اصلاح طلبان شرقی*
ناکامی کنونی اصلاح طلبان را شاید بتوان در سه عامل بیکفایتی، بیصداقتی، و بیجسارتی خلاصه کرد. نمود این هرسه را هم به صورت سرراست میتوان در دو سر مقالهی محمد قوچانی به فاصلهی یک هفته در روزنامهی "شرق" (1، 2) ملاحظه کرد. بحث بر سر دعویات این دو مقاله بسیار است: قوچانی اول خبر از رای 16 میلیونی مردم به "اصلاحات" میدهد و سابقهی اصلاح طلبی حکومتی را به 16 سال میرساند و در ادامه مدعی همانندی انتخابات اخیر با انتخابات کذایی فرانسه میشود، و هفت روز بعد، از شکست "اصلاح طلبی" (و نه اصلاح طلبان و البته برخی از اصلاح طلبان) از "دموکراسی" خبر داده و در باب "سیاستورزی دموکراتیک" اصولگرایان داد سخن میدهد، حداکثر غبن را به حساب غایبان بازی میگذارد و حاکمان را به استفاده از "دموکراسی علیه لیبرالیسم" سفارش میکند! (اصلاح طلبانی از این دست را با کدام معیار میتوان واجد کفایت در پندار، صداقت در گفتار، و جسارت در کردار شمرد؟)
اما آنچه در مقالاتی از این دست به کلی به محاق افتاده پرسشی اساسی است: آیا همهی ماجرا در ناکامی از اشغال مقام ریاستجمهوری خلاصه خواهد شد؟ آیا اگر معین به ریاست جمهوری رسیده بود این واقعن یک پیروزی برای "اصلاحات" بود؟ بیایید شرایط را به 4 سال قبل برگردانیم. تصور کنید که همین تشتت آرای اخیر در آن زمان در جبههی اصلاح طلبان به وجود آمده بود، عده یی هم سرخورده بودند و تمایلی به مشارکت نداشتند. این خطر جدی احساس میشد که اگر اتحادی صورت نگیرد و مردم به صحنه نیایند خاتمی شکست بخورد. فرض کنید بعد از کلی بحث و جدل، بالاخره اتفاق نظری ایجاد شد و مخالفان مشارکت هم به میدان آمدند و این شد که خاتمی با بیشترین آرا در انتخابات برنده شد. اصلاح طلبان امروزی واقعن تکرار همین ماجرا را میخواستند؟ این که فقط 4 سال دیگر زمام مناصب دولتی را به دست بگیرند و عده یی روشنفکر متعهد هم از برکات مرکز گفتوگوی تمدنها بهره مند باشند؟ این گونه میشد اصلاح طلبی را ادامه داد، اصلاحات را نهادینه کرد؟ ... نه؛ شکست اصلاح طلبان در عدم پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نبود، شکست آنها در بسته شدن روزنامهی "اقبال" و بسته شدن سایت "امروز" بود -- هرروز که اتفاقی از این دست میافتد شکستی برای اصلاحات است، خواه خاتمی بر سر کار باشد، خواه هرکه دیگر.
بدتر از این راهبرد اصلاح گری حکومتی، راهکار آن است: جناح راست با حضور یکپارچه و با بسیج توده یی به پیروزی رسید، پس اصلاح طلبان هم باید مثل آنها عمل میکردند، همهی اختلافها را کنار میگذاشتند، نبض جامعه را به دست میگرفتند، و در این کار گوی سبقت را از رقیب میربودند! انگار که بحثها همه تنها بر سر کسب قدرت حکومتی به هر طریق ممکن بوده. انگار نه انگار که اصلاح طلبی گفتمانی مدرن و مغایر با استفادهی ابزاری از احساسات تودهها است. انگار نه انگار که اصلاح طلبی به معنی خروج از این دایرهی بسته بوده – چه اگر به ارزشهای خود وفادار باشد در این بازی برنده نخواهد شد و اگر برنده شود یعنی که ارزشهای خود را از دست داده، یعنی به سیمای رقیب خود در آمده. طبیعی است که گفتمان اصلاح طلبی نباید و نمیتواند از چندپارچگی دست بشوید و ایدئولوژی همگنی همسنگ با ایدئولوژی رقیب شود (و این ربطی به تدبیر راهکارهایی وفادارانه برای پیگیری راهبردهای خود ندارد).
پیشتر بر این باور بودم که عدم تایید کاندیدای اصلاح طلبان و کناره گیری از مشارکت به نفع او به معنی تلاش برای کسب مشروعیت برای خود است. حال هم بر این باور ام که گام دیگر در این راه سلب مشروعیت از مدعیانی است که به نام "همه" ی نیروهای اصلاح طلب وارد بازی شده، باختهاند و اکنون بهای باخت خود را هم از کناره گیران طلب میکنند. قوچانی بهجای طفره روی، تخطئهی اول و توهم دوم در قبال پیروزی رقیب، باید پرسش سر- مقالهاش را با کفایت، صداقت، و جسارت پاسخ میداد: بله -- آنها شکست خوردند! امثال قوچانی باید بدانند که آنها دیگر سخنگو یا حتا سخنساز اصلاح طلبی نیستند، آنها فقط بخشی از اصلاح طلبان حکومتی را نمایندگی میکردند که در این بازی بخت با آنها یار نشد. آنها هنوز هم میتوانند به ایفای نقش خود در این عرصه ادامه دهند، اگر بهجای بر هم زدن قواعد بازی، به نفس این بازی بیشتر بیاندیشند و نقش خود را مسئولانهتر و متمدنانهتر ایفا کنند
اما آنچه در مقالاتی از این دست به کلی به محاق افتاده پرسشی اساسی است: آیا همهی ماجرا در ناکامی از اشغال مقام ریاستجمهوری خلاصه خواهد شد؟ آیا اگر معین به ریاست جمهوری رسیده بود این واقعن یک پیروزی برای "اصلاحات" بود؟ بیایید شرایط را به 4 سال قبل برگردانیم. تصور کنید که همین تشتت آرای اخیر در آن زمان در جبههی اصلاح طلبان به وجود آمده بود، عده یی هم سرخورده بودند و تمایلی به مشارکت نداشتند. این خطر جدی احساس میشد که اگر اتحادی صورت نگیرد و مردم به صحنه نیایند خاتمی شکست بخورد. فرض کنید بعد از کلی بحث و جدل، بالاخره اتفاق نظری ایجاد شد و مخالفان مشارکت هم به میدان آمدند و این شد که خاتمی با بیشترین آرا در انتخابات برنده شد. اصلاح طلبان امروزی واقعن تکرار همین ماجرا را میخواستند؟ این که فقط 4 سال دیگر زمام مناصب دولتی را به دست بگیرند و عده یی روشنفکر متعهد هم از برکات مرکز گفتوگوی تمدنها بهره مند باشند؟ این گونه میشد اصلاح طلبی را ادامه داد، اصلاحات را نهادینه کرد؟ ... نه؛ شکست اصلاح طلبان در عدم پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نبود، شکست آنها در بسته شدن روزنامهی "اقبال" و بسته شدن سایت "امروز" بود -- هرروز که اتفاقی از این دست میافتد شکستی برای اصلاحات است، خواه خاتمی بر سر کار باشد، خواه هرکه دیگر.
بدتر از این راهبرد اصلاح گری حکومتی، راهکار آن است: جناح راست با حضور یکپارچه و با بسیج توده یی به پیروزی رسید، پس اصلاح طلبان هم باید مثل آنها عمل میکردند، همهی اختلافها را کنار میگذاشتند، نبض جامعه را به دست میگرفتند، و در این کار گوی سبقت را از رقیب میربودند! انگار که بحثها همه تنها بر سر کسب قدرت حکومتی به هر طریق ممکن بوده. انگار نه انگار که اصلاح طلبی گفتمانی مدرن و مغایر با استفادهی ابزاری از احساسات تودهها است. انگار نه انگار که اصلاح طلبی به معنی خروج از این دایرهی بسته بوده – چه اگر به ارزشهای خود وفادار باشد در این بازی برنده نخواهد شد و اگر برنده شود یعنی که ارزشهای خود را از دست داده، یعنی به سیمای رقیب خود در آمده. طبیعی است که گفتمان اصلاح طلبی نباید و نمیتواند از چندپارچگی دست بشوید و ایدئولوژی همگنی همسنگ با ایدئولوژی رقیب شود (و این ربطی به تدبیر راهکارهایی وفادارانه برای پیگیری راهبردهای خود ندارد).
پیشتر بر این باور بودم که عدم تایید کاندیدای اصلاح طلبان و کناره گیری از مشارکت به نفع او به معنی تلاش برای کسب مشروعیت برای خود است. حال هم بر این باور ام که گام دیگر در این راه سلب مشروعیت از مدعیانی است که به نام "همه" ی نیروهای اصلاح طلب وارد بازی شده، باختهاند و اکنون بهای باخت خود را هم از کناره گیران طلب میکنند. قوچانی بهجای طفره روی، تخطئهی اول و توهم دوم در قبال پیروزی رقیب، باید پرسش سر- مقالهاش را با کفایت، صداقت، و جسارت پاسخ میداد: بله -- آنها شکست خوردند! امثال قوچانی باید بدانند که آنها دیگر سخنگو یا حتا سخنساز اصلاح طلبی نیستند، آنها فقط بخشی از اصلاح طلبان حکومتی را نمایندگی میکردند که در این بازی بخت با آنها یار نشد. آنها هنوز هم میتوانند به ایفای نقش خود در این عرصه ادامه دهند، اگر بهجای بر هم زدن قواعد بازی، به نفس این بازی بیشتر بیاندیشند و نقش خود را مسئولانهتر و متمدنانهتر ایفا کنند
------------------------------------
* پسنوشت -- قصدم از اطلاق عنوان "شرقی" به برخی از اصلاح طلبان انتقاد از نوعی نگرش بود نه تخطئهی نویسندگانی که مشخصن در روزنامهی "شرق" مینویسند. پس، اصراری بر یافتن مصادیق افزون نداشتم. میتوانستم تصور کنم بهزودی نویسندگانی از این دست عباس عبدی را به خاطر پیشبینی شکست رفسنجانی مسئول وقوع این واقعیت بدانند و برخی دیگر سروش را به خاطر مصاحبهاش موجب محبوبیت کروبی و مستوجب ملامت بیابند. اما گنجی انگار ماجرای دیگری دارد. علی معظمی، که از قضا از نویسندگان شرق است، در سایت نویسندگان این روزنامه (اینجا و اکنون) مینویسد: "فكر ميكنم الآن بيش از هر چيز براي ما وقت انتقاد از خود است. نه انتقادي به قصد خالي كردن عقدههاي شكست بر سر اين و آن؛ بلكه انتقادي براي فهم مشكل كار {...} به گمان من، مشاركت و دوستان حامي معين ما بايد يك تجديد نظر اساسي در رفتارهاي سياسي خود داشته باشند. اين حرفي است كه تمام اين مدت بر دلم ماند و از ترس اتهام دوستان نگفتم تا روز شكست كه ديگر جايي براي طعن نمانده است؛ آيا حالا وقت آن نرسيده كه در مورد كساني چون اکبر گنجی تجديد نظر كنيد؟ آيا او رفتاري مسئولانه در قبال ما داشت؟ آيا در قبال ايران رفتاري مسئولانه داشت؟ راستي اعتصاب غذا و آزادي او را در آن موقع حساس كه چند روز موج تبليغي ما را تحتالشعاع قرار داد و عملاً به تقويت موضع تحريم انجاميد چگونه ارزيابي ميكنيد؟ {...} به اين فكر كنيد كه چگونه پروپاگانداي اطراف گنجي و ساخته او، ما را در آخرين ائتلافمان و آخرين اميدمان براي پيروزي سست و ناتوان كرد ." .... انگار وقاحت حدی ندارد. حوصلهی استدلال ندارم. من از این اصلاح طلبی عقام مینشیند. فقط همین.
Labels: Election
8 نظر:
salam, vali fekr nakonam dar in bazi rastiha ham barande shode bashan! in bar bakht ba nashnayan bood.anke hanooz hookoomati nemishenasandash!
I adore your courage to point on shargh charlatanism.I dont know to feel pity or hate for this era for us.our pro-reformist writers are bunch of charlatans who they just wait to suck the power in and lock it for their own.while these kind of people are our leading intellectuals with tons of arrogance,we deserve a reformist party like mosharekat and a parilament like 7th one,an active insider political party like abadgaran and a president like this.damn to all charlatans who they are worst than vampires,they are sucking our rights rather than our blood which damages far worst than anything.
آقا جسارتا خدمت شما عرض کنم : هم ما وهم شما سر کار هستیم . دیگر این روزها کسی را نمی بینم که نیمچه امیدی به تحول این کشور بی سامان داشته باشد .
خیلی از دوستانم بساطشان را جمع کرده اند ودارند می روند به ینگه دنیا . راستی اشکال کار از کجاست ؟ آیا می شود امید داشت شاهزاده ای با اسب سفید روزی از راه برسد ؟
سلام آقای یزدانجو. اصلاح طلبان حکومتی و شاخصه هایی از جریان اصلاح طلبی چون تاج زاده،حجاریان،شمس الواعظین ، مزروعی و شاخصه بازوی مطبوعاتی شان یعنی شرقی ها و مشخصا قوچانی،از نظر من بی بنیان های باورمند دموکراتیک و مدنی از هر داده ای به وسیله آچار فرانسه تحلیلی شون (یعنی همون لزوم حفظ «نظام» ) استفاده میکنند تا خودشان راتوجیه و تحمیل کنند.تحلیل این جریان آلترناتیو حکومتی که راهزن و استحاله کننده آلترناتیو های غیرحکومتی هستند کمک بزرگی است به به حاشیه راندن شان .تحلیل آرای مزورعی را خوانده اید که رای رفسنجانی در دور اول را نیز به حساب اصلاح طلبان گذاشته است؟یااین قسمت از تحلیل شکست توسط تاج زاده را:«... اكثريت مردم مطالباتشان را در درون جمهوري اسلامي جستجو ميكنند و به دنبال اصلاحات با حفظ نظام موجود هستند و تقريبا يك سوم مردم در انتخابات شركت نميكنند، بنابراين يكي از ويژگيهاي اين انتخابات شكستن خط تحريم بود... انتخابات رياست جمهوري دوره نهم اين فرصت را فراهم كرده كه نهادهاي مدني در جامعه قدرتمند شوند، به همين دليل است كه آقاي هاشمي به دنبال تأسيس جبهه اعتدال است، آقاي كروبي هم ميخواهد حزب سراسري تشكيل دهد، همچنين نامزد اصلاح طلبان پيشرو هم به دنبال تاسيس جبهه دموكراسي و حقوق بشر است... خوشبختانه خاتمي متهم به اين نيست كه در اين هشت سال به مفاسدهاي مالي آلوده شده است. وي يكي از سياست مداراني است كه با دستان پاك صحنه را ترك ميكند و در طول دوران رياست جمهورياش ساده زيست بود و زندگي اشرافي نداشت...»در مورد گنجی و پی نوشت تان باید بگویم که مو بر تنم راست شد!!! چهره ضد حقوق بشری عریان تر از این !؟بی اعتقادی به شعار دموکراسی روشن تر از این؟! ...راستی آیا شما در جریان وبلاگ فارسی و انگلیسی ما برای دفاع از گنجی و ارسال نامه به مراجع جهانی
حقوق بشر هستید؟ آدرسش:
http://democratiranian.blogspot.com
خبرچين به مطلب شما لينک داده است.
فكر نمي كنم حكومتي بودن چيز بدي باشد بايد اين حق را براي انسانها قائل شد كه اگر فكر مي كنند اين نظام لايق حفظ است در جهت حفظش فعاليت كنند.دليلي ندارد عده اي را به جرم اصلاح طلب حكومتي بودن برانيم.همانطوري كه آنها هم حق ندارند به خاطر تحريم بر شما خورده بگيرند.
راستي وبلاگ جديد با مقاله اي در باب سقراط كه دوست دارم نظرت را راجع به آن بدانم
http://vaghef.moflog.com/archives/2005/06/post_66.html
دوست گرامی آقای یزدانفر، پی نوشت شما برای من خیلی جالب بود. من واقعن نمی داستم که این دوستان اینقدر راست هستند. البته به عنوان "خارج کشوری" خیلی هم جرئت نمی کنم نظر بدهم. این روزها بازار انگ و افترا و توهین در وبلاگستان آنقدر داغ است، که ترجیحن سکوت می کنم. فقط در تعجبم که اینها خود را چطور حامی دموکراسی می دانند!!! هنوز تا ته نشین شدن اندیشه ی دموکراسی در ذهن هامان و احترام به حقوق فرد راه درازی داریم. البته بی انصاف نشوم، می دانم که بخش عمده ای از این برخوردها ناشی از افسردگی و ناامیدی ست. ضمنن ممنون از توضیحاتتان در کامنتهای قبلی. همانطور که نوشتم خوشبختانه فقط زبان علمی من فارسی نیست که وبلاگ نویسی هم تلاشی ست برای در جهت بهتر کردن زبان فارسی علمی ام. شاید روزی به شما در این مورد زحمت بدهم. شاد باشید.
ایشالا شما هم می ری زندان و همه پله های ترقی رو طی می کنی زندان هم که جای خوبیه می تونی هر شب نامه بنویسی صبح هم چاپ بشه
از دست این مهرگان هم خلاص میشی درسته ادم باهوشیه ولی خوب بلاخره از پاریس اومده و مجبوره از بالا تر به جامعه نگاه کنه
ایشالا من و شما هم میریم پاریس
و از فردا هم که لباس و ارایش مشخصه ....
مثه همه اینا ای که میرن.
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی