June 26, 2005

اصلاح طلبان شرقی*

ناکامی کنونی اصلاح طلبان را شاید بتوان در سه عامل بی­کفایتی، بی­صداقتی، و بی­جسارتی خلاصه کرد. نمود این هرسه را هم به صورت سرراست می­توان در دو سر مقاله­ی محمد قوچانی به فاصله­ی یک هفته در روزنامه­ی "شرق" (1، 2) ملاحظه کرد. بحث بر سر دعویات این دو مقاله بسیار است: قوچانی اول خبر از رای 16 میلیونی مردم به "اصلاحات" می­دهد و سابقه­ی اصلاح طلبی حکومتی را به 16 سال می­رساند و در ادامه مدعی همانندی انتخابات اخیر با انتخابات کذایی فرانسه می­شود، و هفت روز بعد، از شکست "اصلاح طلبی" (و نه اصلاح طلبان و البته برخی از اصلاح طلبان) از "دموکراسی" خبر داده و در باب "سیاست­ورزی دموکراتیک" اصول­گرایان داد سخن می­دهد، حداکثر غبن را به حساب غایبان بازی می­گذارد و حاکمان را به استفاده از "دموکراسی علیه لیبرالیسم" سفارش می­کند! (اصلاح طلبانی از این دست را با کدام معیار می­توان واجد کفایت در پندار، صداقت در گفتار، و جسارت در کردار شمرد؟)
اما آن­چه در مقالاتی از این دست به کلی به محاق افتاده پرسشی اساسی است: آیا همه­ی ماجرا در ناکامی از اشغال مقام ریاست­جمهوری خلاصه خواهد شد؟ آیا اگر معین به ریاست جمهوری رسیده بود این واقعن یک پیروزی برای "اصلاحات" بود؟ بیایید شرایط را به 4 سال قبل برگردانیم. تصور کنید که همین تشتت آرای اخیر در آن زمان در جبهه­ی اصلاح طلبان به وجود آمده بود، عده یی هم سرخورده بودند و تمایلی به مشارکت نداشتند. این خطر جدی احساس می­شد که اگر اتحادی صورت نگیرد و مردم به صحنه نیایند خاتمی شکست بخورد. فرض کنید بعد از کلی بحث و جدل، بالاخره اتفاق نظری ایجاد شد و مخالفان مشارکت هم به میدان آمدند و این شد که خاتمی با بیش­ترین آرا در انتخابات برنده ­شد. اصلاح طلبان امروزی واقعن تکرار همین ماجرا را می­خواستند؟ این که فقط 4 سال دیگر زمام مناصب دولتی را به دست بگیرند و عده یی روشنفکر متعهد هم از برکات مرکز گفت­وگوی تمدن­ها بهره مند باشند؟ این گونه می­شد اصلاح طلبی را ادامه داد، اصلاحات را نهادینه کرد؟ ... نه؛ شکست اصلاح طلبان در عدم پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نبود، شکست آن­ها در بسته شدن روزنامه­ی "اقبال" و بسته شدن سایت "امروز" بود -- هرروز که اتفاقی از این دست می­افتد شکستی برای اصلاحات است، خواه خاتمی بر سر کار باشد، خواه هرکه دیگر.
بدتر از این راهبرد اصلاح گری حکومتی، راهکار آن است: جناح راست با حضور یکپارچه و با بسیج توده یی به پیروزی رسید، پس اصلاح طلبان هم باید مثل آن­ها عمل می­کردند، همه­ی اختلاف­ها را کنار می­گذاشتند، نبض جامعه را به دست می­گرفتند، و در این کار گوی سبقت را از رقیب می­ربودند! انگار که بحث­ها همه تنها بر سر کسب قدرت حکومتی به هر طریق ممکن بوده. انگار نه انگار که اصلاح طلبی گفتمانی مدرن و مغایر با استفاده­ی ابزاری از احساسات توده­ها است. انگار نه انگار که اصلاح طلبی به معنی خروج از این دایره­ی بسته بوده – چه اگر به ارزش­های خود وفادار باشد در این بازی برنده نخواهد شد و اگر برنده شود یعنی که ارزش­های خود را از دست داده، یعنی به سیمای رقیب خود در آمده. طبیعی است که گفتمان اصلاح طلبی نباید و نمی­تواند از چندپارچگی دست بشوید و ایدئولوژی همگنی همسنگ با ایدئولوژی رقیب شود (و این ربطی به تدبیر راهکارهایی وفادارانه برای پی­گیری راهبردهای خود ندارد).
پیش­تر بر این باور بودم که عدم تایید کاندیدای اصلاح طلبان و کناره گیری از مشارکت به نفع او به معنی تلاش برای کسب مشروعیت برای خود است. حال هم بر این باور ام که گام دیگر در این راه سلب مشروعیت از مدعیانی است که به نام "همه" ی نیروهای اصلاح طلب وارد بازی شده، باخته­اند و اکنون بهای باخت خود را هم از کناره گیران طلب می­کنند. قوچانی به­جای طفره­ روی، تخطئه­ی اول و توهم دوم در قبال پیروزی رقیب، باید پرسش سر- مقاله­اش را با کفایت، صداقت، و جسارت پاسخ می­داد: بله -- آن­ها شکست خوردند! امثال قوچانی باید بدانند که آن­ها دیگر سخن­گو یا حتا سخن­ساز اصلاح طلبی نیستند، آن­ها فقط بخشی از اصلاح طلبان حکومتی را نمایندگی می­کردند که در این بازی بخت با آن­ها یار نشد. آن­ها هنوز هم می­توانند به ایفای نقش خود در این عرصه ادامه دهند، اگر به­­جای بر هم زدن قواعد بازی، به نفس این بازی بیش­تر بیاندیشند و نقش خود را مسئولانه­تر و متمدنانه­تر ایفا کنند
------------------------------------
* پس­نوشت -- قصدم از اطلاق عنوان "شرقی" به برخی از اصلاح طلبان انتقاد از نوعی نگرش بود نه تخطئه­ی نویسندگانی که مشخصن در روزنامه­ی "شرق" می­نویسند. پس، اصراری بر یافتن مصادیق افزون نداشتم. می­توانستم تصور کنم به­زودی نویسندگانی از این دست عباس عبدی را به خاطر پیش­بینی شکست رفسنجانی مسئول وقوع این واقعیت بدانند و برخی دیگر سروش را به خاطر مصاحبه­اش موجب محبوبیت کروبی و مستوجب ملامت بیابند. اما گنجی انگار ماجرای دیگری دارد. علی معظمی، که از قضا از نویسندگان شرق است، در سایت نویسندگان این روزنامه (اینجا و اکنون) می­نویسد: "فكر مي‌كنم الآن بيش از هر چيز براي ما وقت انتقاد از خود است. نه انتقادي به قصد خالي كردن عقده‌هاي شكست ‏بر سر اين و آن؛ بلكه انتقادي براي فهم مشكل كار {...} به گمان من، مشاركت و دوستان حامي معين ما بايد يك تجديد نظر اساسي در رفتارهاي سياسي خود داشته باشند. ‏اين حرفي است كه تمام اين مدت بر دلم ماند و از ترس اتهام دوستان نگفتم تا روز شكست كه ديگر جايي براي ‏طعن نمانده است؛ آيا حالا وقت آن نرسيده كه در مورد كساني چون اکبر گنجی تجديد نظر كنيد؟ آيا او رفتاري ‏مسئولانه در قبال ما داشت؟ آيا در قبال ايران رفتاري مسئولانه داشت؟ راستي اعتصاب غذا و آزادي او را در آن ‏موقع حساس كه چند روز موج تبليغي ما را تحت‌الشعاع قرار داد و عملاً به تقويت موضع تحريم انجاميد چگونه ‏ارزيابي مي‌كنيد؟ {...} به اين فكر كنيد كه چگونه پروپاگانداي اطراف گنجي و ساخته او، ما را در آخرين ائتلاف‌مان و آخرين اميدمان ‏براي پيروزي سست و ناتوان كرد ." .... انگار وقاحت حدی ندارد. حوصله­ی استدلال ندارم. من از این اصلاح طلبی عق­ام می­نشیند. فقط همین.

Labels:

8 نظر:

Anonymous Anonymous مي نويسد:

salam, vali fekr nakonam dar in bazi rastiha ham barande shode bashan! in bar bakht ba nashnayan bood.anke hanooz hookoomati nemishenasandash!

12:15 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

I adore your courage to point on shargh charlatanism.I dont know to feel pity or hate for this era for us.our pro-reformist writers are bunch of charlatans who they just wait to suck the power in and lock it for their own.while these kind of people are our leading intellectuals with tons of arrogance,we deserve a reformist party like mosharekat and a parilament like 7th one,an active insider political party like abadgaran and a president like this.damn to all charlatans who they are worst than vampires,they are sucking our rights rather than our blood which damages far worst than anything.

1:32 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

آقا جسارتا خدمت شما عرض کنم : هم ما وهم شما سر کار هستیم . دیگر این روزها کسی را نمی بینم که نیمچه امیدی به تحول این کشور بی سامان داشته باشد .
خیلی از دوستانم بساطشان را جمع کرده اند ودارند می روند به ینگه دنیا . راستی اشکال کار از کجاست ؟ آیا می شود امید داشت شاهزاده ای با اسب سفید روزی از راه برسد ؟

6:21 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

سلام آقای یزدانجو. اصلاح طلبان حکومتی و شاخصه هایی از جریان اصلاح طلبی چون تاج زاده،حجاریان،شمس الواعظین ، مزروعی و شاخصه بازوی مطبوعاتی شان یعنی شرقی ها و مشخصا قوچانی،از نظر من بی بنیان های باورمند دموکراتیک و مدنی از هر داده ای به وسیله آچار فرانسه تحلیلی شون (یعنی همون لزوم حفظ «نظام» ) استفاده میکنند تا خودشان راتوجیه و تحمیل کنند.تحلیل این جریان آلترناتیو حکومتی که راهزن و استحاله کننده آلترناتیو های غیرحکومتی هستند کمک بزرگی است به به حاشیه راندن شان .تحلیل آرای مزورعی را خوانده اید که رای رفسنجانی در دور اول را نیز به حساب اصلاح طلبان گذاشته است؟یااین قسمت از تحلیل شکست توسط تاج زاده را:«... اكثريت مردم مطالبات‌‏شان را در درون جمهوري اسلامي جستجو مي‌‏كنند و به دنبال اصلاحات با حفظ نظام موجود هستند و تقريبا يك سوم مردم در انتخابات شركت نمي‌‏كنند، بنابراين يكي از ويژگي‌‏هاي اين انتخابات شكستن خط تحريم بود... انتخابات رياست جمهوري دوره نهم اين فرصت را فراهم كرده كه نهادهاي مدني در جامعه قدرتمند شوند، به همين دليل است كه آقاي هاشمي به دنبال تأسيس جبهه اعتدال است، آقاي كروبي هم مي‌‏خواهد حزب سراسري تشكيل دهد، همچنين نامزد اصلاح طلبان‌‏ پيشرو هم به دنبال تاسيس جبهه دموكراسي و حقوق بشر است... خوشبختانه خاتمي متهم به اين نيست كه در اين هشت سال به مفاسد‌‏هاي مالي آلوده شده است. وي يكي از سياست مداراني است كه با دستان پاك صحنه را ترك مي‌‏كند و در طول دوران رياست جمهوري‌‏اش ساده زيست بود و زندگي اشرافي نداشت...»در مورد گنجی و پی نوشت تان باید بگویم که مو بر تنم راست شد!!! چهره ضد حقوق بشری عریان تر از این !؟بی اعتقادی به شعار دموکراسی روشن تر از این؟! ...راستی آیا شما در جریان وبلاگ فارسی و انگلیسی ما برای دفاع از گنجی و ارسال نامه به مراجع جهانی
حقوق بشر هستید؟ آدرسش:
http://democratiranian.blogspot.com

1:47 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

خبرچين به مطلب شما لينک داده است.

3:21 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

فكر نمي كنم حكومتي بودن چيز بدي باشد بايد اين حق را براي انسانها قائل شد كه اگر فكر مي كنند اين نظام لايق حفظ است در جهت حفظش فعاليت كنند.دليلي ندارد عده اي را به جرم اصلاح طلب حكومتي بودن برانيم.همانطوري كه آنها هم حق ندارند به خاطر تحريم بر شما خورده بگيرند.
راستي وبلاگ جديد با مقاله اي در باب سقراط كه دوست دارم نظرت را راجع به آن بدانم
http://vaghef.moflog.com/archives/2005/06/post_66.html

11:17 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

دوست گرامی آقای یزدانفر، پی نوشت شما برای من خیلی جالب بود. من واقعن نمی داستم که این دوستان اینقدر راست هستند. البته به عنوان "خارج کشوری" خیلی هم جرئت نمی کنم نظر بدهم. این روزها بازار انگ و افترا و توهین در وبلاگستان آنقدر داغ است، که ترجیحن سکوت می کنم. فقط در تعجبم که اینها خود را چطور حامی دموکراسی می دانند!!! هنوز تا ته نشین شدن اندیشه ی دموکراسی در ذهن هامان و احترام به حقوق فرد راه درازی داریم. البته بی انصاف نشوم، می دانم که بخش عمده ای از این برخوردها ناشی از افسردگی و ناامیدی ست. ضمنن ممنون از توضیحاتتان در کامنتهای قبلی. همانطور که نوشتم خوشبختانه فقط زبان علمی من فارسی نیست که وبلاگ نویسی هم تلاشی ست برای در جهت بهتر کردن زبان فارسی علمی ام. شاید روزی به شما در این مورد زحمت بدهم. شاد باشید.

12:25 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

ایشالا شما هم می ری زندان و همه پله های ترقی رو طی می کنی زندان هم که جای خوبیه می تونی هر شب نامه بنویسی صبح هم چاپ بشه
از دست این مهرگان هم خلاص میشی درسته ادم باهوشیه ولی خوب بلاخره از پاریس اومده و مجبوره از بالا تر به جامعه نگاه کنه
ایشالا من و شما هم میریم پاریس
و از فردا هم که لباس و ارایش مشخصه ....

مثه همه اینا ای که میرن.

3:25 PM  

Post a Comment

<<< صفحه ی اصلی

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::