شرح پشت جلد
چند سالی است که ناشران ایرانی بعضن به درج خلاصه یا معرفی کوتاهی در پشت جلد کتابها اقدام میکنند. تاثیر آن هم خوشبختانه بر کسی پوشیده نیست. ما خوانندگان هم حالا کمکم عادت کردهایم به کتابهای بدون شرح پشت جلد مشکوک باشیم یا دست کم خیلی آنها را جدی نگیریم. با این حال، اگر سنت موفق و مقبول انگلیسی - آمریکایی را معیار بگیریم، این توضیحات هنوز هم کامل نیست. پشت جلد کتابهای انگلیسیزبان معمولن شامل سه بخش مشخص و مجزا میشود. در بالا نقلقولهایی از نویسندگان یا منتقدان صاحبنامی که کتاب حاضر یا مولف آن را شایستهی تحسین و شایان توجه یافتهاند؛ در وسط معرفی محتوای کتاب در قالب ارائهی خلاصهیی از بنمایههای بحث نویسنده به همراه برجستهترین نکات مطرح در کتاب؛ و در پایین معرفی نویسنده و احیانن مترجم یا ویراستار کتاب از راه اشاره به پیشینهی ایشان (مدارج آکادمیک و سایر آثار منتشرشده یا در دست انتشار، و ...).
از این میان، بد نیست به بهانهی اختلافنظری که اخیرن بین یک نویسنده و یک ناشر پدید آمد، بهطور خلاصه به مورد اول بپردازیم (بحث در مورد محتوای معرفینامهی کتاب و نحوهی تنظیم آن بسیار است، و در مورد معرفی نویسنده هم، صرفنظر از انبوه نویسندگانی که سابقه یا دست کم سابقهی درخشانی ندارند، این مورد در فرهنگی که آمیزه یی از حقارت و حسادت باشد تنها به پپسی باز کردن برای خود یا قمپز در کردن برای دیگران تعبیر میشود!)
در سنت حسنهیی که ذکرش رفت، معمولن ناشر اثر مورد نظر را پیش از انتشارش برای نویسنده یا منتقد صاحبنام و حتمن همدلی میفرستد تا نظر (مثبت) خود را مستقیمن مکتوب کرده یا متعاقبن در مقالهیی که همزمان با انتشار کتاب منتشر میشود منعکس کند. هر نظر، علاوه بر این که خواننده را به خواندن کتاب تشویق میکند کارکرد دیگری هم دارد، که هماندازهی کارکرد اصلیاش میتواند ارزشمند باشد: نام نظردهنده نوعی پیشآگاهی، یا پیشداوری به مفهوم مثبت کلمه، در خواننده ایجاد میکند – خواننده میفهمد که این کتاب با سلیقه و عقیدهی فلان صاحبنظر همگرایی دارد و بنابراین اعتبار نظردهنده میتواند انگیزهی اعتماد خواننده به نویسندهی کتاب شود.
کتاب بسته به اهمیت اثر یا اعتبار نویسنده، و با توجه به ضرورت و متقضیات نشرش، میتواند حتا پنج - شش تاییدیهی هم داشته باشد، ولی معمولن از این میان به درج دو یا سه مورد اکتفا میشود. هر نظر تاییدآمیز شامل توصیفی کوتاه از محتوای کتاب با استفاده از صفات عالی و تفضیلی مناسب و/ یا تحسین تواناییهای نویسندهی آن میشود. در زیر هر نظر، نام نظردهنده به علاوهی عنوان آکادمیک او یا نشریهیی که این نظر در آنجا منتشر شده، و یا صرفن نام نشریهیی که معمولن ویژهی بررسی کتاب است یا ویژه نامهیی برای این کار دارد، میآید. و نکتهیی که من میخواهم بر آن تاکید کنم همان "به علاوه" است.
بدبختانه هیچ اسمی منحصر به فرد نیست، اسامی انسانها محدود و بعضن مشترک است، و خوشبختانه هیچ اشکالی ندارد، بل بهویژه در مواردی که احتمال سوء تفاهم یا سوء استفاده داده میشود لازم است، که خریدار فلان کتاب بداند این اثر را مثلن "سوزان هیوارد" ی که استاد "دانشگاه اکستر" است (و "مطالعات فرانسوی" تدریس میکند) تحسین کرده نه "سوزان هیوارد" ی که هنرپیشهی سینما است، یا "سوزان هیوارد" هایی که ممکن است در دانشگاههای دیگری تدریس کنند یا درسهای دیگری بدهند. از این فراتر، حتا هیچ اشکالی ندارد که در ادامهی اسم "ریچارد رورتی" نوشته شود "از دانشگاه استنفورد"، و این نه تنها از شان عظیم آقای رورتی نمیکاهد و اسباب کسر شان ناشرش نمیشود بلکه پیشاپیش پایبندی آنها به حفظ حقوق "ریچارد رورتی" هایی را نشان میدهد که استاد دانشگاه استنفورد نیستند و اصلن چهبسا صددرصد مخالف نظر ریچارد رورتی منظور نظر باشند. باز هم از این فراتر، اگر کسی نداند این "فلان" آدم ظاهرن مشهور و معتبر کیست ، وقتی بداند این فلانی به فلان کار اشتغال دارد یا نظرش را در فلان نشریه منتشر کرده، ارزیابی بهتری از اهمیت نظر او و در نتیجه ارزش اثر مورد نظر خواهد داشت.
یکبار دیگر اعتراض آن نویسنده و پاسخ آن ناشر را بخوانید و ببینید از کجای ماجرا تعجب میکنید. به نظر من اعتراض نویسنده جای تعجب ندارد، اعتراض او در این مورد (صرفنظر از هر ادعای دیگری که ممکن است شخصن داشته باشد) اقدامی مدنی است برای احقاق حقی که گمان میکند از او ضایع شده؛ اما پاسخ ناشر جای تعجب دارد (چون اتفاقن ناشری است که نشان داده با این حرفها که گفتم بیگانه نیست)، پاسخی که اگر هدفاش تمسخر شخصیت نویسنده یا توهین به شعور خواننده هم نبوده باشد، در نهایت نمونهیی است از این که در جریان اخذ "ایرانیزه" ی یک ابزار اروپایی در مملکت گل و بلبل چه بر سر آن میآید!
از این میان، بد نیست به بهانهی اختلافنظری که اخیرن بین یک نویسنده و یک ناشر پدید آمد، بهطور خلاصه به مورد اول بپردازیم (بحث در مورد محتوای معرفینامهی کتاب و نحوهی تنظیم آن بسیار است، و در مورد معرفی نویسنده هم، صرفنظر از انبوه نویسندگانی که سابقه یا دست کم سابقهی درخشانی ندارند، این مورد در فرهنگی که آمیزه یی از حقارت و حسادت باشد تنها به پپسی باز کردن برای خود یا قمپز در کردن برای دیگران تعبیر میشود!)
در سنت حسنهیی که ذکرش رفت، معمولن ناشر اثر مورد نظر را پیش از انتشارش برای نویسنده یا منتقد صاحبنام و حتمن همدلی میفرستد تا نظر (مثبت) خود را مستقیمن مکتوب کرده یا متعاقبن در مقالهیی که همزمان با انتشار کتاب منتشر میشود منعکس کند. هر نظر، علاوه بر این که خواننده را به خواندن کتاب تشویق میکند کارکرد دیگری هم دارد، که هماندازهی کارکرد اصلیاش میتواند ارزشمند باشد: نام نظردهنده نوعی پیشآگاهی، یا پیشداوری به مفهوم مثبت کلمه، در خواننده ایجاد میکند – خواننده میفهمد که این کتاب با سلیقه و عقیدهی فلان صاحبنظر همگرایی دارد و بنابراین اعتبار نظردهنده میتواند انگیزهی اعتماد خواننده به نویسندهی کتاب شود.
کتاب بسته به اهمیت اثر یا اعتبار نویسنده، و با توجه به ضرورت و متقضیات نشرش، میتواند حتا پنج - شش تاییدیهی هم داشته باشد، ولی معمولن از این میان به درج دو یا سه مورد اکتفا میشود. هر نظر تاییدآمیز شامل توصیفی کوتاه از محتوای کتاب با استفاده از صفات عالی و تفضیلی مناسب و/ یا تحسین تواناییهای نویسندهی آن میشود. در زیر هر نظر، نام نظردهنده به علاوهی عنوان آکادمیک او یا نشریهیی که این نظر در آنجا منتشر شده، و یا صرفن نام نشریهیی که معمولن ویژهی بررسی کتاب است یا ویژه نامهیی برای این کار دارد، میآید. و نکتهیی که من میخواهم بر آن تاکید کنم همان "به علاوه" است.
بدبختانه هیچ اسمی منحصر به فرد نیست، اسامی انسانها محدود و بعضن مشترک است، و خوشبختانه هیچ اشکالی ندارد، بل بهویژه در مواردی که احتمال سوء تفاهم یا سوء استفاده داده میشود لازم است، که خریدار فلان کتاب بداند این اثر را مثلن "سوزان هیوارد" ی که استاد "دانشگاه اکستر" است (و "مطالعات فرانسوی" تدریس میکند) تحسین کرده نه "سوزان هیوارد" ی که هنرپیشهی سینما است، یا "سوزان هیوارد" هایی که ممکن است در دانشگاههای دیگری تدریس کنند یا درسهای دیگری بدهند. از این فراتر، حتا هیچ اشکالی ندارد که در ادامهی اسم "ریچارد رورتی" نوشته شود "از دانشگاه استنفورد"، و این نه تنها از شان عظیم آقای رورتی نمیکاهد و اسباب کسر شان ناشرش نمیشود بلکه پیشاپیش پایبندی آنها به حفظ حقوق "ریچارد رورتی" هایی را نشان میدهد که استاد دانشگاه استنفورد نیستند و اصلن چهبسا صددرصد مخالف نظر ریچارد رورتی منظور نظر باشند. باز هم از این فراتر، اگر کسی نداند این "فلان" آدم ظاهرن مشهور و معتبر کیست ، وقتی بداند این فلانی به فلان کار اشتغال دارد یا نظرش را در فلان نشریه منتشر کرده، ارزیابی بهتری از اهمیت نظر او و در نتیجه ارزش اثر مورد نظر خواهد داشت.
یکبار دیگر اعتراض آن نویسنده و پاسخ آن ناشر را بخوانید و ببینید از کجای ماجرا تعجب میکنید. به نظر من اعتراض نویسنده جای تعجب ندارد، اعتراض او در این مورد (صرفنظر از هر ادعای دیگری که ممکن است شخصن داشته باشد) اقدامی مدنی است برای احقاق حقی که گمان میکند از او ضایع شده؛ اما پاسخ ناشر جای تعجب دارد (چون اتفاقن ناشری است که نشان داده با این حرفها که گفتم بیگانه نیست)، پاسخی که اگر هدفاش تمسخر شخصیت نویسنده یا توهین به شعور خواننده هم نبوده باشد، در نهایت نمونهیی است از این که در جریان اخذ "ایرانیزه" ی یک ابزار اروپایی در مملکت گل و بلبل چه بر سر آن میآید!
4 نظر:
سلام/من هم این اتفاق جالب را در شرق دنبال کردم...و متاسفانه به این قسمتش هم فکر نکردم که ناشر کوتاهی کرده باشد.گفتم چه اتفاقی! ما آدمها خودمان را همیشه جدی تر می گیریم همه جا اول خودمان را پیدا می کنیم!الان که این نقد را خواندم خجالت کشیدم.چون ما ایرانیها عادت نکرده ایم از پایه درست کار کنیم.به شاخه ها راحت می گیریم .حق با شماست
آقای يزدانجو مسئله جالبی رو پيش کشيديد. من به قفسه کتابهام رجوع کردم و چند معرفی پشت جلد رو خواندم. بعضی هاشون خيلی خيلی تجاری و تبليغی هستند. اما يک مورد خوب که هم کوتاه بود و هم جالب و گيرايی داشت مربوط به کتاب «چرا جنگ؟» است که نامه نگاری های فرويد و انيشتين با ترجمه خيلی خوب خسرو ناقد هست. ناشر اول يک جمله خيلی خيلی قشنگ رو از اينشتين از متن کتاب درآورده. «من می خواهم آشتی بياموزم نه نفرت، عشق بياموزم نه جنگ». بعد هم نوشته «در اين کتاب، اين دو دانشمند صاحب نام به طرح نظريات خود درباره جنگ می پردازند و اين پديده نابودگر را به اتکا دلايل عقلی و انسانی محکوم می کنند. کتابی است که به همه خانواده ها و مدارس بايد راه يابد تا همگان و بخصوص جوانان و نوجوانان را به کار آيد و بينش روشن و اخلاقی و انسانی دهد»ه
می بينيد چه قشنگ کتاب رو خيلی کوتاه معرفی کرده و در ضمن بجا و بحق همه را به خوندن اين کتاب تشويق کرده. مرسی.
صيد قزل آلا در آمريكا را خواندم وكيف كردم و لازم به توضيح نيست كه جاي بهتري براي سپاس گذاري پيدا نكردم
به نظر من، از اين سه، اولی نه تنها نيازی بهش نيست که بهتره اصلن نباشه! اين رسم که از چهارتا منبع موثق يا نويسنده و منتقد معروف چند جمله در تعريف از کتاب آورده بشه، خيلی بيشتر از اينکه خاصيت آگاهیرسانی داشته باشه، مثل اون دوتای ديگه (معرفی کتاب و معرفی نويسنده و مترجم و...)، خاصيت تبليغی داره.
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی