در نکوهش دیوانگی (یا خطابه ی ارتجاع)
1
زمانی که اراسموس "در ستایش دیوانگی"، یکی از زیباترین و بیشک برجستهترین آثار عصر رنسانس، را مینوشت "دیوانگی" هنوز مفهومی مذموم و نگاهی بهشدت نکوهیده نبود؛ دیوانگی هنوز نسبتی با فرزانگی داشت و دیوانه در ردیف انسانی در جامعه میزیست. با ظهور علوم "انسانی" بود که ضرورت حصر و حبس دیوانگی و دیوانگان احساس شد و بهموازات آن جدال جنبش "روشنگری" با نمایندگان "رمانتیسم" بر سر این مفهوم و حاملان آن در گرفت، جدالی که در نهایت باید به نفع روشنگران ختم میشد تا زمینه برای ظهور اراسموسی از نوع دیگر مهیا شود: فوکو که با "تاریخ جنون" اش هالهی مقدس دیوانگی را بار دیگر به آن برگرداند، دیوانگان را از تاریکای طولانیشان در آورد و روشنایی رمانتیک به آنها بخشید.
به نظر میرسد که جنون "غرب"، از اراسموس تا فوکو، مسیر مقدر خود را در چرخهیی کامل طی کرده، از ستایش به نکوهش و از نکوهش به ستایش گراییده. اما پایان کار فوکو بازگشت به نقطهی آغاز اراسموس نبود: بهعکس اراسموس، کار فوکو سخنسرایی نبود، فوکو میخواست سخن ناب دیوانگی را به زبان معقول و التقاطی امروز برگرداند، که البته ناممکن بود (این اساس انتقاد دریدا از او است).
از این منظر، امروز روز هم که به خواندن آثار اراسموس و فوکو مشغول میشویم، "در ستایش دیوانگی" را بارها انگیزاننده تر از "تاریخ جنون" مییابیم، اولی همچنان اثر ادبی فرزانهواری است دربارهی دیوانگی و دومی اثری تاریخی که ادعای کشف حقیقت جنون را دارد. فوکو در ستایش دیوانگان دستآوردی برتر از این ادعا نداشت که هرکه دیوانه نیست لاجرم اسیر عقلانیت "جامعهی زندانگون" است و تنها مجنونان – تخطیکنندگان از نظم معقول مدرن – اند که شایستهی ستایش محسوب میشوند. و این مهمترین میراث او برای ما جوانان شرقی شد که تاریخ جنون را چنان که در غرب تجربه شد درک نکردهایم.
2
در برابر انگارهی غربی - اراسموسی دیوانهیی که فرزانگی خود را با سخن هجوآمیز و کردار طنازانهی خویش عرضه میکند، "دیوانه" ی شرقی یا، بهتر بگویم، ایرانی مجنونی است که با سخن تسخرآلود و کردار کینتوزانهی خود عقلانیت خویش را به منصهی ظهور میرساند.
اینجا است که باید بین دو مفهوم عقلانیت تمایز گذاشت، یکی عقلانیت تاریخمند غربی که اکنون جامهی اندیشهی انتقادی و انگیزش ارتباطی به خود پوشانده، و دیگری عقلانیت اسطوره یی ایرانی که خود را از هر آرایهی انتقادی و ارتباطی تهی کرده؛ یکی خردی که امید اجتماعی را به مسئولیت اخلاقی پیوند میدهد و دیگری خردی که ناامیدی و اخلاقستیزی را دامن میزند.
3
اگر مهمترین نشان جنون در زیستمان ما معافیت از مسئولیت اخلاقی و اجتماعی باشد، آنچه امروزه در گفتمان همگانی و از آن مهمتر در فرهنگ جوانان ایرانی "روشنفکری" خوانده میشود مصداق کامل گریز از عقلانیت اول و التجا به "دیوانگی" از نوع دوم است. دلیل هم دارد: دیوانگی شرط لازم و کافی برای تبرئه از هر اتهامی، و در نهایت هر مسئولیتی، است. هیچ دادگاهی دیوانهیی را به جرمی که در حال جنون مرتکب شود مجازات نمیکند، و در فرهنگ خودخواه و سهلانگار ایرانی، جوان روشنفکر اش هم میخواهد در دادگاه خانواده، دانشکده، و در نهایت جامعه، همواره مبرا باشد.
جوان روشنفکر ایرانی: کسی که کتاب میخواند، اغلب کتابهای سطح بالا میخواند، فیلمهای روشنفکرانه میبیند، احتمالن فلسفه میداند، با موسیقی مبتذل میانهیی ندارد، عاشق موسیقی آلترناتیو است، عاشق عتیقهجات سنتی است، با مخدرات هم میانهیی دارد، یا اصلن ندارد، قطعن عاشق انحراف است، انحراف از هر نوعی، از تحقیر دیگران لذت میبرد، تواضع را تمسخر میکند، از همهچیز دیگران حالاش به هم میخورد، و با همهچیز خودش حال میکند، بیخیالی و بیزاری بچگانهاش از همهکس بههماندازهی اشتیاق و احتیاجی است که به جلب توجه همهکس دارد، و ...، در نتیجه در برابر آدمهای عاقل، او یک آدم دیوانه است، او با آدمهای عاقل فرق دارد، در یک کلام، او یک آدم "متفاوت" است، متفاوت با هرآنچه هنجاری است که برایاش مسئولیت میآورد.
بیهوده است به او بگویید اینهمه هیچ ربطی به باور داشتن هنجارها ندارد، که اینها دلیلی برای رعایت نکردن حقوق دیگران نیست: تفاوت داشتن از نظر او نه یک حق که یک ارزش است، ارزشی که او را به هر بیمسئولیتی مجاب میکند، هرگونه بیاخلاقی را برایاش مجاز میسازد. پس هم شکل زندگی دیگران را تحقیر میکند و هم به شکل زندگی خود میبالد و آن را فوق سایر اشکال میگذارد. با این همه، نمیداند که دوام شکل زندگی "متفاوت" اش تا چه حد بسته به استمرار دیگر اشکال زندگی است. اغلب باور دارد که با شکل زندگیاش دارد به عرصهی عمومی و به هنجارهای اجتماعی اعتراض میکند، غافل از این که این مسئولیتگریزیها در قبال اطرافیان و هنجارشکنیها در برابر اجتماع که در لفاف پرخاشجوییهای کودکانه و جهانسومی نمود مییابد تنها در خدمت محق جلوه دادن نظم مستقر در تنظیم و تحدید آزادیهای فردی است.
4
جوان روشنفکر ایرانی دیوانگیاش از بلاهت نیست، برعکس، بسیار هم باهوش است. و دقیقن همین هوشمندی است که او را در کشف انواع روشهای ایجاد "تفاوت" یاری میکند. در برابر هر "چرا" یی، میگوید که من همین ام، من دیوانه ام، اما با هوشاش برای هر "چرا" یی "چون" ی دارد، که فقط خودش آن را میداند. بخت هم یار او است که در جامعهیی واپسمانده، جنون فضیلتی فوکویی و فراتر از هر مسئولیتی است.
از دید او عقبماندگی، ارتجاع این است که، در برابر وقاحت بچهباهوشها، بلاهت به خرج دهی، همچون اراسموس، باور کنی که: در برابر دجالگی رجالگان، میشود ابله بود اما مسیح وارتر زندگی کرد.
زمانی که اراسموس "در ستایش دیوانگی"، یکی از زیباترین و بیشک برجستهترین آثار عصر رنسانس، را مینوشت "دیوانگی" هنوز مفهومی مذموم و نگاهی بهشدت نکوهیده نبود؛ دیوانگی هنوز نسبتی با فرزانگی داشت و دیوانه در ردیف انسانی در جامعه میزیست. با ظهور علوم "انسانی" بود که ضرورت حصر و حبس دیوانگی و دیوانگان احساس شد و بهموازات آن جدال جنبش "روشنگری" با نمایندگان "رمانتیسم" بر سر این مفهوم و حاملان آن در گرفت، جدالی که در نهایت باید به نفع روشنگران ختم میشد تا زمینه برای ظهور اراسموسی از نوع دیگر مهیا شود: فوکو که با "تاریخ جنون" اش هالهی مقدس دیوانگی را بار دیگر به آن برگرداند، دیوانگان را از تاریکای طولانیشان در آورد و روشنایی رمانتیک به آنها بخشید.
به نظر میرسد که جنون "غرب"، از اراسموس تا فوکو، مسیر مقدر خود را در چرخهیی کامل طی کرده، از ستایش به نکوهش و از نکوهش به ستایش گراییده. اما پایان کار فوکو بازگشت به نقطهی آغاز اراسموس نبود: بهعکس اراسموس، کار فوکو سخنسرایی نبود، فوکو میخواست سخن ناب دیوانگی را به زبان معقول و التقاطی امروز برگرداند، که البته ناممکن بود (این اساس انتقاد دریدا از او است).
از این منظر، امروز روز هم که به خواندن آثار اراسموس و فوکو مشغول میشویم، "در ستایش دیوانگی" را بارها انگیزاننده تر از "تاریخ جنون" مییابیم، اولی همچنان اثر ادبی فرزانهواری است دربارهی دیوانگی و دومی اثری تاریخی که ادعای کشف حقیقت جنون را دارد. فوکو در ستایش دیوانگان دستآوردی برتر از این ادعا نداشت که هرکه دیوانه نیست لاجرم اسیر عقلانیت "جامعهی زندانگون" است و تنها مجنونان – تخطیکنندگان از نظم معقول مدرن – اند که شایستهی ستایش محسوب میشوند. و این مهمترین میراث او برای ما جوانان شرقی شد که تاریخ جنون را چنان که در غرب تجربه شد درک نکردهایم.
2
در برابر انگارهی غربی - اراسموسی دیوانهیی که فرزانگی خود را با سخن هجوآمیز و کردار طنازانهی خویش عرضه میکند، "دیوانه" ی شرقی یا، بهتر بگویم، ایرانی مجنونی است که با سخن تسخرآلود و کردار کینتوزانهی خود عقلانیت خویش را به منصهی ظهور میرساند.
اینجا است که باید بین دو مفهوم عقلانیت تمایز گذاشت، یکی عقلانیت تاریخمند غربی که اکنون جامهی اندیشهی انتقادی و انگیزش ارتباطی به خود پوشانده، و دیگری عقلانیت اسطوره یی ایرانی که خود را از هر آرایهی انتقادی و ارتباطی تهی کرده؛ یکی خردی که امید اجتماعی را به مسئولیت اخلاقی پیوند میدهد و دیگری خردی که ناامیدی و اخلاقستیزی را دامن میزند.
3
اگر مهمترین نشان جنون در زیستمان ما معافیت از مسئولیت اخلاقی و اجتماعی باشد، آنچه امروزه در گفتمان همگانی و از آن مهمتر در فرهنگ جوانان ایرانی "روشنفکری" خوانده میشود مصداق کامل گریز از عقلانیت اول و التجا به "دیوانگی" از نوع دوم است. دلیل هم دارد: دیوانگی شرط لازم و کافی برای تبرئه از هر اتهامی، و در نهایت هر مسئولیتی، است. هیچ دادگاهی دیوانهیی را به جرمی که در حال جنون مرتکب شود مجازات نمیکند، و در فرهنگ خودخواه و سهلانگار ایرانی، جوان روشنفکر اش هم میخواهد در دادگاه خانواده، دانشکده، و در نهایت جامعه، همواره مبرا باشد.
جوان روشنفکر ایرانی: کسی که کتاب میخواند، اغلب کتابهای سطح بالا میخواند، فیلمهای روشنفکرانه میبیند، احتمالن فلسفه میداند، با موسیقی مبتذل میانهیی ندارد، عاشق موسیقی آلترناتیو است، عاشق عتیقهجات سنتی است، با مخدرات هم میانهیی دارد، یا اصلن ندارد، قطعن عاشق انحراف است، انحراف از هر نوعی، از تحقیر دیگران لذت میبرد، تواضع را تمسخر میکند، از همهچیز دیگران حالاش به هم میخورد، و با همهچیز خودش حال میکند، بیخیالی و بیزاری بچگانهاش از همهکس بههماندازهی اشتیاق و احتیاجی است که به جلب توجه همهکس دارد، و ...، در نتیجه در برابر آدمهای عاقل، او یک آدم دیوانه است، او با آدمهای عاقل فرق دارد، در یک کلام، او یک آدم "متفاوت" است، متفاوت با هرآنچه هنجاری است که برایاش مسئولیت میآورد.
بیهوده است به او بگویید اینهمه هیچ ربطی به باور داشتن هنجارها ندارد، که اینها دلیلی برای رعایت نکردن حقوق دیگران نیست: تفاوت داشتن از نظر او نه یک حق که یک ارزش است، ارزشی که او را به هر بیمسئولیتی مجاب میکند، هرگونه بیاخلاقی را برایاش مجاز میسازد. پس هم شکل زندگی دیگران را تحقیر میکند و هم به شکل زندگی خود میبالد و آن را فوق سایر اشکال میگذارد. با این همه، نمیداند که دوام شکل زندگی "متفاوت" اش تا چه حد بسته به استمرار دیگر اشکال زندگی است. اغلب باور دارد که با شکل زندگیاش دارد به عرصهی عمومی و به هنجارهای اجتماعی اعتراض میکند، غافل از این که این مسئولیتگریزیها در قبال اطرافیان و هنجارشکنیها در برابر اجتماع که در لفاف پرخاشجوییهای کودکانه و جهانسومی نمود مییابد تنها در خدمت محق جلوه دادن نظم مستقر در تنظیم و تحدید آزادیهای فردی است.
4
جوان روشنفکر ایرانی دیوانگیاش از بلاهت نیست، برعکس، بسیار هم باهوش است. و دقیقن همین هوشمندی است که او را در کشف انواع روشهای ایجاد "تفاوت" یاری میکند. در برابر هر "چرا" یی، میگوید که من همین ام، من دیوانه ام، اما با هوشاش برای هر "چرا" یی "چون" ی دارد، که فقط خودش آن را میداند. بخت هم یار او است که در جامعهیی واپسمانده، جنون فضیلتی فوکویی و فراتر از هر مسئولیتی است.
از دید او عقبماندگی، ارتجاع این است که، در برابر وقاحت بچهباهوشها، بلاهت به خرج دهی، همچون اراسموس، باور کنی که: در برابر دجالگی رجالگان، میشود ابله بود اما مسیح وارتر زندگی کرد.
5 نظر:
دوستی دارم که چند وقتی ست از زندگی نااميد شده چون قبلا به واسطه مجراهای ارتباطی اش تنها کسی بود که در تهران به آخرين توليدات موسيقی دسترسی داشت اما حالا هر "جوادی" آلترناتيو گوش می ده! افسانه تفاوت زندگی خيلی از دوروبری های من را به افتضاح کشانده، حتی بعضی وقت ها خودم را! چون وقتی تفاوت مد می شود هر رفتار عادی يا روزمره تو باعث می شود يا بايکوت شوی يا بگويند فلانی بالاخره آدم شد!
راه دیوانگی حقیقی که شاید بشود به آن فرزانگی هم گفت از عقلانیت میگذرد. عاقل نشده نمیشود دیوانهی فرزانه شد! آنوقت آن دیوانگی اوج شور هستی و نهایت مسئولیتپذیری و احترام به انسانیت است.
مـمنون از نوشتهی روشنگرتون
آقاي يزدانجو به بهانه مطلب شما مطلبي نوشته ام كه لازم بود به خودتان هم اطلاع دهم
جناب یزدانجو در تعریف تفاوت برای روشنفکر ایرانی با شماموافقم. در تبیین توصیفی آن چیزی نوشتم با تاخیر که خواستم حضرت عالی نیز باخبر باشید.
به جهت اینکه این وبلاگ و کسانی که اینجا کامنتی می گذارند را از گروه خاصی می دانمی لذااز تمام کسانی که به این وبلاگ سر میزنند دعوت می کنم از وبلاگ دیگری با این آدرس سری بزنند
متشکرم
www.helpcenter.persianblog.com
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی