استراتژی الفاظ
مصاحبهی تاج زاده با روز، جمع بندی شفاف سیاستهای حزبی و انتخاباتی مهمترین جریان دوم خردادی است. البته میشد پرسشها را از شکل حاضر هم دقیقتر و منتقدانهتر مطرح کرد، اما این خیلی مهم نیست؛ همین که چه کسی با چه پیشینهیی و در چه برههیی این پاسخها را میدهد بینهایت اهمیت دارد. این است که، بهدنبال بحث و جدلهای بسیار و با گذشت تب و تاب انتخاباتی، تعمق دقیق در مفاد این مصاحبه میتواند به شفافیت موضع شخصی ما هم منجر شود. بهشخصه، موارد بسیاری را در این مصاحبه شایان تامل و تشکیک یافتم، از جمله:
1. چهار میلیون رای معین در انتخابات دورهی نهم ریاست جمهوری "رای خالص" او است.
2. "در دنیا منافع مالی احزاب را دولتها تامین میکنند."
3. "رفتار رایدهندگان در کشور ما طوری است که تقریبن آن میزان رایی که هرکس در تهران میآورد، اگر ضرب در ده بکنیم میشود رای کل کشور او."
4. "حرف ما در انتخابات به آنهايي كه ميگفتند شركت نكنيد اگر شركت كنيد شكست ميخوريد اين بود كه حتا اگر شكست بخوريم فرقمان با شما اين است به يك نيرو تبديل ميشويم."
5. "از برخوردهايی كه من داشتهام تلقیام اين است كه بيشتر كسانی كه رای ندادهاند شرمنده اند تا كساني كه رای دادهاند بهخصوص در مرحلهی اول انتخابات."
سوای اینها دو مورد اساسی هم هست که باید بهتفصیل دربارهی آنها اندیشید: اول تعبیر "شکست" است، که ظاهرن برای ما ایرانیها کاربردش بهشدت مکروه است و اگر هم بهناچار به کار رود دلالت ضمنیاش باید همان "پیروزی" باشد. اینجا هم، پیروزی پیروزی است و شکست هم فقط شکل دیگر پیروزی. دوم، بحث یا بهتر بگویم سفسطهی "ادبیات" است: اکنون مخالفان ما هم از همان "ادبیات" مترقی ما استفاده میکنند. اما این تنها معنایاش آن است که مخالفان ما، به زعم ما، "مودب" شدهاند -- همین و نه بیشتر. این درست که مهمترین دستاورد خاتمی و دوم خردادیها ابداع و / یا اشاعهی الفاظ خوشایند اما در عمل اغلب توخالی است (آشوری اگر صد سال هم جان میکند نمیتوانست ایرانیها را به استفاده از لفظ "گفتمان" مجاب کند – کاری که اینان به اندک زمانی کردند و حالا مردم همه در حال گفتمان اند). با این حال، مساله این نیست. همهی استلزامات منفی این "ادبیات" هم به کنار – گیرم که این رشته الفاظ پراکنده، پرابهام، و بعضن پیچیده اما ذاتن پوشالی، توانستهاند که یک "گفتمان" را شکل دهند: در جامعهی ادیب ایرانی، بهصرف چنین گفتمانی چه کاری از پیش میرود؟ بهگمانام بعد یک سده، دیگر باید پی برده باشیم که آنچه بیش از دگرگونی گفتمانی نیاز داریم "دگرگونی زیستمانی" است.
1. چهار میلیون رای معین در انتخابات دورهی نهم ریاست جمهوری "رای خالص" او است.
2. "در دنیا منافع مالی احزاب را دولتها تامین میکنند."
3. "رفتار رایدهندگان در کشور ما طوری است که تقریبن آن میزان رایی که هرکس در تهران میآورد، اگر ضرب در ده بکنیم میشود رای کل کشور او."
4. "حرف ما در انتخابات به آنهايي كه ميگفتند شركت نكنيد اگر شركت كنيد شكست ميخوريد اين بود كه حتا اگر شكست بخوريم فرقمان با شما اين است به يك نيرو تبديل ميشويم."
5. "از برخوردهايی كه من داشتهام تلقیام اين است كه بيشتر كسانی كه رای ندادهاند شرمنده اند تا كساني كه رای دادهاند بهخصوص در مرحلهی اول انتخابات."
سوای اینها دو مورد اساسی هم هست که باید بهتفصیل دربارهی آنها اندیشید: اول تعبیر "شکست" است، که ظاهرن برای ما ایرانیها کاربردش بهشدت مکروه است و اگر هم بهناچار به کار رود دلالت ضمنیاش باید همان "پیروزی" باشد. اینجا هم، پیروزی پیروزی است و شکست هم فقط شکل دیگر پیروزی. دوم، بحث یا بهتر بگویم سفسطهی "ادبیات" است: اکنون مخالفان ما هم از همان "ادبیات" مترقی ما استفاده میکنند. اما این تنها معنایاش آن است که مخالفان ما، به زعم ما، "مودب" شدهاند -- همین و نه بیشتر. این درست که مهمترین دستاورد خاتمی و دوم خردادیها ابداع و / یا اشاعهی الفاظ خوشایند اما در عمل اغلب توخالی است (آشوری اگر صد سال هم جان میکند نمیتوانست ایرانیها را به استفاده از لفظ "گفتمان" مجاب کند – کاری که اینان به اندک زمانی کردند و حالا مردم همه در حال گفتمان اند). با این حال، مساله این نیست. همهی استلزامات منفی این "ادبیات" هم به کنار – گیرم که این رشته الفاظ پراکنده، پرابهام، و بعضن پیچیده اما ذاتن پوشالی، توانستهاند که یک "گفتمان" را شکل دهند: در جامعهی ادیب ایرانی، بهصرف چنین گفتمانی چه کاری از پیش میرود؟ بهگمانام بعد یک سده، دیگر باید پی برده باشیم که آنچه بیش از دگرگونی گفتمانی نیاز داریم "دگرگونی زیستمانی" است.
پ. ن. این تعبیر آخر را با ترس و لرز به کار میبرم، مبادا خودم هم اسیر همین استراتژی ابداع / اشاعهی الفاظ شده باشم و از فردا گرفتار گفتمان دربارهی زیستمان شویم! به هر رو، میکوشم، و امیدوار ام بتوانم، در جستاری جداگانه منظور خود از زیستمان و دگرگونی زیستمانی را بهتفصیل به بحث بگذارم.
4 نظر:
سري به اين دو تا آدرس بزن
http://divooneh.com/2005/08/blog-post_112478147548927687.html
و
http://pargolak.com/
سر زدم، بامزه بود. انگار آقای فرانکولای دیوانه این ها را نوشته. مرسی
اما این دگرگونی زیستمانی تا حد زیادی منوط به دگرگونی ساخت ها و ساخته های ذهنی و نغییر نوع بینش رخوت زده ی ایرانی است. البته اگر بشود اسم آن ها را ساخت گذاشت و یا اگر اصولن ساختاری وجود داشته باشد! آن چیزی که دشوار به نظر می رسد همین دگرگونی ساخت های ذهنی است که البته معطوف به تغییر زیستمان خواهد بود. بخش هایی از این نحوه ی زیستمان با ورود مدرنیسم! دستخوش تغییراتی شده است اما در سطوحی دیگر عادات قبیله ای هنوز به چشم می خورد. از جمله در سطوحی از سیاست که هنوز حقی برای دیگری قائل نیست!
بیش از هر چیز راهکار های تغییر این زیستمان غالب و چگونگی آن مورد سوال است.
سلام!
به نكتهي مهمي اشاره كردهايد.
فرهنگ و ادبيات و محاورهي مردمي انباشته از اين واژةهاي غير واقعي و پررنگ و لعاب، توجيه و سوءتفاهم برانگيز است.
سياستمداران تحميلي جامعه هم از همين كوزه برون تراويدهاند.
بنظر من سازوكاري كه محصولش اين فرهنگ و اين مردم است سازوكاري است كه براي تعادل ناگزير است به محركهاي بيروني و دروني پاسخ دهد.
عوامل مؤثر در تحريك پذيري و محركها هم بسيار و غير قابل احصاء هستند.در همين باره براي آقاي درويش پور كه بحثي شبيه شما را مطرح كرده اند نوشتم:
سلام اقاي درويش پور!
تحليل رويدادهاي تاريخي و تشخيص موقعيت آدمها و قضاوت راجع به عملكردشان كاري بسيار پيچيده و براي برخي سهل اما بسيار ممتنع است.
احصاء عوامل مؤثر در يك رويداد آنقدر نشدني است كه صدور حكم قطعي كاري بعيد بنظر ميرسد.
گذشته از احصاء عوامل شما بايد با يك دستگاه منطقي مطمئن به استدلال و نتيجه گيري بپردازيد كه اينهم جاي بحث دارد.
اما عاملي كه شما نام برديد يكي از مهمترين عواملي است كه از بدو ورود همه ي رشتههاي آيندهي مارا از پيش پنبه خواهد كرد.
غرضورزي و پيش زمينههاي فكري و مهمتر از همه نگاه عيب بين و منفي، كه نهايتا منجر به منفي بافي ميگردد مسلما ما را از راه راست منحرف خواهد كرد.
موضوعي كه شما مطرح كردهايد متاسفانه ناشي از حضور هيجانات كور و غير قابل كنترل رجل آسيبديدهي سياسي ميهن عصبي ماست كه واكنش عصبيت ناشي از سلطهي هزاران سالهي زور باعث ميشود نتيجه و ماحصل و رشتهها و بافتههاي خيرخواهيهاي سياستمداران و مصلحان معمولا پنبه شود.
ـــــــــ
باري بنظر مي رسد جغرافياي ميهنمان مهمترين عامل در شكل گيري چنين محصولاتي باشد.
البته ميگوويم مهمترين عامل، اما همه چيز نيست. بسياري از عوامل ناديدني هم شايد دخيل باشند كه در اينصورت شايد ديگر كار ي از دست ما بر نيايد.
به هر حال ايجاد تحول و تغييرات كاري بسيار سخت است، چشمه بايد از منشاء بجوشد و براي اين جوشش طبيعي البته شايد بتوان تمهيداتي انديشيد و كاتاليزورهايي فراهم آورد اما نهايتا بايد از نيازي طبيعي فراگير شود تا تحولي رخ دهد.
بنظر من فراهم آوردن يك دموكراسي سالم در كنار تزريق هدفمند انگيزههاي گاه مادي يكي از مقدمات و كاتاليزورهاي نسبتا مناسب ميتواند باشد كه تا حدودي شايد جبران مافات كند.
من در همين رابطه طرحهاي تاثير گذاري در مقاطع مختلف ارائه نمودةام، مثل تمرين دموكراسي در شوراهاي محلات با حضور يك نماينده از هر خانواده با دريافت حق حضور از محل صندوق ذخيرهي ارزي. كه البته پس از مدتي بواسطهي آگاهي نسبي و فراگيري الفباي دموكراسي در جلسات شوراها تا حدودي زمينه براي هدفمند شدن مطالبات فراهم ميگردد. انتخاب سالم و نسبتا آگاهانه دور از هيجانات تحريك شده و كور، ايجاد سؤالات اساسي در اذهان عمومي و فرصت دادن به آنها براي تفكر، مهمترين نياز ضروري بيروني براي تصفيهي فرهنگ مردم از خشونت و غلو و هيجان است.
همين بالا بردن ظرفيت مدارا در مردم در كنار انتخابي نسبتا سالم مي تواند مطالبات را به سمت تغيير آگاهانهي قانون اساسي پيش ببرد تا سالمترين فرزندان اين مرزوبوم بر كرسي تصميم گيري و تصميم سازي حكومت مردمي بنشينند.
به خاطر توجهتان ممنونم.
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی