نفهمیدن چه بار سنگینی دارد. نمی فهمید چرا ون گوگ گوشش را برید. نمی فهمید چرا خودش را کشت. نمی دانید چرا نیچه مجنون شد. واقعن طمش را نچشیده اید که بدانید چه تلخ است. نمی دانید چه رنجی دارد. همه چیز آن هایی نیست شما در کتاب ها خوانده اید.
آقاي يزدانجوي عزيز
از شما انتظار نداشتم چنين سطحي برخورد كنيد. گلستان كسي نيست كه به اين سادگي با عامه مردم مقايسه شود. به سن من و شما قد نمي دهد كه درباره حرف هاي او قضاوت كنيم.شما خودتان هنوز كاري نكرده از زمين و زمان شاكي هستيد كسي مثل گلستان با اين سابقه درخشان در فرهنگ و هنر اين مملكت نبايد بي حوصله باشد؟ شانس آورده ايد كه گلستان شما را نمي شناسد!!
سلام
چرا سعی میکنی همه رقم بدترکیبی و مسخره بازی رو با «روح حقیر ایرانی» توجیه کنی؟ ایرانی ِ ایرانی
نتیجه گیری: به روح اعتقاد داری:)
Aghaye Yazdanjou, be ghol-e aghaye Golestan Oghetoun gereft keh gereft, be darak. Golestan mikhahad Monnagheddin ba fekr-e baz naghd konand, shoma ham keh khoub fekretan baz ast. mashallah.
Salam doost-e azizam
Comment-e shoma ra darbareh ketab akhtaran dar web-loge doosti didam. Ketab ra hanooz nakhandeham vali ba shenakhti ke az Golestan va hamintor Jahed daram mitavanam tasavor konam ke che ketabi bayad az ab dar amadeh bashad. Man ba nazar-e shoma darbareh golestan kamelan movafegham, Golestan hamishe hamin boodeh che dar javani va che hala ke be kohan sali resideh. Va shayad be dalil hamin khod bozorg bini ast ke baad az chand kaar ba arzesh dar salhaye door digar modathast ke kaar derakhshani az oa dideh nashodeh. Baraye sehaat-e harfam shoma ra rojoa midaham be mosahebeh-e boland “Ahmad-e talebinejad” ba “Naser-e taghvayee” ke eshareh darad be doshmani dirin-e golestan ba “Al-e Ahmad” va tarz-e barkhordash ba digar film sazan-e javan va mosahebehhye oa ba Radio BBC va va va. Vali shoma ra bekhoda, hameh nevisandehhaye mara ba yek choob naranid. Dar mian nevisandegan-e ma “Maskoobha” kam nistand. Man ham fekr mikonam baad az khandan-e „akhtaran“ halli behtar az shoma nadashteh basham. Movafagh bashid.
آقاي يزدانجو، شما خيلي بيشتر از اينها بايد بدويد تا بتوانيد حداقل نام گلستان را بر زبان بياوريد، چه رسد به انتقاد از او
مرد حسابی، هدایت که از همه بدتر بود. زندگیش چیزی نبود غیر از تحقیر ایرانیان زمانش
آخ آخ شنیده بودم دیوانه تشریف دارید ولی نه اینقدرتو بی سواد متقلب کی هستی که ...شعر میگی این فحشها از طرف طرفداران گلستان بهتره بری همون ...شعرات و چاپ کنی با اون رفیقای روانیت
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی