فرانکولا در بوتهی نقد
روز دوشنبه در نشستی خودمانی با بعضی از دوستان نویسنده و منتقد، فرانکولا مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این نشست پیمان اسماعیلی، پویا رفوئی، بهار صادقی، مهسا محب علی، علی مطلق، شیوا مقانلو، و حمید یاوری حضور داشتند، و اواخر جلسه اسد امرایی هم به جمع ما اضافه شد. بدبختانه امکان ضبط گفتهها فراهم نبود؛ اما تا آنجا که حافظهام یاری میکند خلاصه یی از آنها را مینویسم
مهسا محب علی به عنوان آغازکنندهی جلسه، در ابتدا با اشاره به این که به نظر او فرانکولا رمان متفاوتی است و تجربهی تازه یی در ادبیات محسوب میشود، ایراد اصلی خود به این رمان را مطرح کرد. به نظر او ایراد اصلی فرانکولا در دوپارگی رمان (یک پاره شامل سالهای اول و دوم، و پارهی دیگر شامل سال سوم) است. او گفت که بخش اول رمان را بیشتر دوست داشته، اما بخش دوم به نظرش بیش از حد تئوریزده و شتابزده میآید – مثل فیلمی که روی دور تند نمایش داده میشود و خواننده احساس سرگیجه کرده، دیگر نمیتواند مثل بخش اول تعمق کند و لذت ببرد. محب علی در بخش دیگری از صحبتهایاش تاکید کرد که در هر حال خواندن فرانکولا برایاش تجربهی لذتبخشی بوده که با وجود انتقاداتی که به کلیت کار دارد نمیتواند آن را نادیده بگیرد. او گفت اگر قرار بوده در این کار تئوریها جلوهی بارزی داشته باشند بهتر بود این کار کمی کالوینوییتر – به شیوهی او در "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ..." – انجام میشد. به عقیدهی محب علی رمان فرانکولا طرح جذابی داشته که بسط و گسترش مناسب پیدا نکرده: این کار باید در یک حجم مفصل صورت میگرفت و حجم فعلی برای چنین طرحی بیش از اندازه محدود یا موجز است
پیمان اسماعیلی در شروع صحبتهایاش به مسالهی مخاطب اشاره کرد چون از دید او پیش از هرچیز باید پذیرفت که فرانکولا رمانی است که برای اقلیت نوشته شده، و برخلاف انتظار نویسنده قابلیت جذب مخاطب عام را ندارد – البته تلاشهایی در این راستا صورت گرفته، نظیر استفاده از جاذبههای عامهپسند و بازیهایی مثل خلق "خفنکبوت" (همان "خف") که برای او هم بسیار جذاب بوده، اما بعید است که خوانندهی عادی به صرف چنین جاذبههایی به خواندن این رمان سرشار از ارجاعات بینامتنی متقاعد شود. از جمله ایرادات اصلی اسماعیلی هم سنگینی بیش از حد تئوریها بر بدنهی رمان بود – به ویژه در بخش دوم. اسماعیلی به شوخی گفت که میشد اسم کتاب را گذاشت "فرانکولا، یا تنسی تاکسیدوی پسامدرن"، چون آقای مدیر مثل آقای ووپی است که هروقت مشکلی پیدا میشود بلافاصله تختهسیاه تئوریکاش را باز میکند و همهچیز را توضیح میدهد. به اعتقاد او، شاید به دلیل همین پیشینهها و پیشفرضها برای نوشتن است که نویسنده خیلی جاها علنا" به توضیح نظریات یا به بازسازی صحنههایی پرداخته (مثل بازسازی بخشی از "آیز واید شات" کوبریک در فصل میهمانی بالماسکه). اسماعیلی یادآور شد که اساسا" تجربه در این ژانر، یعنی نوشتن در حد فاصل داستان و نظریه، کار بسیار دشواری است و نمونههای موفق انگشتشماری از آن وجود دارد. او همچنین اشاره کرد که بهشخصه دغدغهی نوشتن در چنین ژانری را ندارد و آن را در چارچوب تعریف خود از رمان نمیگنجاند. اسماعیلی ابراز عقیده کرد که اگر بیش از آنچه در مورد نکات فنی و شگردهای ادبی یک اثر صحبت شود در مورد اعجابانگیزی نظری آن بحث شود – اتفاقی که به گمان او در مورد فرانکولا (با وجود شگردهای بدیعاش حتا در مقایسه با نمونههای خارجی خود) افتاده – این را باید نشانی ناخوشآیند و به منزلهی هشداری جدی در نظر گرفت. بر این اساس، همچنان که میشد پیشبینی کرد، برخی به شدت از این رمان استقبال کرده و برخی اصلا" نتوانسته اند با آن ارتباطی برقرار کنند یا از آن لذت ببرند. گذشته از اینها، اسماعیلی سعی کرد به سهم خود از این دو رویکرد فاصله گرفته و رمان را به عنوان یک اثر ادبی مورد بررسی قرار دهد. از جمله نکاتی که در این میان مورد توجه قرار گرفت عدم همخوانی برخی بخشها با کلیت اثر بود (نظیر فصل توصیف خانهی فرانکولا که بهخودیخود و از دید او درخشان بوده، اما اصلا" در بافت رمان جا نیافتاده و فقط ریتم رمان را کند کرده، به این ترتیب به کلیت کار ضربه زده)؛ نکتهی دیگر استفادهی بازیگوشانه از فرم بود که به نظر اسماعیلی در بعضی جاها موفق عمل کرده بود (نظیر نقل قول پشت جلد کتاب که واقعا" او را به این اشتباه انداخته که جان بالارد از دوستان شخصی نویسنده است)؛ واقعی گرفتن متعاقب برخی بخشهایی که نویسنده آنها را ابتدا خیالی جلوه داده (مثلا" حضور اسمرالدا و استلا در اواسط سال دوم و سپس در ابتدای سال سوم) یکی دیگر از نکات مورد پسند او بود (هرچند که فاصلهگیری از فضای استعاری و نزدیکی تدریجی به فضای سمبولیک را ضعف فرانکولا دانست)؛ نکتهی دیگر هم پایانبندی رمان بود که اسماعیلی آن را بسیار دوست داشته بود. اما نکته یی که به گمان او مهمترین دستاورد فرانکولا محسوب میشود موفقیت آن در خلق نوع تازه یی از نوشتار بینامتنی است، یعنی شگرد آن در استفادهی مکرر و بسیار پرشمار از ارجاعات بینامتنی در جایجای کتاب تا حدی که این ارجاعات از مرجع خود جدا شده، بینامتنها به سیلان میافتند و دیگر اهمیت ندارد که فلان متن از چه کتابی آمده یا یا فلان نقل قول از کیست، دیگر اهمیتی ندارد که فلان گفته از هگل است یا هایده یا جان بالارد یا شخص نویسنده. اسماعیلی فرانکولا را تجربه یی غیرقابلتکرار دانست که برخلاف تصور خود را "ویرانسازی" نمیکند، ویران نمیکند که بسازد، بلکه برعکس، میسازد که ویران کند، و در نتیجه این خطر را دارد که خواننده را در نهایت در خلاء رها کند
علی مطلق به سهم خود از شتابزدگی و نظریهبنیاد بودن فرانکولا انتقاد کرد و اصرار ورزید که چنین رویکردی به رماننویسی فرصتهای لذت بردن از خود رمان را از خواننده میگیرد. او بهشخصه بخشهایی از رمان را دوست داشت و بخشهای دیگری را نه. به نظر او، عمدهی ایراد فرانکولا در این بود که همیشه وعده یی است از آنچه میخواهد نمایش دهد اما کتاب تمام میشود و خواننده آخر هم فرانکولای هیولا را در قامت هیولایی نمیبیند. به تعبیر او فرانکولا، دقیقا" به شیوهی یک فیلم هالیوودی نوشته شده و آگاهانه سعی در رعایت قواعد ژانری آن داشته، اما فرانکولا فیلمی است که هیچ وقت آغاز نمیشود، فرانکولا فقط یک تیزر است و تا به آخر هم بهجای خود فیلم همین تیزر نمایش داده میشود. مطلق در عین حال نقطهی قوت رمان را طنز آن و برخورد طنزآمیز فرانکولا با دنیا، و همچنین تا پایان معلق نگه داشتن خواننده بین هیولا انگاشتن فرانکولا یا انسان روانپریش دانستن او دانست
بهار صادقی با تایید برخی از انتقادات پیشین، تاکید کرد که محوریت نظریهها در فرانکولا به شکل یک بار اضافی در آمده که عملا" هیچ چیزی به خود رمان اضافه نمیکند. به عقیدهی او فرانکولا یک داستان بلند، نه خیلی بلند، بوده که به کمک نظریهها بسط داده شده، و در نتیجه همان لذتی را هم که خواننده میتوانسته از طرح اصلی بگیرد از او سلب کرده است. صادقی در عین حال که گفت از طرح این رمان خیلی خوشاش آمده، اما اضافه کرد که وقتی کلیت کار را خوانده نتوانسته بیش از آنچه که از شنیدن بخشهایی از رمان لذت برده لذت ببرد. او گفت که اشکال کار فرانکولا در این است که هیچ گونه ارزش پیشگویانه ندارد، فقط تکرار تئوریهایی است که همه میدانند، اما حتا همین تکرار هم در وضعیت نویسندهی ایرانی کاملا" بیمعنا است. به گمان او، نویسندگانی در غرب پدید آمده اند که آثار پیشرو (پیشگویانه) یی نوشته اند، پس از آن نظریهپردازان و فیلسوفان نظریاتی را از نوشتههای آنان استخراج کرده اند، این نظریات را ایرانیها بهصورت دستوپاشکسته ترجمه کرده اند و بعضی نویسندگان هم از روی این ترجمهها داستان نوشته اند. صادقی معتقد بود که فرانکولا در صورتی نجات پیدا میکرد که نظریهها را به عمق میبرد، اینقدر ساده و صریح به آنها اشاره نداشت و آنها را علنا" مطرح نمیکرد
شیوا مقانلو در ابتدا اصلیترین انتقاد خود به فرانکولا را مطرح کرد، یعنی سایهی سنگین نویسنده بر احوال شخصیتهای رمان که موجب شده شخصیتها به معنای دقیق کلمه شکل نگیرند و همیشه تا حد زیادی بسته به امیال و انگاشتهای وی باقی بمانند. اما جدای از این، او ارزش فرانکولا را در استفادهی آگاهانه از نظریات متفکران معاصر و تلفیق خلاقانهی این نظریات دانست. مقانلو در توجیه حرف خود به گوشههایی از نظریات دریدا و بودریار اشاره کرد که در فرانکولا بهعنوان راهبرد خلق اثر مورد استفاده قرار گرفته و حتا گاه از قالب قراردادی خود جدا شده اند، نه این که صرفا" اشاراتی به احکام مشهور یا گزینگویههای آنان بسنده شده باشد. برای مثال، فرانکولا تا پایان کار هرگز به یک هیولای واقعی با هیولائیتی درخور بدل نمیشود و همواره پیشنمایشی است از آنچه قرار است نمایش داده شود، و به این ترتیب کل رمان فرانکولا مبتنی بر "تفاوط" دریدایی و "به تعویق انداختن" مدلول میشود؛ یا این که، فرانکولا با راهبرد هیولائیت خود، با تصویر کردن دنیایی که از حالت انسانی تهی شده، دنیایی که به شکلی نوستالژیک راوی رخدادهایی میشود که هرگونه پیوند خود را با واقعیت طبیعی ما از دست داده اند، به این ایدهی بودریاری جامهی عمل میپوشاند که امروزه تنها رخدادی برای ما کشش دارد که دیگر امکان رخ دادن آن در ابعاد انسانی وجود نداشته باشد. او سپس به برخی دیگر از راهبردهای روایی و از جمله طرح معکوس فرانکولا در تدوین ساختار پسامدرنیستی اثر اشاره کرد و گفت فرانکولا اثری است که از آغاز به پایان میرسد (در مقابل آثار مدرنیستی که در پایان تازه آغاز میشوند)، زیرا فرانکولا از همان سطر اول به طرح مفروض خود پشت پا میزند: فرانکولا قرار است در جریان رمان از مرحلههای متعدد پوشیدگی گذر کند تا سرانجام به تجلی هیولایی برسد، اما با دست زدن به نوشتن خاطرات خود روند عریانسازی خویش را آغاز میکند و در واقع به خود پایان میدهد. مقانلو ارزش فرانکولا را در سطحی دیگر در استفادهی دقیق از عناصر داستانی دانست، از جمله انتخاب راوی اول شخص و قالب خاطره نویسی که به نویسنده اجازه داده تا یکنواختی و تکآوایی احتمالی اثر را توجیه و جبران کند. اهمیت ادبی رمان هم به نظر مقانلو در این است که با وجود تمایل به استفاده از تکنیکهای پسامدرنیستی، اولین رمان فارسی است که از شیوه های سطحی بازیهای متنی و فرامتنی (که این سالها در کار بعضی از نویسندگان جوان رواج پیدا کرده) فاصله گرفته و توانسته نمونهی قابلقبولی ارائه کند. نکتهی دیگری هم که مقانلو به عنوان مخاطره یی پیش روی آثاری از این دست مورد توجه قرار داد، امکان ناکامی و عقیم ماندن آنها در درون فرهنگی است که نویسنده به آن تعلق دارد، زیرا کمتر اثری توانسته فارغ از فرهنگ مخاطبان اولیه و اصلی خود به موفقیتهای فراتر دست پیدا کند. بر این اساس، با وجود حضور پررنگ هدایت در سرتاسر رمان و همچنین اشاراتی که هرازگاهی به نویسندگانی مانند گلشیری میشود، این خطر هست که فرانکولا در نهایت نتواند بهطور گسترده با مخاطبان فارسیزبان ایرانی ارتباط برقرار کند
حمید یاوری عمده ترین انتقاد خود را معطوف به زبان فرانکولا کرد. به عقیدهی او، فرانکولا نه تنها فارسی درستی را به کار نمیبرد (او سطر اول شرح پشت جلد کتاب را مثال زد که فعل مرکب "چشم دوختن" به غلط دو پاره شده)، بلکه در بسیاری جاها جملاتی پرتعقید و زبانی نامناسب را به کار میبرد و از مزایای دقیق شدن در زبان غافل میشود (دقتهایی نظیر آن گفتهی اواخر رمان دربارهی "آخرین نمایش زندهی فرانکولا" که فرانکولا میگوید انگار این بار "زنده" صفت او است نه نمایش). در کل، به نظر یاوری ظرافتهای زبانی در فرانکولا سرسری گرفته شده و نویسنده نتوانسته است زبانی مهذب و مناسب با روایت خود پیدا کند، چون برای این زبان خاصی که به کار برده توجیه روایی یا شخصیتپردازانه یی ندارد. اما سوای این، به عقیدهی او چشمگیرترین وجه فرانکولا جسارت آن است: فرانکولا این جسارت را دارد که 8-1-1 بازی میکند، و البته میبازد. دیگر این که، فرانکولا بهترین انتخاب را برای طرح روایت خود کرده، یعنی به سطح آوردن همهی آن ارجاعات و به هجو کشیدن آنها. یاوری استدلال کرد، در شرایطی که ارجاعات متداول در آثار مدرنیستی که خواننده را به تعمق و استنباط و استنتاج وا میدارد دیگر جاذبه یی نداشته و ملالآور است، فرانکولا با راهبرد تازه اش جذابیت و لذت بیشتری به خواننده میبخشد. یاوری همچنین اشاره کرد که ، با این همه، ویژگی اصلی فرانکولا خلع سلاح کردن خواننده است به گونه یی که با هیچ رویکرد نقادانه یی نمیشود به آن نزدیک شد: این رمان را یا باید دوست داشت و از آن لذت برد و یا این که آن را به کل کنار گذاشت
پویا رفوئی بحث خود را با اشاره به راهبرد روایی فرانکولا آغاز کرد و گفت که فرانکولا با شگردهایی که در انتخاب قالب و پردازش آن به کار برده، با وجود همهی ارجاعاتاش، در واقع متن را از هرگونه ارجاعی تهی کرده، زیرا مهمترین انگیزهی ارجاع یعنی راوی را از رمان حذف کرده است. رفوئی به "یادداشت ناشر" در ابتدای کتاب و پیش از شروع نوشتههای فرانکولا اشاره کرد و گفت، با توضیحاتی که ناشر میدهد عملا" امکان هرگونه استناد و اطمینان به صحت و تمامیت خاطرات فرانکولا از بین میرود و معلوم نیست که فاعل این نوشتهها همان راوی مورد نظر باشد. از این گذشته، نویسنده با آوردن مشخصات خود در فرم مخصوص مشخصات مستاجر، و سپس نقض مکرر آنها در نقاط دیگر، تنها امید ما به داشتن یک راوی را از بین میبرد: فرانکولا خواننده را با خود متن تنها میگذارد، چون نشان میدهد که حتا یزدانجو را هم نمیتوان راوی این رمان دانست. رفوئی مهمترین دستاورد فرانکولا را تلاشی کمابیش موفق برای نوشتن یک رمان ژانری (کاری کمیاب در میان آثار نویسندگان ایرانی) دانست و در توجیه ادعای خود مثالهایی ارائه کرد، از در نظر گرفتن عنوان دوبخشی برای رمان (به شیوهی رمانهای قرن هجدهمی که یک نام اصلی برای مخاطبان عام و یک نام فرعی برای مخاطبان خاص داشتند) گرفته تا انتخاب قالب خاطره نویسی برای تداعی پسزمینههای ژانری و ... از سوی دیگر، او ضعف اصلی رمان را در عدم پردازش پیچیده تر نظریهها دانست و گفت که امیدوار بوده در فرانکولا نظریهها شکل پیشرفته تر و تازه تری به خود بگیرند
اسد امرایی هم در پایان از یک سو با اشاره به این که فرانکولا در سنت پارودی نویسی قرار گرفته، تلاش نویسنده در این وادی را با توجه به اشراف وی به پیشینههای این ژانر موفق ارزیابی کرد، اما از سوی دیگر تلاش برای افزودن عناصر ایرانی به این فضای فرنگی، نظیر اشارات مکرر به هدایت، را نامناسب و نادرست خواند و در نهایت کلیت کار را ناموفق دانست
مهسا محب علی به عنوان آغازکنندهی جلسه، در ابتدا با اشاره به این که به نظر او فرانکولا رمان متفاوتی است و تجربهی تازه یی در ادبیات محسوب میشود، ایراد اصلی خود به این رمان را مطرح کرد. به نظر او ایراد اصلی فرانکولا در دوپارگی رمان (یک پاره شامل سالهای اول و دوم، و پارهی دیگر شامل سال سوم) است. او گفت که بخش اول رمان را بیشتر دوست داشته، اما بخش دوم به نظرش بیش از حد تئوریزده و شتابزده میآید – مثل فیلمی که روی دور تند نمایش داده میشود و خواننده احساس سرگیجه کرده، دیگر نمیتواند مثل بخش اول تعمق کند و لذت ببرد. محب علی در بخش دیگری از صحبتهایاش تاکید کرد که در هر حال خواندن فرانکولا برایاش تجربهی لذتبخشی بوده که با وجود انتقاداتی که به کلیت کار دارد نمیتواند آن را نادیده بگیرد. او گفت اگر قرار بوده در این کار تئوریها جلوهی بارزی داشته باشند بهتر بود این کار کمی کالوینوییتر – به شیوهی او در "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ..." – انجام میشد. به عقیدهی محب علی رمان فرانکولا طرح جذابی داشته که بسط و گسترش مناسب پیدا نکرده: این کار باید در یک حجم مفصل صورت میگرفت و حجم فعلی برای چنین طرحی بیش از اندازه محدود یا موجز است
پیمان اسماعیلی در شروع صحبتهایاش به مسالهی مخاطب اشاره کرد چون از دید او پیش از هرچیز باید پذیرفت که فرانکولا رمانی است که برای اقلیت نوشته شده، و برخلاف انتظار نویسنده قابلیت جذب مخاطب عام را ندارد – البته تلاشهایی در این راستا صورت گرفته، نظیر استفاده از جاذبههای عامهپسند و بازیهایی مثل خلق "خفنکبوت" (همان "خف") که برای او هم بسیار جذاب بوده، اما بعید است که خوانندهی عادی به صرف چنین جاذبههایی به خواندن این رمان سرشار از ارجاعات بینامتنی متقاعد شود. از جمله ایرادات اصلی اسماعیلی هم سنگینی بیش از حد تئوریها بر بدنهی رمان بود – به ویژه در بخش دوم. اسماعیلی به شوخی گفت که میشد اسم کتاب را گذاشت "فرانکولا، یا تنسی تاکسیدوی پسامدرن"، چون آقای مدیر مثل آقای ووپی است که هروقت مشکلی پیدا میشود بلافاصله تختهسیاه تئوریکاش را باز میکند و همهچیز را توضیح میدهد. به اعتقاد او، شاید به دلیل همین پیشینهها و پیشفرضها برای نوشتن است که نویسنده خیلی جاها علنا" به توضیح نظریات یا به بازسازی صحنههایی پرداخته (مثل بازسازی بخشی از "آیز واید شات" کوبریک در فصل میهمانی بالماسکه). اسماعیلی یادآور شد که اساسا" تجربه در این ژانر، یعنی نوشتن در حد فاصل داستان و نظریه، کار بسیار دشواری است و نمونههای موفق انگشتشماری از آن وجود دارد. او همچنین اشاره کرد که بهشخصه دغدغهی نوشتن در چنین ژانری را ندارد و آن را در چارچوب تعریف خود از رمان نمیگنجاند. اسماعیلی ابراز عقیده کرد که اگر بیش از آنچه در مورد نکات فنی و شگردهای ادبی یک اثر صحبت شود در مورد اعجابانگیزی نظری آن بحث شود – اتفاقی که به گمان او در مورد فرانکولا (با وجود شگردهای بدیعاش حتا در مقایسه با نمونههای خارجی خود) افتاده – این را باید نشانی ناخوشآیند و به منزلهی هشداری جدی در نظر گرفت. بر این اساس، همچنان که میشد پیشبینی کرد، برخی به شدت از این رمان استقبال کرده و برخی اصلا" نتوانسته اند با آن ارتباطی برقرار کنند یا از آن لذت ببرند. گذشته از اینها، اسماعیلی سعی کرد به سهم خود از این دو رویکرد فاصله گرفته و رمان را به عنوان یک اثر ادبی مورد بررسی قرار دهد. از جمله نکاتی که در این میان مورد توجه قرار گرفت عدم همخوانی برخی بخشها با کلیت اثر بود (نظیر فصل توصیف خانهی فرانکولا که بهخودیخود و از دید او درخشان بوده، اما اصلا" در بافت رمان جا نیافتاده و فقط ریتم رمان را کند کرده، به این ترتیب به کلیت کار ضربه زده)؛ نکتهی دیگر استفادهی بازیگوشانه از فرم بود که به نظر اسماعیلی در بعضی جاها موفق عمل کرده بود (نظیر نقل قول پشت جلد کتاب که واقعا" او را به این اشتباه انداخته که جان بالارد از دوستان شخصی نویسنده است)؛ واقعی گرفتن متعاقب برخی بخشهایی که نویسنده آنها را ابتدا خیالی جلوه داده (مثلا" حضور اسمرالدا و استلا در اواسط سال دوم و سپس در ابتدای سال سوم) یکی دیگر از نکات مورد پسند او بود (هرچند که فاصلهگیری از فضای استعاری و نزدیکی تدریجی به فضای سمبولیک را ضعف فرانکولا دانست)؛ نکتهی دیگر هم پایانبندی رمان بود که اسماعیلی آن را بسیار دوست داشته بود. اما نکته یی که به گمان او مهمترین دستاورد فرانکولا محسوب میشود موفقیت آن در خلق نوع تازه یی از نوشتار بینامتنی است، یعنی شگرد آن در استفادهی مکرر و بسیار پرشمار از ارجاعات بینامتنی در جایجای کتاب تا حدی که این ارجاعات از مرجع خود جدا شده، بینامتنها به سیلان میافتند و دیگر اهمیت ندارد که فلان متن از چه کتابی آمده یا یا فلان نقل قول از کیست، دیگر اهمیتی ندارد که فلان گفته از هگل است یا هایده یا جان بالارد یا شخص نویسنده. اسماعیلی فرانکولا را تجربه یی غیرقابلتکرار دانست که برخلاف تصور خود را "ویرانسازی" نمیکند، ویران نمیکند که بسازد، بلکه برعکس، میسازد که ویران کند، و در نتیجه این خطر را دارد که خواننده را در نهایت در خلاء رها کند
علی مطلق به سهم خود از شتابزدگی و نظریهبنیاد بودن فرانکولا انتقاد کرد و اصرار ورزید که چنین رویکردی به رماننویسی فرصتهای لذت بردن از خود رمان را از خواننده میگیرد. او بهشخصه بخشهایی از رمان را دوست داشت و بخشهای دیگری را نه. به نظر او، عمدهی ایراد فرانکولا در این بود که همیشه وعده یی است از آنچه میخواهد نمایش دهد اما کتاب تمام میشود و خواننده آخر هم فرانکولای هیولا را در قامت هیولایی نمیبیند. به تعبیر او فرانکولا، دقیقا" به شیوهی یک فیلم هالیوودی نوشته شده و آگاهانه سعی در رعایت قواعد ژانری آن داشته، اما فرانکولا فیلمی است که هیچ وقت آغاز نمیشود، فرانکولا فقط یک تیزر است و تا به آخر هم بهجای خود فیلم همین تیزر نمایش داده میشود. مطلق در عین حال نقطهی قوت رمان را طنز آن و برخورد طنزآمیز فرانکولا با دنیا، و همچنین تا پایان معلق نگه داشتن خواننده بین هیولا انگاشتن فرانکولا یا انسان روانپریش دانستن او دانست
بهار صادقی با تایید برخی از انتقادات پیشین، تاکید کرد که محوریت نظریهها در فرانکولا به شکل یک بار اضافی در آمده که عملا" هیچ چیزی به خود رمان اضافه نمیکند. به عقیدهی او فرانکولا یک داستان بلند، نه خیلی بلند، بوده که به کمک نظریهها بسط داده شده، و در نتیجه همان لذتی را هم که خواننده میتوانسته از طرح اصلی بگیرد از او سلب کرده است. صادقی در عین حال که گفت از طرح این رمان خیلی خوشاش آمده، اما اضافه کرد که وقتی کلیت کار را خوانده نتوانسته بیش از آنچه که از شنیدن بخشهایی از رمان لذت برده لذت ببرد. او گفت که اشکال کار فرانکولا در این است که هیچ گونه ارزش پیشگویانه ندارد، فقط تکرار تئوریهایی است که همه میدانند، اما حتا همین تکرار هم در وضعیت نویسندهی ایرانی کاملا" بیمعنا است. به گمان او، نویسندگانی در غرب پدید آمده اند که آثار پیشرو (پیشگویانه) یی نوشته اند، پس از آن نظریهپردازان و فیلسوفان نظریاتی را از نوشتههای آنان استخراج کرده اند، این نظریات را ایرانیها بهصورت دستوپاشکسته ترجمه کرده اند و بعضی نویسندگان هم از روی این ترجمهها داستان نوشته اند. صادقی معتقد بود که فرانکولا در صورتی نجات پیدا میکرد که نظریهها را به عمق میبرد، اینقدر ساده و صریح به آنها اشاره نداشت و آنها را علنا" مطرح نمیکرد
شیوا مقانلو در ابتدا اصلیترین انتقاد خود به فرانکولا را مطرح کرد، یعنی سایهی سنگین نویسنده بر احوال شخصیتهای رمان که موجب شده شخصیتها به معنای دقیق کلمه شکل نگیرند و همیشه تا حد زیادی بسته به امیال و انگاشتهای وی باقی بمانند. اما جدای از این، او ارزش فرانکولا را در استفادهی آگاهانه از نظریات متفکران معاصر و تلفیق خلاقانهی این نظریات دانست. مقانلو در توجیه حرف خود به گوشههایی از نظریات دریدا و بودریار اشاره کرد که در فرانکولا بهعنوان راهبرد خلق اثر مورد استفاده قرار گرفته و حتا گاه از قالب قراردادی خود جدا شده اند، نه این که صرفا" اشاراتی به احکام مشهور یا گزینگویههای آنان بسنده شده باشد. برای مثال، فرانکولا تا پایان کار هرگز به یک هیولای واقعی با هیولائیتی درخور بدل نمیشود و همواره پیشنمایشی است از آنچه قرار است نمایش داده شود، و به این ترتیب کل رمان فرانکولا مبتنی بر "تفاوط" دریدایی و "به تعویق انداختن" مدلول میشود؛ یا این که، فرانکولا با راهبرد هیولائیت خود، با تصویر کردن دنیایی که از حالت انسانی تهی شده، دنیایی که به شکلی نوستالژیک راوی رخدادهایی میشود که هرگونه پیوند خود را با واقعیت طبیعی ما از دست داده اند، به این ایدهی بودریاری جامهی عمل میپوشاند که امروزه تنها رخدادی برای ما کشش دارد که دیگر امکان رخ دادن آن در ابعاد انسانی وجود نداشته باشد. او سپس به برخی دیگر از راهبردهای روایی و از جمله طرح معکوس فرانکولا در تدوین ساختار پسامدرنیستی اثر اشاره کرد و گفت فرانکولا اثری است که از آغاز به پایان میرسد (در مقابل آثار مدرنیستی که در پایان تازه آغاز میشوند)، زیرا فرانکولا از همان سطر اول به طرح مفروض خود پشت پا میزند: فرانکولا قرار است در جریان رمان از مرحلههای متعدد پوشیدگی گذر کند تا سرانجام به تجلی هیولایی برسد، اما با دست زدن به نوشتن خاطرات خود روند عریانسازی خویش را آغاز میکند و در واقع به خود پایان میدهد. مقانلو ارزش فرانکولا را در سطحی دیگر در استفادهی دقیق از عناصر داستانی دانست، از جمله انتخاب راوی اول شخص و قالب خاطره نویسی که به نویسنده اجازه داده تا یکنواختی و تکآوایی احتمالی اثر را توجیه و جبران کند. اهمیت ادبی رمان هم به نظر مقانلو در این است که با وجود تمایل به استفاده از تکنیکهای پسامدرنیستی، اولین رمان فارسی است که از شیوه های سطحی بازیهای متنی و فرامتنی (که این سالها در کار بعضی از نویسندگان جوان رواج پیدا کرده) فاصله گرفته و توانسته نمونهی قابلقبولی ارائه کند. نکتهی دیگری هم که مقانلو به عنوان مخاطره یی پیش روی آثاری از این دست مورد توجه قرار داد، امکان ناکامی و عقیم ماندن آنها در درون فرهنگی است که نویسنده به آن تعلق دارد، زیرا کمتر اثری توانسته فارغ از فرهنگ مخاطبان اولیه و اصلی خود به موفقیتهای فراتر دست پیدا کند. بر این اساس، با وجود حضور پررنگ هدایت در سرتاسر رمان و همچنین اشاراتی که هرازگاهی به نویسندگانی مانند گلشیری میشود، این خطر هست که فرانکولا در نهایت نتواند بهطور گسترده با مخاطبان فارسیزبان ایرانی ارتباط برقرار کند
حمید یاوری عمده ترین انتقاد خود را معطوف به زبان فرانکولا کرد. به عقیدهی او، فرانکولا نه تنها فارسی درستی را به کار نمیبرد (او سطر اول شرح پشت جلد کتاب را مثال زد که فعل مرکب "چشم دوختن" به غلط دو پاره شده)، بلکه در بسیاری جاها جملاتی پرتعقید و زبانی نامناسب را به کار میبرد و از مزایای دقیق شدن در زبان غافل میشود (دقتهایی نظیر آن گفتهی اواخر رمان دربارهی "آخرین نمایش زندهی فرانکولا" که فرانکولا میگوید انگار این بار "زنده" صفت او است نه نمایش). در کل، به نظر یاوری ظرافتهای زبانی در فرانکولا سرسری گرفته شده و نویسنده نتوانسته است زبانی مهذب و مناسب با روایت خود پیدا کند، چون برای این زبان خاصی که به کار برده توجیه روایی یا شخصیتپردازانه یی ندارد. اما سوای این، به عقیدهی او چشمگیرترین وجه فرانکولا جسارت آن است: فرانکولا این جسارت را دارد که 8-1-1 بازی میکند، و البته میبازد. دیگر این که، فرانکولا بهترین انتخاب را برای طرح روایت خود کرده، یعنی به سطح آوردن همهی آن ارجاعات و به هجو کشیدن آنها. یاوری استدلال کرد، در شرایطی که ارجاعات متداول در آثار مدرنیستی که خواننده را به تعمق و استنباط و استنتاج وا میدارد دیگر جاذبه یی نداشته و ملالآور است، فرانکولا با راهبرد تازه اش جذابیت و لذت بیشتری به خواننده میبخشد. یاوری همچنین اشاره کرد که ، با این همه، ویژگی اصلی فرانکولا خلع سلاح کردن خواننده است به گونه یی که با هیچ رویکرد نقادانه یی نمیشود به آن نزدیک شد: این رمان را یا باید دوست داشت و از آن لذت برد و یا این که آن را به کل کنار گذاشت
پویا رفوئی بحث خود را با اشاره به راهبرد روایی فرانکولا آغاز کرد و گفت که فرانکولا با شگردهایی که در انتخاب قالب و پردازش آن به کار برده، با وجود همهی ارجاعاتاش، در واقع متن را از هرگونه ارجاعی تهی کرده، زیرا مهمترین انگیزهی ارجاع یعنی راوی را از رمان حذف کرده است. رفوئی به "یادداشت ناشر" در ابتدای کتاب و پیش از شروع نوشتههای فرانکولا اشاره کرد و گفت، با توضیحاتی که ناشر میدهد عملا" امکان هرگونه استناد و اطمینان به صحت و تمامیت خاطرات فرانکولا از بین میرود و معلوم نیست که فاعل این نوشتهها همان راوی مورد نظر باشد. از این گذشته، نویسنده با آوردن مشخصات خود در فرم مخصوص مشخصات مستاجر، و سپس نقض مکرر آنها در نقاط دیگر، تنها امید ما به داشتن یک راوی را از بین میبرد: فرانکولا خواننده را با خود متن تنها میگذارد، چون نشان میدهد که حتا یزدانجو را هم نمیتوان راوی این رمان دانست. رفوئی مهمترین دستاورد فرانکولا را تلاشی کمابیش موفق برای نوشتن یک رمان ژانری (کاری کمیاب در میان آثار نویسندگان ایرانی) دانست و در توجیه ادعای خود مثالهایی ارائه کرد، از در نظر گرفتن عنوان دوبخشی برای رمان (به شیوهی رمانهای قرن هجدهمی که یک نام اصلی برای مخاطبان عام و یک نام فرعی برای مخاطبان خاص داشتند) گرفته تا انتخاب قالب خاطره نویسی برای تداعی پسزمینههای ژانری و ... از سوی دیگر، او ضعف اصلی رمان را در عدم پردازش پیچیده تر نظریهها دانست و گفت که امیدوار بوده در فرانکولا نظریهها شکل پیشرفته تر و تازه تری به خود بگیرند
اسد امرایی هم در پایان از یک سو با اشاره به این که فرانکولا در سنت پارودی نویسی قرار گرفته، تلاش نویسنده در این وادی را با توجه به اشراف وی به پیشینههای این ژانر موفق ارزیابی کرد، اما از سوی دیگر تلاش برای افزودن عناصر ایرانی به این فضای فرنگی، نظیر اشارات مکرر به هدایت، را نامناسب و نادرست خواند و در نهایت کلیت کار را ناموفق دانست
Labels: Francula
7 نظر:
پيام جان،
من که البته بعضی نقدهایام را به خودت گفتم. ولی از ميان اين گفتهها با محبعلی، اسماعيلی بيشتر همدلی داشتم.
الو؟
بفرمایید؟
شما که دست به کامنت دادنتون اینقدر خوبه واسه ما هم کامنت بذارین
استاد،قطب عالم امکان،شما که تو همه چی تبحر داری دست ما رو هم بگیر، شاید هم ما باید دامن شما رو بگیریم. شرایطتون چیه؟
آيا شما هم تمايل داريد يک سايت شخصي داشته باشيد و خودتان به راحتي آن را کنترل کنيد؟؟!! هاست پارت با بهترين امکانات و نازل ترين قيمت ميزبانه مطمئني
(-براي شماست..(پشتيباني کامل - 99/9% گارانتي بالا بودن سايت شما-باز پرداخت پول شما تا 1 ماه در صورت نارضايتي شما-فعال شدن سرويس شما همين امروز
و تخفيف ويژه براي وبلاگ نويسان و دعوت از آنها براي همکاري!!! پس وقت آن رسيده است که يک نگاهي به سرويس هاي ما بياندازيد . همين امروز
فرانکولا را خواندم! نظرم را در مورد فرانکولا در وبلاکم نوشتم ... گرچه گمان کنم که نظر دادن راجع به این داستان به نوعی خیانت باشد
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی