در انتظار بربرها
در انتظار بربرها (1980) نوشتهي جي. ام. كوتزي (نويسندهي اهل آفريقاي جنوبي و برندهي جايزهي نوبل ادبيات 2003) است و اخيرا" با ترجمهاي، از ديد من، عالي به فارسي منتشر شده (نشر مركز، 1386). مدتها منتظر انتشارش بودم تا مطلبي در موردش بنويسم. حتا جملهها و بندها را در ذهنام نوشته بودم. نوشتهام را فراموش كردهام. حالا تنها صفتها برايام مانده: درخشان، و دردناك.
رمان اينطور تمام ميشود: «... مثل مردي كه مدتها پيش راهاش را گم كرده اما لجوجانه در راهي پيش ميرود كه شايد به هيچجا نرسد.»
رمان اينطور تمام ميشود: «... مثل مردي كه مدتها پيش راهاش را گم كرده اما لجوجانه در راهي پيش ميرود كه شايد به هيچجا نرسد.»
Labels: Book Review
21 نظر:
سلام جناب كنت فرانكولا !
سلام جناب کنت فرانکولا!
chera beruz nemikonin
maro dast khali az khunatun rad mikonin jenabe yazdanju?
تولدت مبارک فرانکولای کبیر! :)ء
سلام
ببخشید که کامنت بدون ربط با پست شما میذارم.
میخواستم بپرسم آیا شما مترجم «صید قزلآلا در امریکا» از ریچارد براتیگان هستین؟
بله، اگر سوالی هست در خدمت ام
سلام جناب كنت فرانكولا
استاد بسیار بسیار عزیز،این وبلاگ بهترین راهنمایی بود که میتونستم پیدا کنم. فقط نمیدونم خوندن آرشیوتون چقدر قراره طول بکشه. با یک عالمه احترام و دوست داشتن
به نظر این بار فریب خورده ام
اعتماد به شما کار دستم داد . از اعتمادهای قبلی این اعتماد به نفس را پیدا کرده ام که جیغ بزنم
کتاب خیلی بد بود / افتضاح بود / چی بوداین؟
مرتجعانه و بی ریخت بود و هر چه که شما گفتی نبود
من که فریب خوردم اما دیگران نکنند
اتمام عقده گشایی
همین
salam payam yazdanjooye aziz
omivaram sari be blogg man ham bezanid taze rash andakhtam va dust daram shoma ye az mokhatabash bashid va nazaretoono bedid
weblogge manam bebinid taze rash andakhtam
doost daram nazaretoono bedoonam
salam aghaye yazdanjoo vaghean baraye man sakhte betunam bavar konam ke daram ba adamy dar hade shoma harf mizanam amma vaghean ghorboone in donyaye postmodern ke in emkano ... aghaye yazdanjoo amn dastanatoono khoondam va be nazaram khoob dastan minvisid va nemidoonam chera kare jadid nadaraid ... albate bebakhshid aslan dar hady nistam ... mamnoon ke vojood darid aghaye yazdanjoo...
فرانکولا را دو بار خوانده ام و هر بار از دفعه قبل بیشتر میخکوبم کرده.
از معدود نوولهای فارسی است که در آن با موجوداتی به نام اندیشه و تکنیک طرفی. وادار میشوی به اندیشیدن.
هم این هیولا و هم خالقش هر دو فوق العاده اند...
Finally, I finished your archive within today. There is just a word to explain you: extraordinary...
all the best
از عزیزی شنیدم که دروغ، اسباب_ بازی اوست و گمان کردم شاید که آدمها اسباب بازی او. اما، جای آن دیگری کجاست؟عریان، یله داده میان بازی و اسباب بازی...
هدیه امشب خدا به من یافتن خانه ی شما بود.و نمی دانید تا چه حد لذت بخش یافتن کسی که به خاطر *سخن عاشق * بارت مدیونش هستی و مدیونی به خاطر تمام متنها و نوشته هایش که سخته مرا اینگونه که هستم .و نامش هرگز از یادم نخواهد رفت...
Oh, You are not writing anymore, Why is that?
heili khoshhalam ke shakhsi mesle shoma inghadr raahat va bi takallof weblog dare va matlab minevise. ta jayi ke forsat dashtam ham matalebo khoondam. byad begam ke too in ghahtie ketab haye arzeshmand, tarjome haye shoma naghshe barjastei darnd.
ba salam
hatman ketab ra mikhanam
az etela resani mamnoon
pirooz bashid
سلام اقای یزدانجو
من در جایی خواندم که شما گفته اید دیگر قصد ترجمه ندارید و ارضا شده اید . شاید اولین چیزی که از خاطرم گذشت جمله ای دیگر از شما یود که دقیقا از چنین ساختی برخوردار بود " من دیگر از فلسفه خسته شده ام . من قواعد فلسفه را دیگر اموخته ام " قبل از هر چیز باید بگویم من از ترجمه های شما استفاده کرده ام و از این بابت از شما متشکرم .
اما برگردیم به این دو جمله شبیه به هم . شما یکی از بهترین افرادی هستید که می توانید درباره این دو جمله قضاوت کنید و به پشت ان بروید تا علت صدور انها را دریابید . من که از بیرون بدان ها می نگرم چیزی بیشتر از یک خستگی عادی می بینم . از ان نوع که مثلا با یک مسافرت یا با یک تفریح و یا با کنار گذاشتن چیزی یا کسی یا اندیشه ای بتوان ان را رفع کرد . متاسفانه من خستگی بسیار بزرگتری را می بینم که به موقعیت تاریخی ما متصل است و از ان ناشی است . البته نمی خواهم بگویم که حتی به نوع فرهنگ ما شرقی ها ارتباط دارد که به راستی بنده وقتیم . خوشبختانه هنوز انقدر جبری نشده ام . درواقع وقتی من به اینکه می گویید " من دیگر قواعد فلسفه را بلد شده ام " فکر می کنم با خود می گویم چرا هوسرل می گفت بعد از داشتن عمری هم پای نوح شاید به این پرسش بیندیشم که ایا من فیلسوف هستم یا نه . با خودم می گویم که اگر شما این قواعد را فرا گرفته اید پس در این وانفسای بی-فیلسوفی چرا قدم به میدان نمی گذارید و کشور ما را صاحب فلسفه نمی کنید ؟ شما گفته بودید " من دیگر می خواهم تاریخ بخوانم " و کتاب استاد اجودانی را شاهد گرفته بودبد . چه از این بهتر . علوم انسانی در ایران انقدر موقعیت متزلزل و اشفته ای دارد که که از هر کجای ان شروع کنید و کنند غنیمت است اما اگر باز پس از چندی دوباره دلتان از تاریخ و مباحث ان گرفت یا اینکه قواعد تاریخ را هم فرا گرفتید و درنتیجه ان را کنار گذاشتید چه ؟ زندگی خصوصی هر کسی به خود او از همه بیشتر مربوط است اما به هنگام ورود به عرصه عمومی اندیشه این ارتباط بسیار گسترده می گردد . باری فرار شما از فلسفه در تاریخ خود ما بی پیشینه نیست . حاجتی به شمردن نمونه های ان نیست که خود حتما چند موردی را در ذهن دارید . اما اکنون مسئله برای شما و برای همه ما اصلا فلسفه یا فرار از ان یا دراغوش کشیدن ان نیست بحث بر سر زود خسته شدن ما از هر اندیشه ای است . از هر حرکتی از هر جنبشی از هر برنامه ای و از هر موضوعی است . به راستی جهان مابعد مدرن باید برای ما چنین دستاوردی داشته باشد ؟ بنده وقت بودن در حوزه اندیشه یا سیاست هم دقت را به اسیری می گیرد و هم تفکر را می کشد . جامعه ما در پیوند زدن اندیشه مابعد مدرن با روحیه عرفانی خود لحظه ای تردید نکرد
و اکنون دستاورد های ان را در حوزه سیاست اجتماع و اندیشه نظاره گر است بنا براین از شما می خواهم که به انجا که ایستاده اید دوباره نگاه کنید چرا که در مقابل جامعه خود مسئولید . اکنون ما بایست بسیار کار کنیم برای به دست اوردن کوچک ترین حاصلی . اما اگر همین بار_ اندک را قدر بنهیم بسیار مبارک تر از کار زیاد_ پراکنده اما کمتر بنیان دار خواهد بود . شما بسیار هوشمند تر از ان هستید که جملاتی از این دست را در حکم نصیحت یا چیزی از این قبیل بگیرید . موقعیت ما بسیار حساس تر از ان است که با پند و اندرز فرو بنشیند .
شما در نطر من انسان توانایی هستید
با قول نخشب که گفت " انرژی مبارز در روند مبارزه به تدریج زیاد می شود "
با احترام
چقدر همه قربونتون رفتن.. خوبه؟ من چند سال پیش به دلیلی اسمتونو شنیدم اون موقع هنوز انقد دور اسمتون شلوغ نبود ولی .. حالا هم هوس کردم اینو بنویسم
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی