دین و دنیای روشنفکری
در این مقال مختصر نمیخواهم بحث پر طول و تفصیل "روشنفکری دینی" و امکان یا عدمامکان آن را از نو دامن بزنم. با این حال، به گمانام، با وجود نظرورزیهای ارزشمندی که در یکی دو سال گذشته در این باره صورت گرفته، هنوز هم دشواریهایی در درک دقیق نسبت دین با روشنفکری وجود دارد. نکات ناگفته بسیار است، اما مهمترین نکتهی هنوز ناگفته دربارهی "روشنفکری دینی" شاید این باشد که، درست به همان اندازه که بخش اول این ترکیب محل تعارض و تنازع بوده، بخش دوم آن هم محل مناقشه میتواند باشد – و با وجود غفلت نظری، عملن اینگونه بوده است.
پیشنهاد من به بیان ساده این است: همچنان که در گفتمان فکری و فرهنگی معاصر چیزی به اسم "روشنفکر غیردینی" نداریم (تنها روشنفکر مارکسیست، روشنفکر فمینیست، روشنفکر لیبرال، و ...داریم)، به همین نحو، باید ترکیب "روشنفکر دینی" را به اجزایی دقیقتر بخش کنیم. با این حال، میدانم: در حالی که روشنفکران ما هنوز بر سر امکان یا عدمامکان مقولهی کلی "روشنفکری دینی" مواضع ظاهرن آشتیناپذیری دارند ، سخن گفتن از اجزای این کل شاید بیش از حد ایدئالیستی به نظر رسد. در نتیجه، شاید پیش از گام نهادن در این راه، دستکم بتوان خود این مقوله را، همانند مثالهای مذکور در پرانتز، با افزودن یک " - ایست" (" – شناس"، " – گرا")، یعنی با جایگزین کردن تعبیر "روشنفکری دینشناختی" یا "روشنفکری دینگرایانه" تدقیق کرد.
همچنان که در بحثهای پبشین در همینجا گفتم، به گمان من، روشنفکری نه یک ماهیت غیرتاریخی بل کارکردی تاریخی است، و از این رو تعریف آن میتواند دستخوش تغییر شود. در نتیجه، گرچه روشنفکران دوران "روشنگری" دینستیزانی پرشور و راسخ بودند، امروزه دینستیزی دیگر شرط روشنفکری نیست (همانطور که فیلسوف بودن در یونان باستان بهمعنی سخن گفتن در باب مقولات مشخصی بود که امروزه سخن گفتن دربارهی آنها شرط فلسفیدن نخواهد بود). پس، اگر بپذیریم که امروز روز، دینستایی یا دینستیزی شرط روشنفکری یا نا - روشنفکری نیست، روشنفکر امروزی میتواند دیندار باشد، یا نباشد – بحثی در این نیست (دین هم میتواند مانند هر ایدئولوژی دیگری، یا هر مجموعهیی از پیشفهمها، محیط مفهومی و نیز افق انتقادی ما را شکل دهد).
اما مراد من از این تدقیق، در وهلهی نخست جلوگیری از سوء تفاهمی است که موجب میشود هر دیندار اهل اندیشهیی را "روشنفکر دینی" بخوانیم، حال آن که روشنفکری کارکردی است که به صرف دینداری نه کسب میشود و نه سلب. به این اعتبار، خیلی ساده، "روشنفکر دینشناس" یا "روشنفکر دینگرا" نه صرفن روشنفکری دیندار، بل شخصی است نخست روشنفکر و سپس دارای شناختی از دین، یا با گرایشی به دین.
روشنفکر دینشناس یا دینگرا هم بیشک کلیتی است در حد "روشنفکر چپ" – حال آن که این عنوان برای مثال طیف گسترده یی از چپهای ارتودوکس و مارکسیست – لنینیستها تا مارکسیستهای غربی و پسامارکسیستها را در بر میگیرد. پس به نظر میرسد یکی از مهمترین وظایف روشنفکران دینشناس یا دینگرا همین اهتمام به تجزیه و تدقیق مطلوبات دینی باشد، راهی که سروش بهشکلی جسورانه در آخرین سخنرانی خود در آن گام نهاده، در راستای نوعی شفافسازی حرکت میکند که به گمان من در نهایت به شفافیت مقولاتی و مفهومی مورد نظر ختم خواهد شد.
بهرهی دیگر این تدقیق میتواند بینیاز شدن از توجیه تمامیت تاریخ ادیان، کل ادیان، با توجه به دین خود باشد -- نمونهی این عدمتلاش برای تدقیق، نتیجهی این بیدقتی، چیزی چون مقالهی باقی دربارهی نسبت دین و سکولاریسم است، سخنی که میکوشد با التقاط مفهومی و اختلاط مقولاتی، تاریخ دو دین، مسحیت و اسلام، را با توجه به روند سکولاریزاسیون توضیح دهد، آن هم به ناچار با ارتکاب اشتباهات فاحشی از این قبیل که: "مفهوم سکولاریسم عبارت است از دنیوی کردن دین و دین را از آسمان به زمین آوردن" (حال آن که سکولاریسم، در نظر و عمل، دستکم در غرب، درست در راستایی خلاف این حرکت کرده است).
زمانی که بحث "روشنفکری دینی" حول محور تناقض ذاتی این تعبیر میگشت، من آن را با پرسش ساده یی پاسخ میدادم: در حالی که امروزه حتا تعبیری چون "فمینیسم اسلامی" کاربرد موجهی پیدا کرده، تشکیک در مشروعیت "روشنفکری دینی" چه معنایی دارد؟ حال هم، با نفی برخوردهای بیش از حد مدرنیستی و با تکرار موضع قبلی خود، تاکید دارم که دشواری در پذیرش یا رد این تعبیر نیست، دشواری اصلی تلاش برای تدقیق هرچه بیشتر آن است.
پیشنهاد من به بیان ساده این است: همچنان که در گفتمان فکری و فرهنگی معاصر چیزی به اسم "روشنفکر غیردینی" نداریم (تنها روشنفکر مارکسیست، روشنفکر فمینیست، روشنفکر لیبرال، و ...داریم)، به همین نحو، باید ترکیب "روشنفکر دینی" را به اجزایی دقیقتر بخش کنیم. با این حال، میدانم: در حالی که روشنفکران ما هنوز بر سر امکان یا عدمامکان مقولهی کلی "روشنفکری دینی" مواضع ظاهرن آشتیناپذیری دارند ، سخن گفتن از اجزای این کل شاید بیش از حد ایدئالیستی به نظر رسد. در نتیجه، شاید پیش از گام نهادن در این راه، دستکم بتوان خود این مقوله را، همانند مثالهای مذکور در پرانتز، با افزودن یک " - ایست" (" – شناس"، " – گرا")، یعنی با جایگزین کردن تعبیر "روشنفکری دینشناختی" یا "روشنفکری دینگرایانه" تدقیق کرد.
همچنان که در بحثهای پبشین در همینجا گفتم، به گمان من، روشنفکری نه یک ماهیت غیرتاریخی بل کارکردی تاریخی است، و از این رو تعریف آن میتواند دستخوش تغییر شود. در نتیجه، گرچه روشنفکران دوران "روشنگری" دینستیزانی پرشور و راسخ بودند، امروزه دینستیزی دیگر شرط روشنفکری نیست (همانطور که فیلسوف بودن در یونان باستان بهمعنی سخن گفتن در باب مقولات مشخصی بود که امروزه سخن گفتن دربارهی آنها شرط فلسفیدن نخواهد بود). پس، اگر بپذیریم که امروز روز، دینستایی یا دینستیزی شرط روشنفکری یا نا - روشنفکری نیست، روشنفکر امروزی میتواند دیندار باشد، یا نباشد – بحثی در این نیست (دین هم میتواند مانند هر ایدئولوژی دیگری، یا هر مجموعهیی از پیشفهمها، محیط مفهومی و نیز افق انتقادی ما را شکل دهد).
اما مراد من از این تدقیق، در وهلهی نخست جلوگیری از سوء تفاهمی است که موجب میشود هر دیندار اهل اندیشهیی را "روشنفکر دینی" بخوانیم، حال آن که روشنفکری کارکردی است که به صرف دینداری نه کسب میشود و نه سلب. به این اعتبار، خیلی ساده، "روشنفکر دینشناس" یا "روشنفکر دینگرا" نه صرفن روشنفکری دیندار، بل شخصی است نخست روشنفکر و سپس دارای شناختی از دین، یا با گرایشی به دین.
روشنفکر دینشناس یا دینگرا هم بیشک کلیتی است در حد "روشنفکر چپ" – حال آن که این عنوان برای مثال طیف گسترده یی از چپهای ارتودوکس و مارکسیست – لنینیستها تا مارکسیستهای غربی و پسامارکسیستها را در بر میگیرد. پس به نظر میرسد یکی از مهمترین وظایف روشنفکران دینشناس یا دینگرا همین اهتمام به تجزیه و تدقیق مطلوبات دینی باشد، راهی که سروش بهشکلی جسورانه در آخرین سخنرانی خود در آن گام نهاده، در راستای نوعی شفافسازی حرکت میکند که به گمان من در نهایت به شفافیت مقولاتی و مفهومی مورد نظر ختم خواهد شد.
بهرهی دیگر این تدقیق میتواند بینیاز شدن از توجیه تمامیت تاریخ ادیان، کل ادیان، با توجه به دین خود باشد -- نمونهی این عدمتلاش برای تدقیق، نتیجهی این بیدقتی، چیزی چون مقالهی باقی دربارهی نسبت دین و سکولاریسم است، سخنی که میکوشد با التقاط مفهومی و اختلاط مقولاتی، تاریخ دو دین، مسحیت و اسلام، را با توجه به روند سکولاریزاسیون توضیح دهد، آن هم به ناچار با ارتکاب اشتباهات فاحشی از این قبیل که: "مفهوم سکولاریسم عبارت است از دنیوی کردن دین و دین را از آسمان به زمین آوردن" (حال آن که سکولاریسم، در نظر و عمل، دستکم در غرب، درست در راستایی خلاف این حرکت کرده است).
زمانی که بحث "روشنفکری دینی" حول محور تناقض ذاتی این تعبیر میگشت، من آن را با پرسش ساده یی پاسخ میدادم: در حالی که امروزه حتا تعبیری چون "فمینیسم اسلامی" کاربرد موجهی پیدا کرده، تشکیک در مشروعیت "روشنفکری دینی" چه معنایی دارد؟ حال هم، با نفی برخوردهای بیش از حد مدرنیستی و با تکرار موضع قبلی خود، تاکید دارم که دشواری در پذیرش یا رد این تعبیر نیست، دشواری اصلی تلاش برای تدقیق هرچه بیشتر آن است.
9 نظر:
چه عجب! هنوز كسي فحش و فضيحت ننوشته!هر بار ما اومديم اينجا يه چيزي بنويسيم انقدر واژههاي قشنگ ديديم كه سرخ شديم!بابا مگه شما با دوستها و آشنايانتون چه ميكنيد كه انقدر به خون شما تشنهاند؟ شايد برعكس وبلاگ آرام و مؤدبانهاي كه داريد خودتان آدم پرخاشگر و فحاشي باشيد...نميدانم ولي از مطالبي كه مينويسيد آنقدرها هم بوي خون نميآيد كه انقدر فشار خونها موقع كامنت گذاشتن بالا ميرود و دندانقروچه از كامنتها به گوش ميرسد...به هر حال خوشحالم كه يك بار در يك صفحة تميز كامنت گذاشتم. موفق باشيد و ادامه بدهيد
سلام پيام جان
دو نكته رو با عرض معذرت بگم:
كتاب شش متفكر اگزيستانسياليست به شدت نياز به ويرايش دارد.
نيچه براي معاصران رفرنس ندارد
سلام آقای یزدان جو شما را از صفحات بسته شده ی ایران جوان می شناسم. مطلب خودکشی تان جالب بود البته جای اشنایدمن ÷در خود کشی شناسی امریکا خالی بود. کتابش ترجمه شده در ایران: ذهن خودکشی گرا. نمی دانم در خواست معقولی ست یبانه که به وبلاگم سر بزنید و نقدکی بنویسید بر اخرین کارم
با قرار دادن ترکیبی مانند "روشنفکر چپ" در کنار "روشنفکر دینی" با فرض تعیین نوعی همسانی کارکردی به مانعی دشوار بر می خوریم. روشنفکر مارکسیست، فمینیست یا... در چارچوب مارکسیسم، فمینیسم و... عمل می کند. حال پرسش این است: آیا روشنفکر دینی نیز در چارچوب دین عمل خواهد کرد؟ این عمل چگونه خواهد بود؟ همان طور که گفتی روشنفکر دینی به معنای روشنفکر دین دار نیست اما صفت "دینی" الزاما در خط مشی روشنفکر تنیده شده است. این مساله در نظام سیاسی تیوکراتیکی چون ایران دشوارتر نیز خواهد شد. چون معلوم نیست کنش انتقادی روشنفکر دینی متوجه چیست. آیا او چگونگی به کارگیری دین در حکومت را نقد می کند؟ اگر فرض کنیم در آینده فضای سیاسی ایران سکولاریزه شود آن گاه تکلیف روشنفکر دینی چه خواهد شد؟ آیا او همچنان می تواند با التزام به دین رویکردی نقادانه در پیش گیرد؟ از آنجا که سکولاریزه شدن به معنای خروج دین از مناسبات سیاسی حوزه عمومی است، به نظر می رسد "روشنفکر دینی" مفهومی است مختص جامعه ای تیوکراتیک (یادآور نوعی اصلاح گری دینی) که با خروج از چنین جامعه ای خود به خود محو می شود
Since when "روشنفکر غیردینی" نداریم ????
Well! We cant expect more, when writer translaters turn to politicians ! Thanks Payam, u really made me laugh today, I think u should try becoming a comedian someday, rather than a politician.
خوشحالم که با اینجا آشنا شدم . جالب نوشتید .
ok .. .
سلام٬ با يه کار سپيد بروزم و منتظر حضور و نظرتون.برقرار باشيد.
سلام پيام جان
نقدي بر سخنان اخير سروش نوشتهام.
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی