منطق (امر) منفی
اسلاوُی ژیژک در ایران ناشناخته نیست؛ در میان نظریهپردازان جدید اروپایی، اتفاقن این بخت را داشته تا به عنوان نافذترین ناقد لیبرالیسم سیاسی و برجستهترین نمایندهی سیاست رادیکال در دنیای معاصر ملقب شود، آن هم اتفاقن از سوی رادیکالهای بنیادگرای ایرانی. این روزها هم اینان، این کوتولههای پرمدعای متوهم که چون نتوانستهاند خود را تا بلندای اندیشهی برخی بالا بکشند، لاجرم آن اندیشهها را تا قامت کوتاه خود پایین کشیدهاند و با شادمانی کودکانهیی هم شایعهی شکست آنها را منتشر میکنند، سخت در کار همسانسازی سیاست ایرانی با اندیشههای انقلابی از نوع ژیژکی اند و به چیزی کمتر از نابودی لیبرالهای پسامدرن دریدایی هم رضایت نمیدهند؛ همانهایی که نوشتن برای احقاق حق زندانیان سیاسی با وضعیت اضطراریشان جور در نمیآید، اما در عوض قلمفرسایی دربارهی پایمال شدن حقوق قربانیان غیرسیاسی اولویت اولشان است – برای آنها دفاع از حقوق برزیلی خاطییی که البته به خطا کشته شد و با وجود عذرخواهی دولت و دستگاه انتظامی انگلیس، خانوادهاش برای دریافت دیهی یک میلیون پوندی هم ناز میکنند، بر دفاع از حقوق اندیشمند در حال احتضار ایرانی، که احتمالن هرکسی جز سردمداران سیاست رادیکال از حال و روزش خبر داشته، اولویت دارد. "احمق" هایی که کل سیاست برایشان در داغ کردن تنور انتخاباتی خلاصه میشد و سخن گفتن از کارکرد روشنفکر و رویکرد دموکراتیک دون شان سیاست رادیکالشان بود و باید تاوان شکستشان را هم از "وبلاگنویسان منور" طلب میکردند. (آنها ظاهرن جانورشناسان قابلی هم هستند و در شناخت تولهسگهای خانگی ید طولایی دارند، اما بدبختانه خودشناسیشان خوب نيست، آنها دلهسگهای پاسوختهیی را نمیشناسند که مدتی خیابانها را دنبال پیدا کردن یک تکه استخوان دبش عرصهی تاختوتاز کرده بودند و چون آخرسر چیز آنچنانی به چنگشان نیامد، و مشتی عوام کالانعام هم بدجوری توی پوزشان زدند، بنای پارس کردن و پاچه گرفتن از این و آن گذاشتند.)
الغرض، آخرین مقالهی جنجالی آقای ژیژک ده - دوازده روزی هست که منتشر شده، اما نه در صفحهی اندیشهی شرق و نه در صفحهی اول کیهان و نه در هيچ يک از نشريات داخلي انعکاسی نیافته ... . معلوم نیست که چرا افاضات مرشد مشترک چپهای رادیکال و بنیادگرایان مرتجع هنوز از سوی ارباب جراید به زیور طبع آراسته نگشته – مگر نه این که برخی از آنها هم همان کاری را میکنند که او میکند: روشنفکری که کارکردش بهجای آن که دفاع از حقوق محرومان سیاسی در مقابل قدرت مستقر باشد، به زعم خود درس استقرار قدرت میدهد: "امکان برخورداری ایران از تسلیحات هستهیی را فراهم کنید"!
ژیژک مقالهاش را با این پیشفرض آغاز میکند که ایران واقعن درصدد دستیابی به تسلیحات هستهیی است و اصلن کاری به انکار مستمر این اتهام از سوی مقامات ایرانی ندارد، به همین خاطر در بحث او نیازی به "توجیه وسیله به پاس هدف" نیست. برای او مساله اثبات حق ایران برای برخورداری از تسلیحات هستهیی است: انکار دولت و اکراه ملت ایران اصلن محلی از اعراب ندارد؛ همچون همیشه، اینبار هم بینالملل چپ در مبارزه با امپریالیسم بهجای ملتها و دولتها تصمیم میگیرد: مهم نیست که ملت ایران چه میخواهد و دولت ایران چه میگوید: آقای ژیژک امر میکند که ایران باید تسلیحات هستهیی داشته باشد.
سوای مثالآوریهای معمول از فرهنگ عامهپسند (که مدتها است که ترجیعبند بیخاصیت آثار ژیژک شده)، بنیان بحث او را میتوان در "منطق منفی" خلاصه کرد. ژیژک با بحث نسبتن گسترده اما آشنایی در باب تطور ساختار قدرت در قرن بیستم و بدل شدن دشمن نامرئی به دشمن مرئی، استنتاج میکند که مخالفت کشورهای غربی و روشنفکران لیبرال با گسترش تسلیحات هستهیی و دستیابی برخی کشورها به اینگونه جنگافزار تنها بازتاب هراس آنها از "دشمن" ی است که به هر رو باید چهره یی به خود بگیرد و آنگاه آماج حملات پیشدستانه شود: "جنگ با ترور"، همان تروری که، به تعبیر لکانی، "دیگریِ" دموکراسی است، "آنجا که گزینههای چندگانهی دموکراسی به یک ستیزه جویی یگانه بدل میشود". پس، لیبرالیسم غربی هر رویکردی را که موافق خود نیابد دشمن میشمارد؛ یعنی، فرآیند دشمنسازی، استنتاج مخالف، بر اساس منطق سلبی (منفی).
ژیژک آنگاه در تشریح تبعیض غیرمنطقی که در بطن این منطق نهفته است، منطق مجنونانهیی که همیشهی آمادهی تخطی خودخواهانه از گزارههای بنیادی خود بوده، اعتراض میکند که چرا دشمنی مثل میلوشوویچ باید تسلیم دادگاه بینالمللی رسیدگی به جنایات جنگی شود، اما صدام نه؟ این اذعان که "رژیم صدام یک دولت نفرتانگیز خودکامه، و مرتکب جنایات بسیاری، عمدتن علیه ملت خود، بود" با این ادعا ادامه مییابد که: "با این حال، نکتهی عجیب اما اساسییی که باید به آن توجه داشت این است که نمایندگان دولت آمریکا به هنگام احتساب شرارتهای صدام، بهطور حسابشدهیی آنچه را که بیشک بزرگترین جنایت او (به لحاظ لطمات انسانی و نقض حقوق بینالمللی) بوده از قلم میاندازند: تجاوز به ایران. چرا؟ چون آمریکا و قاطبهی دولتهای خارجی در جریان این تهاجم، فعالانه به عراق کمک میکردند. دیگر آن که، در حال حاضر آمریکا "ادامهدهنده" ی راه صدام برای براندازی حکومت ایران است."
این که منتقد پرمدعایی معلومات عمومی "عامهپسند" را مسلمات مفروض و مبنای تحلیل معکوس قرار دهد، آنقدر مشکوک هست که دیگر از سایر مجهولات و مغفولات متن او در قالب دعویات شتابزده مبهوت نشویم. ژیژک مدعی است که راهبرد بازدارندگی متقابل که زمانی، در طول جنگ سرد، بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحد آمریکا برقرار بود هنوز هم در این دنیای دیوانه کار میکند: "چرا تنشها بین هند و پاکستان به بروز یک جنگ تمامعیار منجر نمیشود؟ چون هردو طرف تسلیحات هستهیی دارند. چرا دولتهای عرب خود را برای حملهی دیگری به اسرائیل به مخاطره نمیاندازند؟ چون اسرائیل یک قدرت هستهیی است. چرا همین منطق مجنونانه/ مبتنی بر بازدارندگی متقابل در مورد ایران صدق نکند؟ استدلال معمول مخالفان این است که در ایران، بنیادگرایان مسلمانی قدرت را به دست دارند که ممکن است سودای حملهی هستهیی به اسرائیل را در سر داشته باشند (ایران تنها کشور بزرگ عرب {!} است که نه تنها به لحاظ دیپلماتیک اسرائیل را به رسمیت نشناخته، بلکه سرسختانه حق موجودیت این کشور را هم نفی میکند)." نویسنده سپس استدلال میکند که در شرایطی که تلاشی برای نابودسازی تسلیحات هستهیی پاکستان، که مناسبات مشهودی با القاعده دارد، صورت نمیگیرد دلیلی هم برای جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهیی وجود نخواهد داشت. و در ادامه هم، با یک چرخش مهم (و در غیر اینصورت حیرتآور) اعلام میکند که استدلال مخالفان برای جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهیی در راستای جلوگیری از تثبیت رژیمهای غیردموکراتیک و کمک به جنبشهای دموکراسیخواهی در خاورمیانه، یا امکان تهدید اسرائیل از راه تسلیحات هستهیی، مزخرف است چون، از یک سو، حتا ایجاد فرآیندهای دموکراتیک (انتخابات عراق و فلسطین)، گره از کار فروبستهی کل خاورمیانه و بلکه کل دنیا (انتخاب پل وولفویتس) گشوده نخواهد شد، و از دیگر سو رژیمهای ضددموکراتیک "عرب" برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود به اسرائیل به عنوان انگارهی "دشمن" نیاز دارند و بنابراین خطری از جانب آنها این کشور را تهدید نمیکند.
پس گسترش تسلیحات هستهیی در خاورمیانه اساسن تهدیدی در بر ندارد. اما با تلاش برای گسترش دموکراسی هم کاری از پیش نخواهد رفت؛ و این هم تتمهی طنازانهی آن: "همانگونه که ریگان "ساده لوحانه" تصور میکرد که دموکراسی پایههای کمونیسم را سست کرده و کمونیسم سقوط میکند ، و بنابراین بطلان نظر کارشناسان شکاک را نشان میدهد، شاید بوش هم حقانیت خود را در به راهاندازی جنگ صلیبی "ساده لوحانه" اش برای دموکراتیکسازی خاورمیانه نشان دهد."
اما جالبتر از همه این که، دست آخر، ژیژک خود همهی این آسمانوریسمان بافتنها را کنار میگذارد و با صداقتی ستودنی ختم کلام را اعلام میکند: "اینجا است که به لب مطلب نزدیک میشویم: چنین برداشت خوشبینانهیی {از فرآیند دموکراتیک شدن} متکی بر اعتقاد مسالهسازی به وجود یک هماهنگی از - پیش - برقرار بین گسترش جهانی دموکراسی چندحزبی غربی و منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک آمریکا وجود دارد. دقیقن به این دلیل که وجود این هماهنگی را به هیچ رو نمیتوان مسلم گرفت، کشورهایی مثل ایران باید جنگافزارهای هستهیی داشته باشند تا از استیلای جهانی آمریکا جلوگیری کنند."
اتفاقن همینجا است که کل منطقی که ژیژک در سرتاسر مقالهاش در پی انتساب آن به لیبرالها بوده دامن خودش را میگیرد، همان منطق مجنونانهی منفی که میگوید هرکه آمریکا را نفی میکند، (نه فقط کشورها -- در مقایسه با کرهی شمالی، القاعده نفیکنندهی بهمراتب بزرگتری است)، خلاصه هر رویکردی که مقادیر معتنابهی از امر منفی در خود دارد، باید به تسلیحات هستهیی مجهز شود. نتیجهی اخلاقی هم این که ژیژک، با يک کاسه کردن کل مخالفان در قالب یک تضاد تام و ناديده گرفتن تمام تفاوتها، با تقلیل دادن تکثرها به یک تقابل تحمیلی، به یک تقابل دوتایی (دقیقن از همان نوعی که مورد انتقاد دریدا است)، "دشمن" مشترک را دلیل بسنده یی برای دوستی میشمارد، و این یعنی که رادیکالها، از چپ و راست، برای ترور آمریکا و لیبرالهای آمریکایی، برای نفی هستهی نولیبرالیسم، باید به تسلیحات هستهیی مسلح شوند؛ یعنی که: بنیادگرایان جهان متحد شوید!
الغرض، آخرین مقالهی جنجالی آقای ژیژک ده - دوازده روزی هست که منتشر شده، اما نه در صفحهی اندیشهی شرق و نه در صفحهی اول کیهان و نه در هيچ يک از نشريات داخلي انعکاسی نیافته ... . معلوم نیست که چرا افاضات مرشد مشترک چپهای رادیکال و بنیادگرایان مرتجع هنوز از سوی ارباب جراید به زیور طبع آراسته نگشته – مگر نه این که برخی از آنها هم همان کاری را میکنند که او میکند: روشنفکری که کارکردش بهجای آن که دفاع از حقوق محرومان سیاسی در مقابل قدرت مستقر باشد، به زعم خود درس استقرار قدرت میدهد: "امکان برخورداری ایران از تسلیحات هستهیی را فراهم کنید"!
ژیژک مقالهاش را با این پیشفرض آغاز میکند که ایران واقعن درصدد دستیابی به تسلیحات هستهیی است و اصلن کاری به انکار مستمر این اتهام از سوی مقامات ایرانی ندارد، به همین خاطر در بحث او نیازی به "توجیه وسیله به پاس هدف" نیست. برای او مساله اثبات حق ایران برای برخورداری از تسلیحات هستهیی است: انکار دولت و اکراه ملت ایران اصلن محلی از اعراب ندارد؛ همچون همیشه، اینبار هم بینالملل چپ در مبارزه با امپریالیسم بهجای ملتها و دولتها تصمیم میگیرد: مهم نیست که ملت ایران چه میخواهد و دولت ایران چه میگوید: آقای ژیژک امر میکند که ایران باید تسلیحات هستهیی داشته باشد.
سوای مثالآوریهای معمول از فرهنگ عامهپسند (که مدتها است که ترجیعبند بیخاصیت آثار ژیژک شده)، بنیان بحث او را میتوان در "منطق منفی" خلاصه کرد. ژیژک با بحث نسبتن گسترده اما آشنایی در باب تطور ساختار قدرت در قرن بیستم و بدل شدن دشمن نامرئی به دشمن مرئی، استنتاج میکند که مخالفت کشورهای غربی و روشنفکران لیبرال با گسترش تسلیحات هستهیی و دستیابی برخی کشورها به اینگونه جنگافزار تنها بازتاب هراس آنها از "دشمن" ی است که به هر رو باید چهره یی به خود بگیرد و آنگاه آماج حملات پیشدستانه شود: "جنگ با ترور"، همان تروری که، به تعبیر لکانی، "دیگریِ" دموکراسی است، "آنجا که گزینههای چندگانهی دموکراسی به یک ستیزه جویی یگانه بدل میشود". پس، لیبرالیسم غربی هر رویکردی را که موافق خود نیابد دشمن میشمارد؛ یعنی، فرآیند دشمنسازی، استنتاج مخالف، بر اساس منطق سلبی (منفی).
ژیژک آنگاه در تشریح تبعیض غیرمنطقی که در بطن این منطق نهفته است، منطق مجنونانهیی که همیشهی آمادهی تخطی خودخواهانه از گزارههای بنیادی خود بوده، اعتراض میکند که چرا دشمنی مثل میلوشوویچ باید تسلیم دادگاه بینالمللی رسیدگی به جنایات جنگی شود، اما صدام نه؟ این اذعان که "رژیم صدام یک دولت نفرتانگیز خودکامه، و مرتکب جنایات بسیاری، عمدتن علیه ملت خود، بود" با این ادعا ادامه مییابد که: "با این حال، نکتهی عجیب اما اساسییی که باید به آن توجه داشت این است که نمایندگان دولت آمریکا به هنگام احتساب شرارتهای صدام، بهطور حسابشدهیی آنچه را که بیشک بزرگترین جنایت او (به لحاظ لطمات انسانی و نقض حقوق بینالمللی) بوده از قلم میاندازند: تجاوز به ایران. چرا؟ چون آمریکا و قاطبهی دولتهای خارجی در جریان این تهاجم، فعالانه به عراق کمک میکردند. دیگر آن که، در حال حاضر آمریکا "ادامهدهنده" ی راه صدام برای براندازی حکومت ایران است."
این که منتقد پرمدعایی معلومات عمومی "عامهپسند" را مسلمات مفروض و مبنای تحلیل معکوس قرار دهد، آنقدر مشکوک هست که دیگر از سایر مجهولات و مغفولات متن او در قالب دعویات شتابزده مبهوت نشویم. ژیژک مدعی است که راهبرد بازدارندگی متقابل که زمانی، در طول جنگ سرد، بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحد آمریکا برقرار بود هنوز هم در این دنیای دیوانه کار میکند: "چرا تنشها بین هند و پاکستان به بروز یک جنگ تمامعیار منجر نمیشود؟ چون هردو طرف تسلیحات هستهیی دارند. چرا دولتهای عرب خود را برای حملهی دیگری به اسرائیل به مخاطره نمیاندازند؟ چون اسرائیل یک قدرت هستهیی است. چرا همین منطق مجنونانه/ مبتنی بر بازدارندگی متقابل در مورد ایران صدق نکند؟ استدلال معمول مخالفان این است که در ایران، بنیادگرایان مسلمانی قدرت را به دست دارند که ممکن است سودای حملهی هستهیی به اسرائیل را در سر داشته باشند (ایران تنها کشور بزرگ عرب {!} است که نه تنها به لحاظ دیپلماتیک اسرائیل را به رسمیت نشناخته، بلکه سرسختانه حق موجودیت این کشور را هم نفی میکند)." نویسنده سپس استدلال میکند که در شرایطی که تلاشی برای نابودسازی تسلیحات هستهیی پاکستان، که مناسبات مشهودی با القاعده دارد، صورت نمیگیرد دلیلی هم برای جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهیی وجود نخواهد داشت. و در ادامه هم، با یک چرخش مهم (و در غیر اینصورت حیرتآور) اعلام میکند که استدلال مخالفان برای جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهیی در راستای جلوگیری از تثبیت رژیمهای غیردموکراتیک و کمک به جنبشهای دموکراسیخواهی در خاورمیانه، یا امکان تهدید اسرائیل از راه تسلیحات هستهیی، مزخرف است چون، از یک سو، حتا ایجاد فرآیندهای دموکراتیک (انتخابات عراق و فلسطین)، گره از کار فروبستهی کل خاورمیانه و بلکه کل دنیا (انتخاب پل وولفویتس) گشوده نخواهد شد، و از دیگر سو رژیمهای ضددموکراتیک "عرب" برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود به اسرائیل به عنوان انگارهی "دشمن" نیاز دارند و بنابراین خطری از جانب آنها این کشور را تهدید نمیکند.
پس گسترش تسلیحات هستهیی در خاورمیانه اساسن تهدیدی در بر ندارد. اما با تلاش برای گسترش دموکراسی هم کاری از پیش نخواهد رفت؛ و این هم تتمهی طنازانهی آن: "همانگونه که ریگان "ساده لوحانه" تصور میکرد که دموکراسی پایههای کمونیسم را سست کرده و کمونیسم سقوط میکند ، و بنابراین بطلان نظر کارشناسان شکاک را نشان میدهد، شاید بوش هم حقانیت خود را در به راهاندازی جنگ صلیبی "ساده لوحانه" اش برای دموکراتیکسازی خاورمیانه نشان دهد."
اما جالبتر از همه این که، دست آخر، ژیژک خود همهی این آسمانوریسمان بافتنها را کنار میگذارد و با صداقتی ستودنی ختم کلام را اعلام میکند: "اینجا است که به لب مطلب نزدیک میشویم: چنین برداشت خوشبینانهیی {از فرآیند دموکراتیک شدن} متکی بر اعتقاد مسالهسازی به وجود یک هماهنگی از - پیش - برقرار بین گسترش جهانی دموکراسی چندحزبی غربی و منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک آمریکا وجود دارد. دقیقن به این دلیل که وجود این هماهنگی را به هیچ رو نمیتوان مسلم گرفت، کشورهایی مثل ایران باید جنگافزارهای هستهیی داشته باشند تا از استیلای جهانی آمریکا جلوگیری کنند."
اتفاقن همینجا است که کل منطقی که ژیژک در سرتاسر مقالهاش در پی انتساب آن به لیبرالها بوده دامن خودش را میگیرد، همان منطق مجنونانهی منفی که میگوید هرکه آمریکا را نفی میکند، (نه فقط کشورها -- در مقایسه با کرهی شمالی، القاعده نفیکنندهی بهمراتب بزرگتری است)، خلاصه هر رویکردی که مقادیر معتنابهی از امر منفی در خود دارد، باید به تسلیحات هستهیی مجهز شود. نتیجهی اخلاقی هم این که ژیژک، با يک کاسه کردن کل مخالفان در قالب یک تضاد تام و ناديده گرفتن تمام تفاوتها، با تقلیل دادن تکثرها به یک تقابل تحمیلی، به یک تقابل دوتایی (دقیقن از همان نوعی که مورد انتقاد دریدا است)، "دشمن" مشترک را دلیل بسنده یی برای دوستی میشمارد، و این یعنی که رادیکالها، از چپ و راست، برای ترور آمریکا و لیبرالهای آمریکایی، برای نفی هستهی نولیبرالیسم، باید به تسلیحات هستهیی مسلح شوند؛ یعنی که: بنیادگرایان جهان متحد شوید!
16 نظر:
پسر جان بعد اینهمه مدت التماس کردن بفرهادپور و مهرگان برای راه دادنت ببناند تفکر !! دیدی تو رو بهیچی نمیگیرن حالا شروع کردی بعقده درایی؟مردک همین تو و امثال تو هستن که کثافتی مثل گنجی رو درس میکنن...گنجی یه حرومزاده باج بگیر بیشتر نیست که از رفسنجانی باج خواست بهش نداد انداختش زندان حالا امثال بچه قرتیایی مثل تو که درد دموکراسی افتاده تو خشتکتون خیال میکنین با حرف مفت زدن و دموکرات دموکراتیشیسم!!ی که دچارش شدید میتونید یه شبه شبچراغ شب تاریک ایران رو پیدا کنید؟یا خیلی ابلهید یا خیلی حرومزاده و قلمبمزد!
کامنت بالا رو من نبشتم اینم ایدیم MISANTHROOP@YAHOO.COMنامم سنمار
شما دهنتون بوی شیر میده که بخواید در مورد این مسائل گنده تر از دهنتون اظهار لحیه کنیداگر راس میگید و اهل دانش هستید بجای وبلگ نویسی برید یه کم زبان انگلیسی بخونید تا سالی چهارتا کتاب رو از روی دیکشنری ترجمه نکنید ...برید یه خرده زحمت بکشید و کارای دیگه کنید تا بجاش بازی با یه سری لغت نامفهوم رو بهانه کتاب سازی نکنید ..من تعجب میکنم شما این همه کتاب رو میخونید و ترجمه میکنید یا الی اللهی یه هرچیزی بدهنتون میاد ر و رو کاغذ پیاده میکنید؟اصلا از چیزایی که مینویسید چیزی میفهمید؟
این جنگیو که یه تنه شروع کردی واسه اب ریختن تو لونه مورچه این منقل نشینای کبیر، خب، توش خیلی سختیا سرت میاد. آقایون نوچه های اکبرشاهن، شوخی که نیس. تو از حقوقای انچنانی "شرق" به این طبقه پرولتر خبر داری اصلا، بچه بورژوا؟؟؟ اینکه تو این برهوت سکوت علیه هذیان گوییهای این مغزای کپک زده میخوای ماهیت سوپرارتجاعی تفکر فرهادپوریسم و شرکا رو به چارتا بچه بیگناه نشون بدی، خیلی غنیمته به خدا. هر روز یه فیلسوف از زیر عبای مرادخان میاد بیرون تا مهر تایید بزنه به تفکر راست ردیکال این قوم. فقط یادت باشه منقل نشینی اینا رو بدجور با هم متحد کرده، استراتژیشونم که کلا فحش و بد و بیراست. ضمنا نوچه هم زیاد دارن واسه فحش دادن به تو. و منطق هم کم دارن خیلی واسه جواب منطقی دادن. از همه جالبتر تریبون رایگان و حقارتباری دارن مثل شرق. خب تو ظاهرا هیچ کومشو نداری پس یا برو از سر کوچه چند نفرو بیار تا جلو نوچه ها و گنده لاتای آقایوت وایسه بهشون فحش بده، یا برو معتاد تزریقی شو مثل جوجه های محفلیشون تا عرق محبت برادرانشون بجنبه و خودی بدوننت، یا برو حقوق بگیر کسایی بشو که گنجی رو انداختن زندون و دو سه تا قلم بلور و حلبی بچسبون تو کارنامه کارت، یا همین جوریا با قدرت و بی خیال فحش و بقیه قضایا راهتو برو جلو و دادتو بزن و ماهیت معجون خطرناک "هروئین+ اکبرشاه+شرق+فرهادپور" رو نشون بده. فقط مواظب پشه های دور و بر باش که معمولا یه پشه است که یه آدمو ذله میکنه، نه یه آدم دیگه. و یادت باشه تو چیز بسیار مهمی داری که در مقابل کل این باند مخوف منقلی بیمت میکنه: "کتاب" داری و این دقیقا همون چیزیه که آتیشیشون میکنه. اینا جز صفحه اندیشه شرق هیچ جایی ندارن به خدا. قدر کتاباتو بدون و از برنامه اصلیت غافل نشو که اینا همینو میخوان که امثال تو رو زمین بزنن تا مملکت به بهانه ژیژک و بدیو و سیاست رهایی بخش و به شکل کاملا علمی، در ید قدرت تفکر مطلقه بمونه. موفق باشی.
سلام پيام جان!
امروز شرق ص انديشه راجع به مقاله ژيژك نوشته!
آقای یزدانجو، راستش بنده خیلی از بازیهای دریدایی و غیره سر در نمی آورم. این است که امروز وقتی مقاله مهرگان را خواندم نفهمیدم بازی مربوطه بین منطق ((MAD)) va ((Mutual Nuclear Destruction)) چیست؟ می شه یه توضیحی بدید.
بچه جان "الی اللهی" نه و "علی اللهی"! شما اول برو فارسی تو خوب کن بهد بیا به انگلیسی این آقا ایراد بگیر.
بازی ژیژک در واقع با واژه ی
mad
و اصطلاح
Mutually Assured Destruction
است که ترجمه ی تحت اللفظی دومی به فارسی چندان زیبا از کار در نمی آید، چیزی می شود در این مایه ها: "تخریب متقابلن تضمین شده" یا به بیان سلیس تر می شود "ویران سازی حتمی از هردو سو". در هر حال، من ترجیح دادم در ترجمه ی فارسی از تعبیر "بازدارندگی متقابل" استفاده کنم که نماینده ی راهبرد اصلی آن اصطلاح است
پیام جان، می خواهم حرفی را برای چندمین بار دوستانه به تو بگویم. حیف استعداد تو نیست که صرف این جنجالها می شود؟ تو بارها کثافت وجود امثال این آدمها را نشان داده ای، اما یکبار هم برای همیشه بس بود. اشتباه نکن. نمی گویم وقت خودت را فقط صرف کتاب کن، اما تو به نظر من بیشتر از هرچیز یک نویسنده ای، و اتفاقا" این همان جنبه ای است که تو را از امثال این آدمها جدا می کند. اینها هرچه هم زور بزنند نمی توانند شب بخیر یوحنا و فرانکولا بنویسند. می فهمی چه می گویم. تو یک نویسنده خلاق هستی، استعدادت را صرف ادبیات کن. تو نشان داده ای که یک نویسنده نابغه ای. به خدا راست می گویم، اصلا هم بحث تعارف نیست، تو مرا می شناسی و خوب می دانی که اهل چاپلوسی نبوده ام و نیستم. پس بخاطر خدا، بخاطر خودت نبوغت را در این راه هرز نده. بنویس و باز هم بنویس...
دوستدار همیشگی تو
آقای یزدانجو گفتن این حرف برای بنده بسی تلخ و بسی ناگوار است، ولی جنابعالی زبانباز تردستی تشریف دارید و خواننده را مقهور زبان بازیهایتان می کنید. این هم استعدادی است که هرکسی ندارد، جنابعالی دارید و به نحو احسن هم از آن استفاده می کنید. به هر حال از نویسنده ای مثل شما هیچ بعید هم نیست. اعتراف می کنم! من از شخصیت شما خوش ام نمی آید ولی درخشان می نویسید! ببخشید!
تضاد بخشی از موقعیت است، گاهی وقت ها فقط کافی است یک بار از خط عبور کنی، برای تو نیز "دیگری" کابوس است موفق باشی
This comment has been removed by a blog administrator.
پیام جان، انتخاب اصطلاح
Mutually Assured Destruction
بی دلیل نبوده است. طنز پنهان در
MAD
بیان کننده ی ماهیت اصطلاح از دیدگاه وضع کننده ی آن است. اتفاقن "ویران سازی حتمی از هردو سو" هم ترجمه ی کلمه به کلمه ی دقیق تری است و هم طنز موجود در
MAD
را در خود دارد. "بازدارندگی متقابل" بسیار ترجمه ی تلطیف شده ایست.
چقدر از خواندن این جواب های پر نفرت شما و نویسندگان شرق دلم می گیرد. مایه ی تاسف است که چهار تا آدم باسواد آن خراب آباد نمی توانند متمدنانه گفتگو کنند. حیف از وقتی که به بد و بیراه گفتن به هم می گذرانید .
هیچ وقت نمی خواستم وارد جدل با باند شرق شوم ولی برای مثال و در پاسخ به داعیه های بی حد و اندازه ی این گروه که حتا به زیبا جبلی و یزدانجو و طباطبایی و ... هم رحم نکردند، فقط به یک شاهد مثال از شاهکار ترجمه مشترک امید و مراد مهرگان! از آدورنو اکتفا می کنم غلط های مفهومی دیگر به کنار.. ترجمه های پر از غلط بنیامین و بدفهمی های آن و .... هم بماند. البته به زودی نقد مفصلی هم به ترجمه های این ....نوشته خواهد شد تا مشخص شود چه گندی پشت بعضی ترجمه های آلمانی او خوابیده است:
صفحه ی 339 ترجمه ی فارسی دیالکتیک روشنگری را باز کنید: در خط هشتم عبارت لاتین
termini tecnici
را می بینید و ترجمه ی آن: فنون حدی. هر مبتدی ترم دوم و سوم زبان آلمانی می داند که این ترکیب به معنای عبارات خاص (یک علم)، واژگان تخصصی علوم و اصطلاحات تخصصی به کار می رود و نه فنون حدی که معنای کلمه به کلمه ی آن به نظر می رسد! در ضمن این ترکیب جمع اسم و صفت مفرد ترمینوس تکنیکوس (به معنای عبارت خاص و..) در لاتین است. همین یک نمونه کافی است تا
نقد بر ترجمه های این مدعی بزرگ کامل شود
در ضمن این فرانکفروتی نما ها! حتا الفبای رفتاری مهم ترین نماینده زنده این مکتب یعنی هابرماس را که گفتگو و مناظره ی فلسفی است
یاد نگرفته اند و یا شاید نحوه رفتار او را به زبان رفتاری بدوی خود ترجمه کرده اند.
حال می کنم بااین به اصطلاح روشنفکر های مملکت
خوشم میاد که سواد جواب دادنم ندارن طرفدارات مردک!
هر چند حاضرم شرط ببندم تمام کامنتها رو خودت مینبیسی تا جولو نم کرده هات ضایع نشی بچه قرتی! یا خودت اینقدر بی سوادی و نمیفهمی که وقتی میخوای از طرف خیل !! طرفدارانت جواب بدی حداقل جواب درست تو دهنشون بذاری یا اینکه سواد اینو نداری که الی اللهی به زبان لولهنگ کشای حکومتچی فعلی یعنی در راه خدا همینجوری و الکی .. و علی اللهی یه فرقه حشیشیه معتاد بی و سرو پا هستن... اونوقت بمن ایراد میگیری که فارسی بلد نیستم ؟یا خودت و این میکروبهای دور و برت رو دیدی که دمبتو میذارن تو بشقاب و تو رو تو نئشگی فیلسوف پست مدرن میبردنت رو عالم و دانشمند کبیر میدونی؟
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی