هشدارها
یک هشدار جدی برای همهی ما: فعلن تا اطلاع ثانوی باید از هرگونه تفسیر و تصمیمگیری در مورد انتخابات یا رفتارشناسی جامعهی ایرانی که مبتنی بر جزئیات، و حتا کلیات، آمار شرکتکنندگان باشد اجتناب کرد. از نظرسنجیهای عجیب و غریب قبل از انتخابات که حتا کاندیداها و ستادهای انتخاباتی آنها را سردرگم کرده بود تا گزارشهای ضدونقیضی که در مورد آمار انتخابات ارائه میشود، همه و همه شرایطی را منعکس میکنند که نشان میدهد حتا نهادهای تحت اختیار دولت هم دربارهی این آمار اجماع ندارند. در نبود مراکز نظرسنجی و آمارگیری مستقل از نهادها، ارزیابی آمار ارائهشده کار دشواری است و در این کار نباید شتاب کرد. خود من در حال تهیهی مطلبی بودم با عنوان "شکست خاتمیسم" که بخشی از آن به "تحلیل آماری" انتخابات مربوط میشد؛ اما با این اوصاف فکر میکنم باید قدری دست نگه داشت. در این "تعطیل آماری"، تنها کاری که میشود کرد فعلن فقط مرور آمار انتخابات ادوار گذشته است، مثل دورهی قبلی انتخابات ریاست جمهوری که آمار رسمی شمار شرکتکنندگان آن را حدود 70 درصد (تقریبن 35 میلیون نفر) اعلام کرده، انتخاباتی که در یکی دو دههی اخیر پرشورترین و پررونقترین انتخابات در جمهوری اسلامی بوده؛ در این فاصله حدود دو میلیون به واجدین شرایط رای دادن افزوده شده، اما از 22 میلیون رایی که در آن دوره به صندوق اصلاحات ریخته شد فعلن رقمی که به کاسهی جانشین اصلی و رسمی خاتمی رسیده چندان چشمگیر نیست، یا باید گفت که با در نظر گرفتن همهی احتمالات باز هم درصد بالایی از رای سابق را در بر نمیگیرد ...
اینها به کنار، "اقبال" توقیف قطعی شد: نامزد ریاست جمهوری ما و حامیاناش حتا آنقدر قدرت نداشتند که روزنامهی رسمیشان را حفظ کنند. طعنه نمیزنم، همدلانه میگویم: خیلی دوست دارم بدانم آنها که از حفظ حداقل حقوق خود (انتشار یک روزنامهی نوپا و کمبرد به عنوان ارگان رسمی یک حزب قانونی) عاجز اند، با چه برآوردی، با چه ابزاری، خود را قادر به حفظ حقوق حداکثر رایدهندگان میدیدند؟ این هشداری همدلانه نبود که برای شرکت در کارزاری چنین ناهموار، برای رقابت با هماوردی چنان قدر، باید فربهتر از این بود؟ غیرخودیها به کنار؛ میرحسین موسوی که از خودی هم خودیتر بود: او، با همهی فربهی، آیا وقتی در برابر این همه اصرار برای اعلام کاندیداتوری، آن دو شرط عجیب اما بهشدت واقع بینانه را گذاشت، همین بینش یا بیم را نداشت، همین هشدار را نمیداد؟
اینها به کنار، "اقبال" توقیف قطعی شد: نامزد ریاست جمهوری ما و حامیاناش حتا آنقدر قدرت نداشتند که روزنامهی رسمیشان را حفظ کنند. طعنه نمیزنم، همدلانه میگویم: خیلی دوست دارم بدانم آنها که از حفظ حداقل حقوق خود (انتشار یک روزنامهی نوپا و کمبرد به عنوان ارگان رسمی یک حزب قانونی) عاجز اند، با چه برآوردی، با چه ابزاری، خود را قادر به حفظ حقوق حداکثر رایدهندگان میدیدند؟ این هشداری همدلانه نبود که برای شرکت در کارزاری چنین ناهموار، برای رقابت با هماوردی چنان قدر، باید فربهتر از این بود؟ غیرخودیها به کنار؛ میرحسین موسوی که از خودی هم خودیتر بود: او، با همهی فربهی، آیا وقتی در برابر این همه اصرار برای اعلام کاندیداتوری، آن دو شرط عجیب اما بهشدت واقع بینانه را گذاشت، همین بینش یا بیم را نداشت، همین هشدار را نمیداد؟
Labels: Election
2 نظر:
کارهایی که خاتمی نخواست یا نتوانست بکند زیاد بود آقای یزدانجو , اما کارهایی هم بود که خواسته یا ناخواسته کرد . همین اندک وسیعتر شدن مفهوم حریم خصوصی , همین که کاندیداها برای رای آوردن , از مقام بلند آرمان گرای انقلابی به ادا و اصول های مردم پسند روی بیاورند و به اصل ضرورت جلب رای مردم به هر قیمت لااقل تظاهر کنند , همین که حتا خشک مغزترین نیروهای پیرو ولایت فقط به خاطر بالا رفتن آمار رای دهندگان دست از تکرار تهوع آور ارزش های تاریخ مصرف مصرف گذشته شان , حتا برای چند شب بردارند و بگذارند مردم هرکار که دلشان می خواهد در خیابان ها انحام دهند , و صد ها " کار " دیگر , چیزهایی بودند که در دوره ی خاتمی اتفاق افتادند , و نگو که این ها محصول ضرورت زمان بودند چرا که بی شک اگر در خرداد 76 ناطق نوری رییس جمهور شده بود بسیاری از این موارد اتفاق نمی افتادند . سیاستی که من می شناسم , رای دادن به قدیس ها یا راست گوها یا کسانی نیست که همیشه درست ترین کار را کرده اند یا با مردم صادق ترین بوده اند . سیاستی که من به آن باور دارم رای دادن به کسانیست که در عین استفاده ی ابزاری از مردم برای کسب قدرت , سر کار ماندن هرچه بیشتر خود را مربوط به هرچه بیشتر امتیاز دادن به طبقه ی متوسط می دانند , نه امدادهای غیبی یا آرمان های نخ نما شده . من در درجه ی اول قرار است در این کشور زنده بمانم و در حداقل فضای اجتماعی و انسانی زندگی کنم . با قبول این پیش شرط جدای از ماجرای مشارکتی ها و سازمان مجاهدین و کروبی , شاید تشخیص رای دادن یا ندادن در دور دوم کمی ساده تر شود , این طور نیست آقای یزدانجو ؟
حق با شما است، اما دیدید که آن چه آرای مردم را جلب کرد نه شعارهای دموکراتیک بود نه ظاهرسازی خاتمیستی؛ دست کم در مورد 5 تن از این 7 کاندیدا که این طور بود. وانگهی، سیاست عرصه ی خلق امکان های تازه و جسارت استفاده از آن ها است. من هنوز یک آرمان خواه هستم، و این آرمان خواهی منافاتی با سیاست به این مفهوم ندارد. من مدافع واقع بینی ام نه واقع گرایی
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی