July 30, 2005

خودکشی

1
اگر گفته­ی کامو را باور کنیم که "تنها یک مساله­ی به­راستی فلسفی وجود دارد که خودکشی است" باید گفت که فلسفه هنوز به جدی­ترین مساله­ی خود نیاندیشیده. کل دستاورد تفکر مدرن در این باره را می­توان در جامعه­شناسی "خودکشی" دورکم و کشف فروید در باب "انگیزه­ی مرگ" خلاصه کرد، که البته هیچ یک به­راستی ربطی به واقعیت خودکشی ندارند – جامعه­شناسی دورکم به کاوش در علل و آثار افزایش خودکشی در جامعه محدود می­شود و روان­کاوی فروید به کشف انگیزه­ یی کلی در فرد که میل به مرگ نام دارد.
ادبیات و نظریه­ی ادبی هم کمابیش از درگیر شدن در موضوعی چنین متناقض احتراز جسته – حتا "مرگ­اندیشی" بلانشو چیزی جز به تعویق انداختن مرگ از راه نوشتار نیست: تن دادن به مرگ خود در نوشتار به بهای زندگی جاودان در زبان.
حق هم همین است: خودکشی از آن دسته مسائلی است که دولوز، به پیروی از هایدگر، آن­ها را نماینده­ی "ناتوانی اندیشه" می­خواند: خودکشی در حیطه­ی اندیشه نیاندیشیدنی است.

2
زندگی انگیزه­های بسیار دارد، چرا مرگ این­گونه نباشد؟ ادامه­ی حیات به دلایل گوناگون صورت می­گیرد، چرا خاتمه دادن به آن باید به انگیزه­ یی واحد صورت گیرد؟ اندیشه تنها با فروکاستن خودکشی به یک انگیزه­ی واحد کوشیده تا به آن بیاندیشد، اما خودکشی دلایلی گونه­گون دارد، درست مانند زندگی.

3
کامو می­گوید هر انسان سالمی حتمن به کشتن خود اندیشیده (یا به قول پاوزه، هرکسی همیشه دلیل موجهی برای خودکشی داشته). برای ما که اکنون از افسون رمانتیک خاتمه دادن به زندگی خود رها شده­ایم این باورنکردنی است. با این همه، من برای زندگی کردن، یک­بار هم که شده، باید این شبح را تارانده باشم، باید مرگ خود را دیده و بر این تصویر خط بطلان کشیده باشم.
اما من منفعل نیستم، مرگ به سوی من نمی­آید؛ من فعالانه به سوی مرگ می­روم: من خود را خواهم کشت.

4
خودکشی راهی است به رهایی. حتا اندیشه­ی خودکشی هم رهایی­بخش است: "اندیشه­ی خودکشی مسکنی قوی است: با آن چه شب­های تلخی را می­شود سر کرد" (نیچه).
اما خودکشی آرامشی ملایم نیست، تسکینی است تکان­دهنده. خودکشی پاسخی چاره ­ناپذیر به پرسشی چاره­ناپذیر است، واکنشی افراطی به وضعیتی به همان شدت افراطی. مهم نیست که من خود در ایجاد آن وضعیت سهمی داشته­ام یا نه، مهم این است که من جسارت/ حماقت دست یازیدن به خودکشی را دارم: رویکردی رادیکال.

5
تنها یک زندگی تراژیک است که می­تواند مرگی تراژیک را رقم بزند. از میان خودکشان بزرگ تنها مرگ آنانی ما را منقلب می­کند که مرگ خود را به حکم قواعد تراژدی پذیرا شده­اند: از نووالیس تا تمام رمانتیک­های دیگر. این­جا است که دسته­بندی­های شخصی هرکسی شکل می­گیرد: من وولف، همینگوی، براتیگان، و دیگران را در یک سو می­گذارم، و مایاکوفسکی، بنیامین، پاوزه، سلان، هدایت، و پلات و ... را در سوی دیگر. در هر حال، این دسته­بندی هم چون خود خودکشی به ضابطه­یی اخلاقی بسته است – به همین دلیل هرگز نمی­توان حقیقت خودکشی را اثبات یا ابطال کرد: خودکشی، همچون اخلاق، هم شخصی است هم زیبایی­شناسانه: داوری درباره­ی درستی یا نادرستی آن بیهوده است.

6
خودکش حرف­اش این است: این زندگی شایسته­ی من نیست، یا این که من شایسته­ی این زندگی نیستم (تشخیصی اخلاقی). من مناسبتی با این زندگی ندارم، فروتر یا فراتر از آن ام.
زندگی مرا تحقیر کرده، من تحمل­اش را ندارم، یا این که من زندگی را تحقیر می­کنم، من آن را تاب ندارم. من ارزش مرگ را در برابر بی­ارزش زندگی می­گذارم (مالرو می­گوید "زندگی ارزشی ندارد، با این همه هیچ چیز هم ارزش زندگی را ندارد": من این ارزش را به سخره می­گیرم، من متواضع نیستم، من متکبر ام، من می­میرم).
پس خودکشی ناامیدی نیست، خودکش امید به زندگی را به هیچ می­گیرد، خودکش امید دیگری دارد. همچون هر تروریسمی، امید خودکش، ارزش خودکشی، "ارزشی نمایشی" است (بودریار). من خود را در ملا عام اعدام انقلابی می­کنم، در خلوت خویش خود را ترور می­کنم، تا امید خود را به نمایش بگذارم، تا به دیگری بگویم ببین که با من بد کرده­ای، تا به دنیا بگویم من آدمی ارزش­مند بودم (دنیا را از لوث وجود خود پاک کردم، یا این که لوث دنیا را از وجود خود پاک کردم)، یا خیلی ساده، زندگی دیگر برای من ارزشی نداشت، ببین که من به ارزشی دیگر باور دارم، تماشا کن که ناامیدی هم امیدی دارد.

7
خودکشی، حتا اگر عشقی نباشد، باز عاشقانه است – رومئو و ژولیت، ورتر، ... . خودکشی بدون عشق هم تلاشی است (مذبوحانه) برای چاره کردن بی­عشقی. "هیچ مردی خود را به خاطر عشق یک زن نمی­کشد چون عشق – هر عشقی – عریانی، فلاکت، مسکنت، و هیچ و پوچ بودن ما را به ما نشان می­دهد" (پاوزه).

Labels:

17 نظر:

Anonymous Anonymous مي نويسد:

برای گذاره 7: میکشی، خود را از ناسپاسی دنیا میکشی، از درد بی عشقی.اگر عشق فلاکت و عریانی روح را نشانمان میدهد، پس چه ارزشمند است به خاطر این آگاهی خود را کشتن. من بر نقصم آگاه میشوم، بر آگاهیم تاب ندارم، این عشق آگاهم کرده،، تابش را ندارم، پنهانش میکنم، خودم را میکشم، و برایش بهانه یی دیگر میآورم شاید، مردانه میکنم این خودکشی را. و از آن سو: عریانی خود را پذیرفتن، فلاکت را تسلیم بودن، بر ضعف خود صحه گذاشتن، و باز عاشق بودن؛ این ها همه امضای زن عاشق را در طول تاریخ بر خود نداشته؟ همان جمله جاودانه است انگار این بازی: بودن یا نبودن؟

12:16 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

می خواستم سئوالی را مطرح کنم امیدوارم پاسخ اش ار از شما بگیرم اما پیش از آن نیاز به اندکی مقدمه چینی دارم:تصور من از جوامع امروزی این است که معدلی از باور ها مفهومی به نام عقل جمعی را می سازند.این عقل جمعی را اگر از من بپذیرید،باید مسئول واکنش های نسبتاً مستقل اما هماهنگ اجتماع در برابر رخداد های اجتماعی دانست.حال سئوالم این است:اگر چنین که گمان بردم باشد چرا این عقل جمعی در مواجه با اشخاصی مثل «احمدی نژاد» بسیار فعال تر از دیگر پدیده ها عمل می کند و در ذهن جامعه شهری تهران – به عنوان مثال – تا این حد حساسیت بر می انگیزد.اگر لطیفه هایی که به سرعت برق و باد در باب او ساخته شد،واکنش مردم به تباین عمیق سوژه و ابژه نیست.اینکه او کاریکاتوری از دورانی ست که برای جامعه شهری «دوران اش سپری شده» به حساب می آید ،اما هم چنان به جد ژست یک پرزیدنت را می گیرد مردم را تحریک به این واکنش ها می کند؟
با احترام

1:40 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

It is pure cock-and-bull story. This pseudo- intellectualism, hiding behind big names, may give you fame but no authority, no cretids whatever. Iran's cultural vacuum, sucks, devours any shit and garbage, even if it is you. It really sucks.

2:57 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

سلام آقای یزدانجو
یادداشت فوق‌العاده‌تان را درباره خودکشی خواندم و بسیار لذت بردم.
خواستم یادداشتی در همین‌محل برای شما بنویسم اما یادداشتم طولانی شد و خودش مطلبی شد تقریبا مستقل.
به همین دلیل آن را در وبلاگم قرار دادم (به نام روایتی از خودکشی به مثابه راهی برای اثبات آزادی)و
برای رعایت حق نشر،از همین طریق به اطلاعتان می‌رسانم که به نوشته عالی شما لینک داده‌ام.
برایتان آرزوی پیروزی و سربلندی دارم.
پایدار و پاینده باشید.

7:02 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

عالي بود پيام جان.

9:22 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

شما خیلی جوانی آقا و بنظر من گنده تر از دهانتون نقل پراکنی میکنی در ضمن بنظر من بهتره اسم نیچه و اون همه ادم رو توی وبلاگت ردیف نکنی تا یه مشت بچه جغله مثل خودت این توهم رو پیدا کنن که همرو میشناسی ..جنابعالی و امثال جنابعالی خوب نشون دادید که برای وارد شدن بباند تفکر درایران!! حاضرید دست بهر کاری بزنید.

1:03 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

I pitty all those comments! I wouldn't be flattered if bunch of jerks thought I could be God !

4:43 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

بحث جالبیه

3:30 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

I thought the time when people thought they have to name 127389748 famous and infamous philosophers to look like one is gone !!

3:31 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

paiaam.mibinam ke daari az dari vari nesi biroon miaai...xeili xoobe...xeili...ei kaash hamishe intor bemooni...

4:24 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

سلام رفيق. از خوندن يادداشت‌هات خيلي خوشحال شدم و كيف كردم. (ببخش اگه تعريف‌هام از نوشته‌هات زياد روشن‌فكرانه! نيست). پيوند به وبلاگت رو گذاشتم تو وبلاگم تا هربار به‌روز كردي سر بزنم بهت. موفق باشي. ياحق

8:22 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

خیلی جالب بود. خصوصا پاراگراف آخرش.

12:22 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

جمله‌ی دومِ بندِ اول خلاصه‌سازیِ غریبی است. من اخیراً از خواندنِ این کتاب لذتِ زیادی بردم. خوش‌تان هم اگر نیاید، دیدنِ اینکه صد سال است کسانی—که گویا همه هم کودن نباشند—در موردِ خودکشی چیز نوشته‌اند شاید مجاب‌تان کند با احتیاطِ بیشتری درباره‌ی کلّ دست‌آوردِ تفکر مدرن نظر دهید.
Victor Cosculluela, The Ethics of Suicide, Garland Publishing, New York, 1995.

http://annette.persianblog.com/

11:48 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

سلام
اگه ممگنه یه روش کم درد برای خود کشی بگین
با تشکر

12:02 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

پس شما هم فرزند خلف هدایت هستین ؟؟؟خودکشی بزرگترین سرمایه است برای روز مبادا؟؟؟

10:00 AM  
Blogger Unknown مي نويسد:

Dear Mr Yazdanjoo,
15 days later one of my best freind killed herself.she was a perfect person and suicide was an unevitable action for her personality.she was physician and senarist and film director.she killed herself 10 days befor her wedding day.I`m also physican and know some thing about suicide but these days I search about suicide more.your note about suicide is very good and you help me very much.I`d like to appreciate you
best regards

1:17 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

salam aghaye yazdanjoo
man ta 1 sate pish mikhastam khodkoshi konam omadam baraye dustam peygham bezaram ke weblogetoono didam
madaram va pedaram aslan darkam nemikonan
madaram ba man kheili bad raftar mikone man 24 sale shodam emruz faghat tahghiram kardan faghat be khatere inke kasi ke baraye ezdevaj entekhab kardam puldar nist
bahane poshte bahane be marge man razian

5:03 PM  

Post a Comment

<<< صفحه ی اصلی

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::