مخاطبشناسی «شرق»: آسیبشناسی از درون
ماجرای توقیف «شرق» را از زوایای مختلف میتوان مورد بررسی قرار داد، اما من بی آن که به علت و اسباب این ماجرا بپردازم، میخواهم بر ضرورت پرداختن به مختصات و مقتضیات کار رسانهای و لزوم برخورد حرفهای با مسئلهی روزنامه بهعنوان یک رسانهی همگانی تاکید کنم: «به این بهانه»، تنها یک مسئلهی محوری را مطرح و در باب آن اندکی تامل میکنم.
شرایط رسانههای همگانی در سطح جهان و شرایط خاص این رسانهها در ایران واقعیتی است که باید اهمیت خود را در وجود سیاستگذاری دقیق و برنامهریزی منظم مبرز سازد، سیاستگذاری دقیقی که میتواند شامل مشخص کردن تعیین چارچوبها و سپس تعیین ابعاد مناسب و بخشبندی متناسب محتوای روزنامه بوده و جدیت خود را در برنامهریزیهای منظم متجلی کند. اما آنچه این همه را بهشکل موثر و واقعبینانه میسر میکند، از جمله، داشتن درک درست از مخاطبان رسانه است: هم مخاطبان مثبت (کسانی که اصول و اهداف رسانه را میپسندند و با آن همدلی دارند) و هم مخاطبان منفی (آنها که میانهای با آن اصول و اهداف نداشته اما رسانه را برای آگاهی یا انتقاد از آن یا اقدام علیه آن مورد توجه قرار میدهند) – در این میان، مخاطبان منفی رسانهها بیشتر سازندهی پیشآگهیهای اولیهای هستند که گردانندگان رسانه بر اساس اهداف و امکانات خود الزاما" باید به آنها توجه کنند، اما توجه به مخاطبان مثبت هم اهمیتی همسان یا حتا افزونتر از آن دارد، زیرا مخاطبشناسی در کل نقش اساسا" تعیینکنندهای در کلیت کار رسانهها و موفقیت یا عدمموفقیت آنها دارد.
با این حال، به نظر میرسد مخاطبشناسی رسانهای در کار گردانندگان روزنامهی «شرق» لحاظ نشده یا بهشکل واقعبینانهای صورت نگرفته. در یک نگاه کلی، سوای مخاطبان منفی «شرق» (که پرداختن به چند و چون آنها انگیزهی این نوشته نبوده)، مخاطبان مثبت این روزنامه را عمدتا" جمع محدود افراد دارای تحصیلات دانشگاهی و، توسعا"، افراد عادی برخوردار از دید انتقادی نسبت به وضع موجود تشکیل میدهند. با این همه، این ارزیابی اولیه نمیتواند بهانهای برای اغراق و مبالغه چه در کمیت و چه در کیفیت این مخاطبان باشد: عموم مخاطبان روزنامه در بهترین حالت احتمالا" از مرز صد هزار نفر فراتر نمیروند (در حالی که مخاطبان نوع اول سهم بسیار کمتری در این رقم دارند) و این عده هم عموما" در شمار افرادی محسوب میشوند که بعضا" اهل مطالعه اند اما حجم مطالعهی روزانهشان معمولا" از یک ساعت فراتر نیست. از این رو، اولین خطایی که در مخاطبشناسی روزنامهی «شرق» به چشم میخورد برآورد نادرست از کیفیت و کمیت مخاطبان و بنابراین اقدام غلط در تعیین حجم روزنامه است. و همین اقدام اتفاقا" از دو سو به آن ضربه میزند: از یک سو، انتشار سی صفحه مطلب بهصورت روزانه برای چنین مخاطبانی، به هر منظور و در هر موقعیت، اقدامی واقعبینانه نبوده و کمترین حاصل آن میتواند کماثر کردن مطالب باشد، و از دیگرسو، این کمیت بالا امکان نظارت دقیق کیفی را بهشدت کم کرده، بعضا" آن را ناممکن میسازد (و در نهایت میتواند مشکلاتی از قبیل مشکل اخیر را هم به بار آورد).
اما مسئله فقط تعیین نادرست حجم روزنامه نیست، توزیع نادرست این حجم هم هست. و در مورد «شرق» انبوهی از نمودهای این نادرستی را میتوان ملاحظه کرد، از جمله: اختصاص دادن چهار صفحهی روزانه به ورزش (در حالی که مخاطبان روزنامه عموما" یا به چنین اخباری بیعلاقه اند و یا علاقهی خود را با روزنامههای ورزشی ارضا میکنند)، تخصیص روزانه یک صفحه به هریک از هنرها (در شرایطی که این حوزهها به دلیل رکود فعلی یا برای مخاطبان مثبت چندان خبرساز نبوده و یا به شدت مورد هجمهی مخاطبان منفی روزنامه قرار میگیرند)، و انتشار ویژهنامههای اغلب بیبرنامه و یا حتا بیمناسبت، در شکل طویل و تخصصی، بهویژه در حوزههای فرهنگی (که باز هم مانند مورد قبلی مسئلهساز مینمایند). در هر حال، به نظر میرسد که روزنامه بیش از حد توان یا علاقهی مخاطبان به آنان مطلب عرضه کرده و نادیده گرفتن این نکته تنها از ضعف مخاطبشناسی حکایت دارد – حتا انتشار دو روزنامهی کمحجمتر (اصلی و ضمیمه) هم تنها به نوعی سرپوش گذاشتن بر نقص ذاتی این رویه (با هر انگیزهای: از میل بیشتر به نمایش گذاشتن خود تا اشتیاق به جذب مخاطبانی فراتر از مختصات رسانه) است: تجربهی شکستخوردهی «هممیهن» تنها عوض کردن قالب این بحر طویل رسانهای بود. اما گذشته از تعیین نادرست و تنظیم نادرست حجم روزنامه، درج محتوای نامناسب و مطالب نامتناسب هم نقصی ناشی از عدم درک درست از مخاطبان رسانه و، در سطحی کلیتر، بیتجربگی یا ناآگاهی از مختصات و مقتضیات ژورنالیسم حرفهای است. در اینجا، با توجه به اهمیت و حساسیت حوزههای فرهنگی، تحلیل خود را به ارزیابی انتقادی از محتوای صفحات فرهنگی «شرق» معطوف میکنم.
اول نکتهای که در این باره حائز اهمیت مینماید لزوم برنامهریزی دبیران سرویسهای فرهنگی، با توجه به سیاستگذاریهای کلی شورای سردبیری، است. با این حال، به نظر میرسد صفحات فرهنگی «شرق» عمدتا" حاصل همکاری شخصی و سلیقگی جمعی از روزنامهنگاران بوده که مرزبندیهای بسیار محدودکنندهای با بسیاری از اهالی فرهنگ داشته، از این رو حاصل کارشان اغلب محدود و تکراری است. در نتیجه، به نظر میرسد این روزنامه بیش از آن که منعکسکنندهی طیفی از علائق یا آثار فرهنگی متنوع اما در نهایت همسو باشد، به ترسیم خط طویل اما کمعرضی از یک نوع نگاه ثابت اقدام کرده. و این هم البته میتواند از عوارض همان حجم نامناسب باشد: پر کردن روزانه یک صفحه با مطالب جذاب و متنوع، در شرایطی که بسیاری از موضوعات محتمل امکان انعکاس نداشته و بسیاری از افراد قادر به نوشتن چنان مطالبی هم (به هر دلیل احتمالی: از تنگنظری گردانندگان گرفته تا نبود امکانات مکفی مالی) کنار گذاشته شده باشند، اقدامی از هر جهت دشوار مینماید.
نکتهی دومی که باز هم در راستای ضعف مخاطبشناسی مطرح میشود، محتوای مطالب منتشرشده است. در اینجا دو آسیب آشکار را میتوان تشخیص داد: اول، اعمال و ابراز سلیقه در حد افراط، و دوم بیاعتنایی به مختصات و مقتضیات رسانه. این دو آسیب البته در عموم صفحات فرهنگی «شرق» و بهویژه، صفحات ادبیات و اندیشه، به چشم میخورد، اما از قضا نمود هردو را بهعنوان نمونه میتوان در مطالبی که منجر به توقیف روزنامه شد مرور کرد (باز با این فرض که روزنامه همچنان و در حال حاضر هم منتشر میشود).
مجبتا پورمحسن، شاعر و روزنامهنگاری پرکار و پرانگیزه، بر اساس مشغلههای شعری و مناسبات شغلی، مجموعه مصاحبههایی را با برخی از شاعران معاصر ترتیب داده و آنها را برای انتشار در اختیار دبیر سرویس ادبی قرار میدهد. اما: صرف نظر از پیشینههای ادبی و غیرادبی این شاعران و همچنین فارغ از پیآمدهای ادبی و غیرادبیشان آثارشان، آیا انتشار بیوقفه و بیبرنامهی مطالبی در این ابعاد احتمالا" به دلزدگی یا حتا واپسزنی «مخاطب» منجر نمیشود (چه با سلیقه و سبک و سیاق کار پورمحسن موافق باشد چه نه)؟ دوم: پرداختن به مقولهی شعر معاصر در این حجم و با این وسعت، با چه انگیزه و چه شناختی از مخاطبان صورت میگیرد (چه بنا به سلیقهی یک همکار مطبوعاتی بوده چه بنا به سفارش دبیر سرویس ادبی)؟ به نظر میرسد، همچنان که اغلب در صفحات اندیشه دیده میشد، در اینجا هم برنامهریزی دبیر سرویس ادبی در نهایت بیشتر بر اساس علایق انحصاری، سلایق محدود، و مناسبات شخصی انجام شده تا بر اساس واقعیات مبتنی بر شناخت مخاطب عام. بنابراین، ضرورت دارد در اینجا، بهطور مشخص، این دو پرسش را مورد توجه قرار دهیم: اول، از میان عموم مخاطبان صفحات ادبی چه تعدادشان به شعر و شاعران علاقهمند اند (آثار شعری در میان مخاطبان عمومی ادبیات ما چه جایگاه و چه جذابیتی دارند) و تخصیص چنین حجمی از نقد و مصاحبه و معارفه به شعر و شاعران چه توجیهی دارد – به چه انگیزه و با چه انتظاری عرضه میشود؟ دوم، نفس مطالب منتشرشده (مصاحبههای مطول و تخصصی با شاعرانی که شعرشان هم چندان شناختهشده نیست)، «فارغ از محتوای مصاحبه یا معتقدات فرد مورد مصاحبه»، چه نسبتی با قالب رسانهای به نام روزنامه دارد؟
پاسخ واقعبینانه به این پرسشها احتمالا" میتواند ما را به این نتیجه برساند که از یک سو، مسئلهی «شرق» از یک بابت فراتر از اتفاق اخیر است و، از سوی دیگر، نقصانی اگر در درون این رسانه بوده مسئولیتاش بیش از آن که با امثال پورمحسن باشد با دبیر سرویس و سردبیر روزنامه است: پورمحسن حق دارد سلایق شخصی خودش را (درست یا نادرست) داشته باشد، و حق دارد در مورد آنچه به نظرش (درست یا نادرست) مهم و قابل تامل میرسد مطلب بنویسد یا مصاحبه کند، تجریه کسب کند، اشتباه کند، و اصلاح کند، اما این دبیر و سردبیر هر رسانه اند که اولا" باید برنامهریزی مقبولی برای محتوای صفحات خود داشته و دوما" سیاستگذاری واقعبینانهای در برخورد با مخاطبان در پیش بگیرند (و، از جمله، موضوعات و مطالب را اهم و فیالاهم کرده، وظیفهشناسی و موقعیتشناسی خود را با اتخاذ رویهای متعادل و منصفانه نشان دهند): از این رو، نوع و ابعاد تعاملی را هم که روزنامهی «شرق» با روزنامهنگار پرکاری مثل پورمحسن دارد (که اتفاقا" مصاحبهها و مطالبی که در «رادیو زمانه» منتشر کرده تنوع سلایق و تواناییهایاش را نشان میدهد) تنها با توجه به سیاستگذاریهای کلی سردبیر و برنامهریزیهای دبیر سرویس ادبی میتوان تحلیل کرد. و این همه در حالی است که به نظر میرسد این سیاستگذاری و برنامهریزی نقصی اساسی دارد، نقصی که در انتشار همان مصاحبههای مورد بحث مشهود میشود – به نظر میرسد دبیر سرویس و سردبیر این واقعیت رسانهای را در نیافته یا در کار خود منظور نکردهاند که، روزنامه نه باید جای مجلات اختصاصی ادبی را بگیرد و نه میتواند نبود آنها را جبران کند: یکی دو شعر از یک شاعر کمشهرت اما بهزعم گردانندگان «شرق» ارزنده و یا نقدی کوتاه اما انگیزاننده، از مصاحبههای تفصیلی و تخصصی موثرتر، مناسبتر، و رسانهایتر نیست؟
در نهایت، این همه شاید انگیزهای برای اندیشیدن به پرسشی کلیتر و اساسیتر باشد: آیا کمتوجهی به مخاطبان مثبت رسانه اسباب آسیبپذیرتر شدناش در برابر مخاطبان منفی را مهیا نمیکند: یعنی، سوای عوامل آسیبزای بیرونی، آیا عواملی هم در درون این رسانه در حال آسیب رساندن به آن نبوده، یا دستکم اسباب آسیبپذیرتر شدناش در برابر عوامل بیرونی را مهیا نکردهاند؟
شرایط رسانههای همگانی در سطح جهان و شرایط خاص این رسانهها در ایران واقعیتی است که باید اهمیت خود را در وجود سیاستگذاری دقیق و برنامهریزی منظم مبرز سازد، سیاستگذاری دقیقی که میتواند شامل مشخص کردن تعیین چارچوبها و سپس تعیین ابعاد مناسب و بخشبندی متناسب محتوای روزنامه بوده و جدیت خود را در برنامهریزیهای منظم متجلی کند. اما آنچه این همه را بهشکل موثر و واقعبینانه میسر میکند، از جمله، داشتن درک درست از مخاطبان رسانه است: هم مخاطبان مثبت (کسانی که اصول و اهداف رسانه را میپسندند و با آن همدلی دارند) و هم مخاطبان منفی (آنها که میانهای با آن اصول و اهداف نداشته اما رسانه را برای آگاهی یا انتقاد از آن یا اقدام علیه آن مورد توجه قرار میدهند) – در این میان، مخاطبان منفی رسانهها بیشتر سازندهی پیشآگهیهای اولیهای هستند که گردانندگان رسانه بر اساس اهداف و امکانات خود الزاما" باید به آنها توجه کنند، اما توجه به مخاطبان مثبت هم اهمیتی همسان یا حتا افزونتر از آن دارد، زیرا مخاطبشناسی در کل نقش اساسا" تعیینکنندهای در کلیت کار رسانهها و موفقیت یا عدمموفقیت آنها دارد.
با این حال، به نظر میرسد مخاطبشناسی رسانهای در کار گردانندگان روزنامهی «شرق» لحاظ نشده یا بهشکل واقعبینانهای صورت نگرفته. در یک نگاه کلی، سوای مخاطبان منفی «شرق» (که پرداختن به چند و چون آنها انگیزهی این نوشته نبوده)، مخاطبان مثبت این روزنامه را عمدتا" جمع محدود افراد دارای تحصیلات دانشگاهی و، توسعا"، افراد عادی برخوردار از دید انتقادی نسبت به وضع موجود تشکیل میدهند. با این همه، این ارزیابی اولیه نمیتواند بهانهای برای اغراق و مبالغه چه در کمیت و چه در کیفیت این مخاطبان باشد: عموم مخاطبان روزنامه در بهترین حالت احتمالا" از مرز صد هزار نفر فراتر نمیروند (در حالی که مخاطبان نوع اول سهم بسیار کمتری در این رقم دارند) و این عده هم عموما" در شمار افرادی محسوب میشوند که بعضا" اهل مطالعه اند اما حجم مطالعهی روزانهشان معمولا" از یک ساعت فراتر نیست. از این رو، اولین خطایی که در مخاطبشناسی روزنامهی «شرق» به چشم میخورد برآورد نادرست از کیفیت و کمیت مخاطبان و بنابراین اقدام غلط در تعیین حجم روزنامه است. و همین اقدام اتفاقا" از دو سو به آن ضربه میزند: از یک سو، انتشار سی صفحه مطلب بهصورت روزانه برای چنین مخاطبانی، به هر منظور و در هر موقعیت، اقدامی واقعبینانه نبوده و کمترین حاصل آن میتواند کماثر کردن مطالب باشد، و از دیگرسو، این کمیت بالا امکان نظارت دقیق کیفی را بهشدت کم کرده، بعضا" آن را ناممکن میسازد (و در نهایت میتواند مشکلاتی از قبیل مشکل اخیر را هم به بار آورد).
اما مسئله فقط تعیین نادرست حجم روزنامه نیست، توزیع نادرست این حجم هم هست. و در مورد «شرق» انبوهی از نمودهای این نادرستی را میتوان ملاحظه کرد، از جمله: اختصاص دادن چهار صفحهی روزانه به ورزش (در حالی که مخاطبان روزنامه عموما" یا به چنین اخباری بیعلاقه اند و یا علاقهی خود را با روزنامههای ورزشی ارضا میکنند)، تخصیص روزانه یک صفحه به هریک از هنرها (در شرایطی که این حوزهها به دلیل رکود فعلی یا برای مخاطبان مثبت چندان خبرساز نبوده و یا به شدت مورد هجمهی مخاطبان منفی روزنامه قرار میگیرند)، و انتشار ویژهنامههای اغلب بیبرنامه و یا حتا بیمناسبت، در شکل طویل و تخصصی، بهویژه در حوزههای فرهنگی (که باز هم مانند مورد قبلی مسئلهساز مینمایند). در هر حال، به نظر میرسد که روزنامه بیش از حد توان یا علاقهی مخاطبان به آنان مطلب عرضه کرده و نادیده گرفتن این نکته تنها از ضعف مخاطبشناسی حکایت دارد – حتا انتشار دو روزنامهی کمحجمتر (اصلی و ضمیمه) هم تنها به نوعی سرپوش گذاشتن بر نقص ذاتی این رویه (با هر انگیزهای: از میل بیشتر به نمایش گذاشتن خود تا اشتیاق به جذب مخاطبانی فراتر از مختصات رسانه) است: تجربهی شکستخوردهی «هممیهن» تنها عوض کردن قالب این بحر طویل رسانهای بود. اما گذشته از تعیین نادرست و تنظیم نادرست حجم روزنامه، درج محتوای نامناسب و مطالب نامتناسب هم نقصی ناشی از عدم درک درست از مخاطبان رسانه و، در سطحی کلیتر، بیتجربگی یا ناآگاهی از مختصات و مقتضیات ژورنالیسم حرفهای است. در اینجا، با توجه به اهمیت و حساسیت حوزههای فرهنگی، تحلیل خود را به ارزیابی انتقادی از محتوای صفحات فرهنگی «شرق» معطوف میکنم.
اول نکتهای که در این باره حائز اهمیت مینماید لزوم برنامهریزی دبیران سرویسهای فرهنگی، با توجه به سیاستگذاریهای کلی شورای سردبیری، است. با این حال، به نظر میرسد صفحات فرهنگی «شرق» عمدتا" حاصل همکاری شخصی و سلیقگی جمعی از روزنامهنگاران بوده که مرزبندیهای بسیار محدودکنندهای با بسیاری از اهالی فرهنگ داشته، از این رو حاصل کارشان اغلب محدود و تکراری است. در نتیجه، به نظر میرسد این روزنامه بیش از آن که منعکسکنندهی طیفی از علائق یا آثار فرهنگی متنوع اما در نهایت همسو باشد، به ترسیم خط طویل اما کمعرضی از یک نوع نگاه ثابت اقدام کرده. و این هم البته میتواند از عوارض همان حجم نامناسب باشد: پر کردن روزانه یک صفحه با مطالب جذاب و متنوع، در شرایطی که بسیاری از موضوعات محتمل امکان انعکاس نداشته و بسیاری از افراد قادر به نوشتن چنان مطالبی هم (به هر دلیل احتمالی: از تنگنظری گردانندگان گرفته تا نبود امکانات مکفی مالی) کنار گذاشته شده باشند، اقدامی از هر جهت دشوار مینماید.
نکتهی دومی که باز هم در راستای ضعف مخاطبشناسی مطرح میشود، محتوای مطالب منتشرشده است. در اینجا دو آسیب آشکار را میتوان تشخیص داد: اول، اعمال و ابراز سلیقه در حد افراط، و دوم بیاعتنایی به مختصات و مقتضیات رسانه. این دو آسیب البته در عموم صفحات فرهنگی «شرق» و بهویژه، صفحات ادبیات و اندیشه، به چشم میخورد، اما از قضا نمود هردو را بهعنوان نمونه میتوان در مطالبی که منجر به توقیف روزنامه شد مرور کرد (باز با این فرض که روزنامه همچنان و در حال حاضر هم منتشر میشود).
مجبتا پورمحسن، شاعر و روزنامهنگاری پرکار و پرانگیزه، بر اساس مشغلههای شعری و مناسبات شغلی، مجموعه مصاحبههایی را با برخی از شاعران معاصر ترتیب داده و آنها را برای انتشار در اختیار دبیر سرویس ادبی قرار میدهد. اما: صرف نظر از پیشینههای ادبی و غیرادبی این شاعران و همچنین فارغ از پیآمدهای ادبی و غیرادبیشان آثارشان، آیا انتشار بیوقفه و بیبرنامهی مطالبی در این ابعاد احتمالا" به دلزدگی یا حتا واپسزنی «مخاطب» منجر نمیشود (چه با سلیقه و سبک و سیاق کار پورمحسن موافق باشد چه نه)؟ دوم: پرداختن به مقولهی شعر معاصر در این حجم و با این وسعت، با چه انگیزه و چه شناختی از مخاطبان صورت میگیرد (چه بنا به سلیقهی یک همکار مطبوعاتی بوده چه بنا به سفارش دبیر سرویس ادبی)؟ به نظر میرسد، همچنان که اغلب در صفحات اندیشه دیده میشد، در اینجا هم برنامهریزی دبیر سرویس ادبی در نهایت بیشتر بر اساس علایق انحصاری، سلایق محدود، و مناسبات شخصی انجام شده تا بر اساس واقعیات مبتنی بر شناخت مخاطب عام. بنابراین، ضرورت دارد در اینجا، بهطور مشخص، این دو پرسش را مورد توجه قرار دهیم: اول، از میان عموم مخاطبان صفحات ادبی چه تعدادشان به شعر و شاعران علاقهمند اند (آثار شعری در میان مخاطبان عمومی ادبیات ما چه جایگاه و چه جذابیتی دارند) و تخصیص چنین حجمی از نقد و مصاحبه و معارفه به شعر و شاعران چه توجیهی دارد – به چه انگیزه و با چه انتظاری عرضه میشود؟ دوم، نفس مطالب منتشرشده (مصاحبههای مطول و تخصصی با شاعرانی که شعرشان هم چندان شناختهشده نیست)، «فارغ از محتوای مصاحبه یا معتقدات فرد مورد مصاحبه»، چه نسبتی با قالب رسانهای به نام روزنامه دارد؟
پاسخ واقعبینانه به این پرسشها احتمالا" میتواند ما را به این نتیجه برساند که از یک سو، مسئلهی «شرق» از یک بابت فراتر از اتفاق اخیر است و، از سوی دیگر، نقصانی اگر در درون این رسانه بوده مسئولیتاش بیش از آن که با امثال پورمحسن باشد با دبیر سرویس و سردبیر روزنامه است: پورمحسن حق دارد سلایق شخصی خودش را (درست یا نادرست) داشته باشد، و حق دارد در مورد آنچه به نظرش (درست یا نادرست) مهم و قابل تامل میرسد مطلب بنویسد یا مصاحبه کند، تجریه کسب کند، اشتباه کند، و اصلاح کند، اما این دبیر و سردبیر هر رسانه اند که اولا" باید برنامهریزی مقبولی برای محتوای صفحات خود داشته و دوما" سیاستگذاری واقعبینانهای در برخورد با مخاطبان در پیش بگیرند (و، از جمله، موضوعات و مطالب را اهم و فیالاهم کرده، وظیفهشناسی و موقعیتشناسی خود را با اتخاذ رویهای متعادل و منصفانه نشان دهند): از این رو، نوع و ابعاد تعاملی را هم که روزنامهی «شرق» با روزنامهنگار پرکاری مثل پورمحسن دارد (که اتفاقا" مصاحبهها و مطالبی که در «رادیو زمانه» منتشر کرده تنوع سلایق و تواناییهایاش را نشان میدهد) تنها با توجه به سیاستگذاریهای کلی سردبیر و برنامهریزیهای دبیر سرویس ادبی میتوان تحلیل کرد. و این همه در حالی است که به نظر میرسد این سیاستگذاری و برنامهریزی نقصی اساسی دارد، نقصی که در انتشار همان مصاحبههای مورد بحث مشهود میشود – به نظر میرسد دبیر سرویس و سردبیر این واقعیت رسانهای را در نیافته یا در کار خود منظور نکردهاند که، روزنامه نه باید جای مجلات اختصاصی ادبی را بگیرد و نه میتواند نبود آنها را جبران کند: یکی دو شعر از یک شاعر کمشهرت اما بهزعم گردانندگان «شرق» ارزنده و یا نقدی کوتاه اما انگیزاننده، از مصاحبههای تفصیلی و تخصصی موثرتر، مناسبتر، و رسانهایتر نیست؟
در نهایت، این همه شاید انگیزهای برای اندیشیدن به پرسشی کلیتر و اساسیتر باشد: آیا کمتوجهی به مخاطبان مثبت رسانه اسباب آسیبپذیرتر شدناش در برابر مخاطبان منفی را مهیا نمیکند: یعنی، سوای عوامل آسیبزای بیرونی، آیا عواملی هم در درون این رسانه در حال آسیب رساندن به آن نبوده، یا دستکم اسباب آسیبپذیرتر شدناش در برابر عوامل بیرونی را مهیا نکردهاند؟
Labels: Mass Media
7 نظر:
آقای یزدانجوی عزیز که بالخره بعداز آه و ناله های همکاران روزنامه ی شرق و نفرین و ناله بر زمین و آسمان
تحلیلی در این رابطه خواندم که نظرم را جلب کرد، با وجود تمامی اختلاف نظرها برایتان احترام قایلم و سرخوش باشید.
رها رسپینا
salam
mamnoon az neveshtaton aghaye yazdanjo va vaghti ke gozashtid.ama kheily dos daram bedonam emale salighe shakhsie dabire servise andishe dar koja zohoro boroz karde.mamnoon misham vaght bezarid va tozih bedid.baz ham tashakor mikonam.hamidreza abak
hamidreza_abak@yahoo.com
از اين كه در فضاي مجازي پيدايتان كردم خوشحالم
موفق باشيد
مجيد نصرابادي
http://greek.blogfa.com/
سلام آقای یزدانجو عزیز !
خوشحالم که مطالب شما را در جامعه ی مجازی نیز می خوانم ....
با افتخار لینک شدید دوست گرامی !
در مورد شرق هم باید بگویم فکر می کنم شرق باید توقیف می شد دیگر / نمی شد نشود / می شد ؟!
تقریبن به روزم !
پیام عزیز
از روز اولی که شرق منتشر شد من هم نظری مشابه نظر تو داشتم البته با کمی تفاوت با تمام احترامی که برای دوستام در شرق قائلم اما از نظر حرفه و هنر ژورنالیسم کاملا آنها را تایید نمی کردم و هربار که این مساله را عنوان میکردم با انبوهی از مخالفانی که روزنامه نگاری را فقط برای بازی و حضور در محیط انتخاب کرده اند مواجه می شدم این بار هم که به واسطه لطف خواهرم موفق شدم آخرین ادبنامه شرق را بخوانم عقیده ام درباره شرق و شیوه کارش قوت گرفت برای همین بسیار با مطلب تو خصوصا نظرت درباره ویژه نامه هاموافقم انگیزه و روش انتخاب داستان ها و یادداشت منتقدان را درک نکردم یادداشت های کنار هر داستان بیشتر درباره نویسنده بود تا اثر و یک سری مطالب کلی و بی تاثیر و همین طور هیچ قانونی برای اندازه یادداشت ها متناسب با نام نویسنده و اصلا کل داستان در نظر گرفته نشده بود فکرکنم بهتر است راجع به جزئیات دیگر چیزی ننویسم
nazare mozakhrafe jenabealley dar morede Finglish neveshtane zabane pars motaleh shod.
lotfan go to hell
با سلام و تشکر از زمانی که گذاشته اید،
به نظر من در روزنامه ای چونان شرق حجم زیاد مطالب به دو دلیل است:
1- ایجاد رضایت برای مخاطب، 2- تبلیغ و گسترش موضوعات خبری تحلیلی غیر از موضوعات مورد نظر خواننده(مخاطب) (رسانه، اندیشه، فرهنگ، جامعه، سیاست و ... ).
اما انتخاب سلیقگی و علاقه محورانه مطالب، به حقیقت پذیرفتنی است و آن "ترسیم خط طویل اما کمعرضی" حقیقتی است که در درجه اول جا را برای تقابل سازنده و تعامل بین نحله های فکری مختلف تنگ می کند و دیگر اینکه
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی