بيش از اينها بدهكار ايد
در برابر داد و بيداد اخير سينماگران ايراني به خاطر حقوق در خطر افتاده يا از دست رفته (از بابت تكثير غيرمجاز آثارشان)، بيتفاوتي طبيعيترين واكنش من بود. امروز هم تيتر اخبار مربوط به تجمع ديروزشان را ديدم و باز هم بيتفاوت بودم. اما از آنجا كه اصولا" هرچيزي حدي دارد (الا بعضي امور منحصر به ما «ايرانيان»)، متن خبر را كه خواندم ديدم ديگر نميتوانم عصبانيت و (چرا كه نه) انزجارم را از حقارت و ايضا" وقاحت اين «نامآوران» پنهان كنم.
به عنوان نويسندهاي كه هفت سال از عمرش را در دانشكدهي سينما سپري كرده و هم فضاي آكادميك و هم فضاي حرفهاي آن را ميشناسد و با برخي از «هنرمندان» اين حوزه هم آشنايي يا مختصر رفاقتي داشته، شگفتآور نبود كه ببينم سينماگران ما، سواي «جشن خانهي سينما يا بزرگداشت يكي از هنرمندان فقيد و ...»، يك بار هم كه شده، از بابت كار ديگري گرد هم آمدهاند و اين (مطالبهي حقوق و عجز و لابه براي حفظ اموال عزيزشان) البته تنها كاري است كه ممكن بود اين همه سينماگر «هنرمند» را گرد هم آورد. (گزارش كامل مراسم را اينجا بخوانيد.) راستي، مگر اين همه سال اتفاق مهم ديگري هم در اين ممكلت افتاده بود كه نيازي به حضور همدلانه و دردمندانهي آنها باشد؟
خدا را شكر، مملكتي داريم كه سينماگرش هم «خانهي سينما» دارد و هم كانون و هم صنف و هم ساير متعلقات، و ايضا" مقادير معتنابهي محبوبيت از بركت صدا و سيما، كه حد و حسابي ندارد. حسادت ميكنم؟ اصلا". نميگويم چرا وقتي يك نويسندهي مملكت نه از ترس مال نداشته، كه از ترس جان بيارزش به خود ميلرزيد از حمايت اين همه «هنرمند» كذا و كذا خبري نبود، و نميپرسم چند نفر از اين جماعت سينمايي يك بار هم كه شده با يك نويسندهي دربند و جانباخته و ... همدردي كردهاند. فقط: «هنر»مند اند؟ هنرشان برايشان ارزش دارد؟ پس چرا اين همه سال يك بار هم بهخاطر «سانسور» فيلمها و ايجاد اين همه مانع در راه سينماي آزاد، طومار و تجمعي در كارشان نبود؟
برگزاري تجمعي تحت عنوان دفاع از حقوق مولف و ... در چنين زمان و از سوي چنين كساني خود به قدر كفايت مفتضحانه هست اما از آن مفتضحتر افاضات جماعت «هنرمند» ي است كه انگار جز از ابراي احقاق حقوق حقهي خود در مجامع و محافل ظاهر نميشوند و به اين منظور هم از هيچ تزوير و تملقي ابا ندارند – و به اينها اضافه كنيد آن بيانيهي پاياني را كه از هر بندش بگذرم، از بند هفتماش نميتوانم: عينا" اين كه: «از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ميخواهيم ضمن جلوگيري از ترويج و تبليغ سينماي آمريكا در رسانهي ملي، سهم واقعي و درخور سينماي ملي ايران را چه از حيث تبليغ آثار و چه از حيث پرداخت حقوق نمايش محصولات سينمايي ايران بازنگري كرده و ضمن رعايت عادلانهي حقوق اين سينما، به نقشي كه در ايجاد تناسب ميان هزينههاي توليد و تبليغات دارد، توجه كند. ضمنا" وظيفه خود را در آگاهسازي جامعه نسبت به حرمت شرعي استفاده از كپيهاي قاچاق مورد توجه بيشتر قرار دهد.»
لحن تهوعآورش به كنار، بيشرمي بياناش را بنگريد: جماعتي كه نسلي از جوانان مملكت را در محدوديت سينمايي و در محروميت از تماشاي آثار ارزندهي سينماي جهان نگه داشته، آن هم تنها به اين دليل حقيرانه كه در غياب رقباي برتر، آثار ابتر خود را به چشم مخاطب فرو كند، هنوز هم دست از دغلكاري بر نداشته و مصرانه ميخواهد اين سانسور فرهنگي به كار خود ادامه دهد، آن هم تنها از اين بابت كه ملت را با انبوه مزخرفاتي كه فيلمسازان وطني به نام محصولات سينماي ملي ساخته و پرداختهاند خفه كند. اعتراضشان هم دقيقا" در همين راستا است: اين همه سينماگري كه عمري از بابت تماشاي نسخههاي قاچاق فيلمهاي آمريكايي كسب معلومات سينمايي كرده و سالها است براي به دست آوردن سي دي فيلمهاي اروپايي با هم كورس گذاشتهاند، و همين حالا هم به آرشيوهاي انباشته از اينگونه آثارشان مباهات ميكنند، البته تازه يادشان آمده چيزي هم به اسم كپي رايت وجود دارد و تكثير و تماشاي نسخههاي نامجاز آثار سينمايي كاري است ناصواب و بايستهي اشد عذاب.
راستي، سواي آن معدود آثار ارزندهي سينماي ايران كه البته مشابهاتاش سالانه در سينماي اغلب كشورها هم يافت ميشود، اين «سينماي ملي» در كجا است؟ اين چه صنعت مستقل و مستحكمي است كه در مواجهه با معضلي كه گريبانگير همهي صنايع سينمايي دنيا بوده اما ورشكستشان نكرده، اينگونه به زانو در آمده، براي بقایاش اينطور عاجزانه به دستگاه دولت التماس ميكند؟ پاسخ ساده است: فيلمسازي ما هم مثل خودروسازي ما است: هردو بسيار بيكيفيت، اما بهيمن ممنوعيت ورود رقباي خارجي، هردو پرسود و پرفروش؛ سواي اين دو، شباهت سومي هم هست: در هردو مورد، اصلا" معلوم نيست اين صنايع، جز از بابت مباهات متوهمانه و استفادهي ايدئولوژيك، از چه بابت در اين ممكلت تاسيس شده، از چه بابت بر بزرگنمايي آنها تاكيد ميشود؟ (كشورهاي زيادي خودروسازي ندارند و با اين همه صنعتشان چيزي از ساير كشورها كم ندارد، و ايضا" بسياري از كشورهاي پرافتخار در كار سينما هم صاحب صنعت سينما نبوده و با اين همه كمبود هنر و هنرمند ندارند.) و با اين اوصاف، معلوم نيست اين توليد انبوه، اين اصرار ناموجه كه حتما" (با دوپينگ دولتي) سالي سيصد تا فيلم توليد كرده و (با دوپينگ جشنوارهاي) صدتايشان مدعي صفت «هنري» باشند از چه رو است.
در آخر، يك نكته را هم از بابت بيشرمي آشكار اين جماعت سينمايي بايد با صداي بلند گفت: «هنرمندان» محترم، كه از بابت تضييع حقوق حقهي خود دادتان به آسمان رفته و زمين و زمان را از بد و بيراه پر كردهايد، لطفا" اداي آدمهاي طلبكار را در نياوريد: شمايي كه سالها با آثار مشعشع خود چشم ملت را كور كرده و اسباب تحميق و تخديرش شدهايد، شما كه از جمله مسببان عقبگرد فرهنگي و افت ذوق هنري مردم بودهايد: شما بيش از اينها بدهكار ايد.
به عنوان نويسندهاي كه هفت سال از عمرش را در دانشكدهي سينما سپري كرده و هم فضاي آكادميك و هم فضاي حرفهاي آن را ميشناسد و با برخي از «هنرمندان» اين حوزه هم آشنايي يا مختصر رفاقتي داشته، شگفتآور نبود كه ببينم سينماگران ما، سواي «جشن خانهي سينما يا بزرگداشت يكي از هنرمندان فقيد و ...»، يك بار هم كه شده، از بابت كار ديگري گرد هم آمدهاند و اين (مطالبهي حقوق و عجز و لابه براي حفظ اموال عزيزشان) البته تنها كاري است كه ممكن بود اين همه سينماگر «هنرمند» را گرد هم آورد. (گزارش كامل مراسم را اينجا بخوانيد.) راستي، مگر اين همه سال اتفاق مهم ديگري هم در اين ممكلت افتاده بود كه نيازي به حضور همدلانه و دردمندانهي آنها باشد؟
خدا را شكر، مملكتي داريم كه سينماگرش هم «خانهي سينما» دارد و هم كانون و هم صنف و هم ساير متعلقات، و ايضا" مقادير معتنابهي محبوبيت از بركت صدا و سيما، كه حد و حسابي ندارد. حسادت ميكنم؟ اصلا". نميگويم چرا وقتي يك نويسندهي مملكت نه از ترس مال نداشته، كه از ترس جان بيارزش به خود ميلرزيد از حمايت اين همه «هنرمند» كذا و كذا خبري نبود، و نميپرسم چند نفر از اين جماعت سينمايي يك بار هم كه شده با يك نويسندهي دربند و جانباخته و ... همدردي كردهاند. فقط: «هنر»مند اند؟ هنرشان برايشان ارزش دارد؟ پس چرا اين همه سال يك بار هم بهخاطر «سانسور» فيلمها و ايجاد اين همه مانع در راه سينماي آزاد، طومار و تجمعي در كارشان نبود؟
برگزاري تجمعي تحت عنوان دفاع از حقوق مولف و ... در چنين زمان و از سوي چنين كساني خود به قدر كفايت مفتضحانه هست اما از آن مفتضحتر افاضات جماعت «هنرمند» ي است كه انگار جز از ابراي احقاق حقوق حقهي خود در مجامع و محافل ظاهر نميشوند و به اين منظور هم از هيچ تزوير و تملقي ابا ندارند – و به اينها اضافه كنيد آن بيانيهي پاياني را كه از هر بندش بگذرم، از بند هفتماش نميتوانم: عينا" اين كه: «از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ميخواهيم ضمن جلوگيري از ترويج و تبليغ سينماي آمريكا در رسانهي ملي، سهم واقعي و درخور سينماي ملي ايران را چه از حيث تبليغ آثار و چه از حيث پرداخت حقوق نمايش محصولات سينمايي ايران بازنگري كرده و ضمن رعايت عادلانهي حقوق اين سينما، به نقشي كه در ايجاد تناسب ميان هزينههاي توليد و تبليغات دارد، توجه كند. ضمنا" وظيفه خود را در آگاهسازي جامعه نسبت به حرمت شرعي استفاده از كپيهاي قاچاق مورد توجه بيشتر قرار دهد.»
لحن تهوعآورش به كنار، بيشرمي بياناش را بنگريد: جماعتي كه نسلي از جوانان مملكت را در محدوديت سينمايي و در محروميت از تماشاي آثار ارزندهي سينماي جهان نگه داشته، آن هم تنها به اين دليل حقيرانه كه در غياب رقباي برتر، آثار ابتر خود را به چشم مخاطب فرو كند، هنوز هم دست از دغلكاري بر نداشته و مصرانه ميخواهد اين سانسور فرهنگي به كار خود ادامه دهد، آن هم تنها از اين بابت كه ملت را با انبوه مزخرفاتي كه فيلمسازان وطني به نام محصولات سينماي ملي ساخته و پرداختهاند خفه كند. اعتراضشان هم دقيقا" در همين راستا است: اين همه سينماگري كه عمري از بابت تماشاي نسخههاي قاچاق فيلمهاي آمريكايي كسب معلومات سينمايي كرده و سالها است براي به دست آوردن سي دي فيلمهاي اروپايي با هم كورس گذاشتهاند، و همين حالا هم به آرشيوهاي انباشته از اينگونه آثارشان مباهات ميكنند، البته تازه يادشان آمده چيزي هم به اسم كپي رايت وجود دارد و تكثير و تماشاي نسخههاي نامجاز آثار سينمايي كاري است ناصواب و بايستهي اشد عذاب.
راستي، سواي آن معدود آثار ارزندهي سينماي ايران كه البته مشابهاتاش سالانه در سينماي اغلب كشورها هم يافت ميشود، اين «سينماي ملي» در كجا است؟ اين چه صنعت مستقل و مستحكمي است كه در مواجهه با معضلي كه گريبانگير همهي صنايع سينمايي دنيا بوده اما ورشكستشان نكرده، اينگونه به زانو در آمده، براي بقایاش اينطور عاجزانه به دستگاه دولت التماس ميكند؟ پاسخ ساده است: فيلمسازي ما هم مثل خودروسازي ما است: هردو بسيار بيكيفيت، اما بهيمن ممنوعيت ورود رقباي خارجي، هردو پرسود و پرفروش؛ سواي اين دو، شباهت سومي هم هست: در هردو مورد، اصلا" معلوم نيست اين صنايع، جز از بابت مباهات متوهمانه و استفادهي ايدئولوژيك، از چه بابت در اين ممكلت تاسيس شده، از چه بابت بر بزرگنمايي آنها تاكيد ميشود؟ (كشورهاي زيادي خودروسازي ندارند و با اين همه صنعتشان چيزي از ساير كشورها كم ندارد، و ايضا" بسياري از كشورهاي پرافتخار در كار سينما هم صاحب صنعت سينما نبوده و با اين همه كمبود هنر و هنرمند ندارند.) و با اين اوصاف، معلوم نيست اين توليد انبوه، اين اصرار ناموجه كه حتما" (با دوپينگ دولتي) سالي سيصد تا فيلم توليد كرده و (با دوپينگ جشنوارهاي) صدتايشان مدعي صفت «هنري» باشند از چه رو است.
در آخر، يك نكته را هم از بابت بيشرمي آشكار اين جماعت سينمايي بايد با صداي بلند گفت: «هنرمندان» محترم، كه از بابت تضييع حقوق حقهي خود دادتان به آسمان رفته و زمين و زمان را از بد و بيراه پر كردهايد، لطفا" اداي آدمهاي طلبكار را در نياوريد: شمايي كه سالها با آثار مشعشع خود چشم ملت را كور كرده و اسباب تحميق و تخديرش شدهايد، شما كه از جمله مسببان عقبگرد فرهنگي و افت ذوق هنري مردم بودهايد: شما بيش از اينها بدهكار ايد.
Labels: Cinema
9 نظر:
سلام. شما مثل اينکه غريب افتاديد.اينم از ديد انتقادي داشتن در اين جامعه برخواسته. اوج نفرت انگيزي اين قشر در جريان زلزله بم بود که چه بازيهايي در بيمارستانها و تلويزيون انجام ندادند
salam payam
harfe dele mano zadi, mamnoun
mohammadreza Farzad
Aghaye Yazadnjoo
vaghtesh naresideh keh honramand tooye zehne shoma ham az aan maghame asemani payeen biyayad va kare senfi kardan be onvane yek enssan barayash nang nabashad? shoma magar koja zendegi mikonid? een che hamleye birahmanehyeest keh be yek seri 'ensaan' mikonid? baba jaan, eenha ham adamanad, va kare senfi kardan va donbaale hoghoogheshan boodan kare besyaar dorost, sherafatmdndaneh va be haghist. Delam mikhast mididid aksare een adamhayee keh shoma ta kherkhereh bedehkaareshan mikonidba che felakati zendegi mikardeh-and. che tavaghoatee gheyer vaghyee az adamha darid, negahetan be honarmand kheilki idealistist. niyazhaye maddi adam-haa mohtaramand, va honramnad ham yek tolidgare 'cultural product's ast va be hich vajh moghadas nist.
مرسی
و اتفاقا اینجا که "اصلا". نميگويم چرا ... از حمايت اين همه «هنرمند» كذا و كذا خبري نبود" خیلی جاها که نه وظیفه یا هر تعریفی از اخلاق حکم میکند، بلکه همانجاهائی که اصلا خانهی همسایه آتش گرفته و بالاخره به جان همهی خانهها میافتد آتش، برای من سوال است و دوست دارم بپرسم و بگویم.
انگار همهی مبارزهها ختم میشود به همان شیوهی عام پرچم و عروسک آتش زدن. شاید هم راه درست همین راههای مزورانه است؛ مثلا شاید بد نباشد در همدلی با این اعتراض، یک تجمع نویسندگانه! هم راه بیفتد در اعتراض به اینکه چون کاغذ گران است یا خط دارد و چون کتابهای ناباکوف به فارسی ترجمه و چاپ میشوند، نوشتن کار دشواری شده و ادبیات ملی! به خطر افتاده و شرف ادبیات فارسی زیر سوال رفته!!! فکر کنم حسابی به این کارناوال هم بیاید!ء (این دادخواهی از تلویزیوناش ولی شاهکار بود. فرض بگییریم تلویزیون هم از فردا نسخهی تکهتکه شدهی پرنس و سلحشور را مثلا، دیگر نشان ندهد. بعد نسخهی تکهتکه شدهی هامون و دلشدگان نشان میدهند و دوباره وامصیبتا از آن طرف بلند میشود که آییی! هیچچیزش را هم که آدم نبیند، این بساط خاک توی گوش مورچه کردناش آدم را به خنده میاندازد.)ء
سلام پیام.با حرفت کاملا موافقم.سینما صنعت آدمهای میانمایه است و سینماگران ایرانی بی سوادترین و ابله ترین آدمهای این صنعت در کل جهان هستند.
راستش با اینکه خیلی با بعضی نظراتت موافق نیستم،اما بی انصافی است اگر نگویم از خواندن متنت لذت بردم.نه به خاطر آنکه به اهالی سینما شلیک کردی،بلکه به خاطر آنکه آیینه را به سوی خودشان گرفتی.هرچند من با شغل مترجمی هم مشکلات زیاد دارم،اما نمی توانم بگویم مترجمان در افزایش گیجی و سطحی نگری در میان افراد،به اندازه سینماگران موفق بوده اند.نمی دانم دقت کرده ای که ...؟بی خیال.فقط خواستم بگویم نوشته ات معرکه بود.بدرود
بابک شاه سیاه ( دوستم) در بلاگ 360 خود از مواضع خود در این زمینه می گوید
http://blog.360.yahoo.com/blog-zz65oSkzdKQaEZBeGwnuFN_hb2PEDQ--?cq=1&p=391
مقاله ی نادر فتوره چی در سایت رخداد را بخوان .از بیضایی و کیارستمی تا مجیدی و قبادی یک مشت فرصت طلب هستند که آب به آسیاب جمهوری اسلامی میریزند و با گذشت زمان خودشان و فیلمهای احمقانه شان هم فراموش خواهد شد
دوست عزیز
احساسات عمیق و حساسیت تان نسبت به اتفاقاتی که در جامعه هنری در گذر است قابل درک و
،ستودنی است
اما بگویید چرا آدمهای این صنف را جدا از باقی مردم ایران می بینید؟
از درخت بلوط انتظار باردهی سیب نا معقول است
سر تا به پای این فرهنگ معیوب و تاراج رفته مملو از نا سپاسی ، خود بزرگ بینی ، خودخواهی، فرصت طلبی و از گند دروغ بویناک است
در یک کلام ؛ همه دچار سیندروم توهم اند، پس خدای را در پوستین این خلق نیافتیم
، اگر حمیتی هست بیا در برداشتن یک قدم به جلو در اتاق خود به کار بندیم
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی