توبه نامه پيام يزدانجو
دستان من از همه دستها بالاتر است!! زيرا من خدايم..
آغاز سخن اين بار برايم چنان دشوار است كه گويي بسان نويسنده و مترجمي كه مشاعرش زوال يافته باشد و خويشتن را در جستجوي عقل نو بيابد، قرار گرفته ام!!
جاي هيچ ترديد نيست كه روزي طالع و سعد من به مرحله ابراز اعترافات اشتباهاتي مي رسيد كه كالبد وجوديم را تا حد پايان هستي غرق در لجن نموده است. باشد تا ناگفته هاي حاضر مرهمي بر قفس آهني سينه ام و ذهن يبوست زده ام و قلم ريقيده ام گردد!!
ندامتنامه من سرآغازش را با اين كلام خواهد آراست:
حقير پيام يزدانجو بر خلاف فرافكني هاي جاه طلبانه هرگز بر باور داشتن استقلال عقلي و كاري و جسمي نبوده ام و همواره خود را پست تر از آن چه كه ديگران از من در ذهن خويش ساخته اند، مي دانستم و مي دانم. نسبت به اراجيف برگردان شده اي كه در چند جلد كتاب دور از وطني آنهم با اغفال صاحبان بنگاه عرصه چاپ و نشر با ترفندي مكارانه و شعبده اي به زينت طبع و توزيع آراسته ام، عميقآً ابراز شرمساري و گناه و آمرزش مي كنم.
از همه مخاطبيني كه چنين چرندياتي را كه ناشي از هذيان ترجمه اي من و ديگر همكاران پشت پرده اي و نامرئي ام به سبب استعمال و اماله چندين گرم و نخود و ليتر، ترياكو بنگو چرس اعلاء افغاني و عرق سگي وطني آميخته با قرص ديازپام بوده است و توانسته نشئگي وصف ناپذيري را متعاقب مصرف، در آن لحظات بر ما مستولي نمايد تا در قالب سطور و صفحه دست به خلق آن قصارات مزخرف و بي پدر و مادر دار بزنيم و عوام را در مورد ابتياع و خوانش آنها مورد اغواء بني اسرائيلي قرار دهيم، از شرم و خواري ابتدا اعلام استفراغ ادبي و در پس آن دست بر گريبان قربانيان به صراحت فرياد استغفار زميني سر مي دهيم.
شايد اگر پزشك مي بودم به عنوان جبران اين خسارات، دست به جراحي نورون هاي آسيب ديده اين دسته از مخاطبان مي زدم.. افسوس آنكه هرگز مقدور نخواهد بود. چرا كه حقير از بيطاري سالها فاصله دارم، چه رسد به طبابت!!
در طول اين حضور نكبت بار و خودپسندانه و مستبدانه و بلندپروازانه، اعلام مي دارم كه تلاش من در خنثي ساختن بخش حيواني و غريزه شهوت محورم ره به جايي نبرده و هر روز عطشناك تر از روز گذشته در تفكرات و توطئه گايشي اطرافيان مونثه سلوك شبه عرفاني و دراويشي از نوع حاد و مسري هندي مي كنم.
لذا در اين مجال از نامبردگان زير با ذكر تخفيف در نام و لقب خانوادگي يادي تذلذي مي كنم. حضرات سر كار خانم (الف.ر)، (خ.الف)، (ش.م)، (ف.ج)، (گ.خ)، (ع.ن)، (ف.ن)، (ر.گ)، (ش.الف).
شايد در اين بين اسامي متعددي از قلم فرو افتاده باشد كه اين قصور را آن افراد بر من ببخشايند..و صد البته قابل عنوان است كه پاره اي از نامبردگان در جرگه اشخاصي كه توفيق ارتباط عالي منشانه سكسيه با آنان ميسور گرديد، جايگاه منحصربفردانه اي را به خود اختصاص داده اند و همواره بر كاهدان ذهنم ستاره وار مي درخشند!!!
در اين مدت كه افسارم بر دست ديگران بود و مدتي مرا بر كرسي تدريس و مسند كلاس جلوساندند، اعلام رضايت مي كنم. چرا كه خاطرات خوش زير نافي ام از حيث تصميم فخيمه آنان در محيط هاي دانشگاهي عينيت يافت!!
لذا از منظر ديگر مي بايست اعلام ندامت مضاعف كنم كه با كج فهمي فلسفي و ادبي و نظري در انديشه افرادي چون هدايت، كانت، هگل ،فرويد، بارت و ديگر والامقامان شهيد شده بدست من، بسان يك استاد بناي ناشي، كثافاتي از ملات و فضولات انساني بر سنگ گورشان كاهگل نمودم كه هيچ تمهيدي در ترميم و زدودن آن نمي توان يافت!
حس متعالي روزافزون من در اين زندگي تكراري تا بدانجا پيش رفته بود كه پاره اي اوقات بر اين تصور باطل بودم كه با آويزان ساختن خويش بر آلت تناسلي اشخاص ريز و درشت اين مملكت كه خود را تافته جدابافته از ديگران مي دانند و مهر انتلكت و سردمدار روشنفكري را بر پيشاني خود زنده اند، مي توانم سري در ميان صاحب كلاهان بجويم.. غافل آنكه همان آلت شان در دستمان به فراخي جاي مي گرفت و اساساً مأمني محكم به عنوان دستگيره و قلاب پرتاب و پيشرفت محسوب نمي شد!!
در امروز هستي، كاش شاملو زنده بود و فحش نامه اي نيز بر ديوان نداشته و نانوشته من بسان آنچه بر شعر حافظ نگاشت، مي نوشت.. بلكه از اين ره كمي از عذاب و رنج ساديسمي ام مي كاست..
هر چند به گفته سهراب شهيد ثالث جريان روشنگري و روشنفكري در ايران چاره اي جز گه خوردن ندارد. حال آنكه هر كدامشان از رنگي خاص مصرف مي فرمايند.. و موكد در اين ملاحظه كه من در جاه طلبي روشنفكرانه از سايرين در مصرف و خورش اقسام كثافات رنگي پيشي گرفته ام. چرا كه آنان چند رنگ بيش در دست ندارند و نداشتند، لذا در دستان من جدولي از رنگ ها يافتني و موجود است!!
در پايان ضمن ستايش از نيوشيدن اين توبه نامه، قبل از آنكه در دوران كهنسالي زندگي ام ريق رحمت را سر بكشم، بسيار مشعوفم كه از طريق جادوي هزاره سوم و نگارش در بستر مجازي توانستم كه بي واسطه از وبلاگ رسمي ام اين اعتراف و ندامت نامه را در پهنه اينترنت منعكس نمايم..
دستان من از همه دستها پايين تر است!! زيرا من مغلوب خدايم..
پيام(جمال الدين) يزدانجو
5 ارديبهشت 1387 شمسي
24 آوريل 2008 ميلادي
17 ربيع الثاني 1429 قمري
56 نظر:
baba khaili oskoli gagool
مرسی پیام جان
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
توله سگ ریدی به همه ی ما حالا می گی گه خوردم؟!
چرا اینجا اینقدر سبز شده؟ اینا چیه نوشتی؟! موقع نوشتن این پست حتما یه چیزیت میشده! اصلا جالب نبود
سلام
خسته نباشي پيام جون
منم ليندا مادرجنده!!
ديشب خواب ديدم من و نه نه م مثل گذشته ها داريم از راه شريف هرزگي كاسبي ميكنيم و پولشو خرج توسعه كاري تو ميكنيم!!
ظاهرا خوابم با توبه نامت تعبير شده!
موفق باشي
لينداي هرزه تو...
خوشحالم كه خودت فهميدي چقدر عوضي هستي!!
يه لجن واقعن واقعي.
خب بدی هم نبود...استعدادتون در هجو
اخیرن بر خودتون مکشوف شده؟
این طنز تلخ زیر پوستی هم جزئی از درس گفتارهای اغواگریتون بوده؟یعنی می خوام بدونم چه قدر موثره؟ما حالا حالاها وقت داریم تا آب توبه بر سرمون شاشیده شه.شما که گویا دستکشاتو آویزون کردی،دست کم زکات خبط هاتو بده که حیف میل نشه!
كاري كه با من كردي تو رو تو عذاب وجدان قرار داد.
خوشحالم كه يه روز واسه همه اعتراف كردي واقعيت هاي نگفته شخصيتي خودتو
امضا
كسي كه هميشه در كنارت بود.
why?...
با این کامنتهایی که دیدم فکر کنم متوجه شدم چرا مردم هیچوقت جلوی بقیه توبه نمیکنن !
همه این فتوحات توی دانشکده سینما تئاتر بوده؟
شنیده بودم توبه گرگ مرگه
اگه زنده موندی یا توبه نکردی یا گرگ نیستی
تعداد این اسامی رمزی که یه چیز عادیه
هر کدوم اونها دست کم چند تا اسم رمزی دارن
از اون جمع دو نفرشون دو تا اسم مشترک دارن:تو و من
میبینم که بازی هنوز ادامه داره. خب اینم از محسنات اسمی که انقدر برای گنده کردنش باد تو گلو انداختی. جالبه که با این وصف هنوز هم باد داری.
من با نوشته هات آشنا هستم تا حدودي.از نثر زيباي توبه نامه ات هم مشخص است كه در چه درجه از فرهيختگي قرار داري.
اين را هم به همه مي گويم و از جان به آن ايمان دارم كه اعتراف و توبه نامه سند هيچ چيز نيست جز شكنجه.
همچون گذشته بهت احترام مي گذارم پيام جان.
تصور ميكنم كه اين آدم يا ديوونه شده يا اينكه ديگه سوزاك گرفته كه قيد سكسو واسه هميشه زده و اين توبه نامه رو تنظيم كرده!!!
ارادتمند شما بالدازار
سلام بر شما . از اينکه وبلاگ شما رو پيدا کردم خوشحالم . در باره توبه نامه شما چيزي نمي تونم بگم چون اصلا نخوندمش و گمونم به من مربوط نيست . ولي راجع به روياي بابل که اخيراً به چاپ رسونديد بعدا به تفصيل صحبت خواهم کرد .
سلام. مجله الکترونیکی امضا - ویژه ادبیات و اندیشه امروز ایران- شما را به حضور در کنار دیگر کاتبان کلمه دعوت و هم چنین در انتظار دریافت آثار شما برای انتشار در سومین شماره خود می باشد. با احترام محسن بوالحسنی
بالاخره پس از سالها کامنتهای مخالف آقای یزدانجو هم منتشر می شود، من بارها با زبان بسیار پاکیزه دو دوستانه از ایشان انتقاد کردم ولی ایشان هرگز حاضر به منتشر کردن چنین انتقاداتی نشد، گویا امروز این فحشها و توهینها پاداش و تقاص آن همه دهان بند زدن بر دهانها بوده است.
سلام دوست عزيز
دسته گلي كه به آب دادي
تا اينجا
درست از آب در آمده
به / روزم
و منتظر نقد و حضورت
مي ايي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
نیمکت، سایت تخصصی شعر و ادبیات منتظر حضور گرم شماست [گل]
هر کدام از ما سهمی داريم از عجز گفتني ها و اقتدار نگفتني ها كه خواهيم گفت و خواهيم شنيد . هر چند ساده و از دل . هر چند بي قافيه !!
مي خواهم ساده باشم ...
مي خواهم بشنوم بر عكس خيلي ها كه فقط عادت به گفتن دارند . مي خواهم از تو بتي بتراشم ابديتي بسازم . از تو كه تا همين ديروز صدايت غريبه بود . از تو كه وقتي باد مخالف مي وزد پناه مي بري بر سنگها ، ديوارها ، نقابها ... و فراموش مي كني از همين باد است پرواز بي نظير عقابها !
www.Neemkat.Com
سلام یزدانجو
با تو با یکی از دوستان اشنا شدم حتی قبل از خرید کتابهای ترجمه شده ات !! حتمن دستهایی در بین بودند که در ترجمه کلمه پلیس( کلمه بین الملی و شناخته شده هر چند اگر ایرانی نباشد !!!) در رویای بابل ، نیروی انتظامی ( مختص ایران ) رادیدم کمی متعجب شدم اما به هر حال ممنون ....
ما خودمان همه اینه را می دانستیم حرفی تازه بگو
عالیه حرف نداره فوق العاده هست این همه استعداد رو تبریک میگم
از پستونای شیوا مقانلو بگو.جا کشی ما رو هم بکن بکنیمش.خدا از جا کشی و کس کشی کمت نکنه.
مطالعات فرهنگی و ایران
کتاب جدیدی در حوزه ی مطالعات فرهنگی ایران توسط انتشارات اختران به چاپ رسیده است برای اطلاع بیشتر به لینک این پیام مراجعه کنید .
http://www.akhtaranbook.com/Default.aspx?tabid=85&ctl=Details&mid=510&ItemID=285
تماس با ما
دفتر انتشارات: تهران، خيابان كارگر جنوبي، خيابان روانمهر شماره ٢٣٠
تلفن: 66410325 (9821)+ فکس: 66483074 (9821)+
كدپستي 1314973753
ايران - تهران - صندوق پستي 765 - 13145
شركت انتشارات اختران كتاب
فروشگاه اختران: تهران، ميدان انقلاب، بازارچه كتاب، كتاب اختران
تلفن: 66953071 (9821)+ تلفن: 66411429 (9821)+
"توله سگ و عاشق"
داستان کوتاهی که شما را به خوانش و نقد آن دعوت می کنم.
بیشتر این توبه نامه به وضعیتی میماند که انگار در پی ازمودن بینندگان و مخاطبان خود هست و در ذات خود کمتر به دنبال توبه می باشد.
اگر اینگونه باشد این هم باز در راستای همان کنشهای پسامدرنیستی قرار میگیرد که اینگونه خود را از ان تائب میدارید و اگر به واقیت اینگونه باشد باز هم اتفاق خاصی برای شما رخ نمیدهد . همه ی ما در سایه واقعیت به سر میبریم گویا این توبه نامه هم سایه ای از واقعیت است.
به نقل از ناصرالدین شاه آکتور سینما:
-من گاو مش حسنم
- اینو همه می دونن قبله عالم اما جرات گفتنشو ندارن
ba in shekanje ghafelgir shodam ye alamat soal??????
پسر خوب
ما رو رنگ نکن
توبه کدومه
اگه شهامتشو داری
این دری وریارو رو نکن
اینا که چیزای عجیبی نیست
از همه مون برمیآد
منظورت از نوشتن این توبه نامه رو رو کن
قول میدم خودتم خوب نمی دونی
برو بچه
اين شناخت است كه درك از پيرامون را ميسر ميسازد.
من شما را از نزديك نميشناسم اما اگر همينطور بوده كه نوشته اي يعني واقعا نيت تو توبه بوده كه هيچ بعيد نيست تمام اين ها آنوقت هيچ اتفاق عجيبي نيافتاده فقط دهانت قوه مزه كردن پيدا كرده و گريه ات گرفته از اين كه حلوا بدون اسم مزه گج ديوار مي دهد
اما اگر اينطور نيست شوك قشنگي بود كه دوستم آمد اما من شما را نميشناسم پس نميدانم دوستم آمد يانه
گمان نكني من پوزيتيويستم نه
فقط من چاره نداشتم
چرا تو رو اعدام نمیکنن این ذلیل شده ها؟
فقط تو تو دانشگاه سینما تئاتر از این غلط ها می کنی..آمارهای سپهران در نیومده؟
رویای بابل را خوب ترجمه کرده ای .نثرت جاندار و پرتحرک است
..
..
..
یادم همیشه بماند که روی زمین راه می روم
بودریار هم ازین حرفا زیاد میزد لابد میخوایی جای اونو بگیری.
پیشنهاد میکنم درباره پیشنهاد یکی ار کامنت ها درباره شیوا مقانلو هم اعترافی بکنی
ولی جمال الدین اسد آبادی به قیافه ات و آدمهایی که باهاشون میگشتی نمیاد آدم کیر کلفتی باشی.مهدی جواهریان راد که نیاز ساغری زنش میگفت دول کوچیکه و ازش طلاق گرفت رفت لندن جندگی.احسان نوروزی هم که زنش مونا مبارک شاهی ازش طلاق گرفت و به دلیل ارادتش به بیت نیک ها کون هم میداد.پیام شاهبداغلو هم که پایین تنه اش افتضاح بود.حالا انصاف بده ما چی جوری باور کنیم فتوحات کس طلبانه شما را؟
poste movafaghi bud
وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی...
اینه بحث های محافل روشنفکری ما؟و اینها هستند روشنفکرهای این مملکت؟
به قول شهید ثالث: عاقبت روشنفکری در اینجا گه خوردنه؟!!!
اون توبه نامه البته سزاوار این کامنت هاست و این دوستان سزاوار اون توبه نامه البته... پوف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف...
يزدانجو در اين كه ترجمه هات اراجيف هستن شكي نيست.اما معلومه كه توبه نامت ترفنديه براي بيشتر ديده شدن.در فرهنگ جهان سومي اونم تو ايران ادمها خيلي عقده ديده شدن دارن بنابراين براي اين كار از هر راهي وارد عمل ميشن. يكي با وب يكي با ترجمه يكي بانقد وحتا يكي با سكس.خوشبختانه تمام كتابهاي تو رو تطبيق داديم وزود متوجه شديم كه اين كاره نيستي. اما ادم هاي بيسواد و كوته فكر از تو بت ساختن انها بايد توبه كنند نه تو.اوني اين كارس اصل كتب رو ميخونه نه مال تو رو. براي دوستداران ابلح اثارت متاسفم. وخدا تو را هم شفا دهد
من نمی فهمم
این کامنت ها یعنی چه
ولی پستت را خواندم
حست کردم
و اگر واقعا نوشته خودت باشد
باید بگویم بیش از پیش دوستت دارم پیام جان
نظرت در مورد اینکه زنی تنش رو در اختیار کسی بذاره تا مثلا ازش چیزی یاد بگیره چیه؟حالا اون چیز میتونه یک هنر مثل شعر،تاتر،موسیقی یا حتی یادگیریه یه زبان خرجی باشه.از این زنها تو جامعه هنری و روشنفکری ما کم نیستن. پس غیر طبیعی نیست که این تهمت و اتهامها به کسی مثل شما نسبت داده بشه.
یک نویسنده و مترجم دارای یک حیات دو گانه است. از طرفی، پشت میزش می نشیند به نگارش دست می زند و از طرف دیگر مخاطبانش نوشته های او را می خوانند. ترکیب این ثانیه های نوشتن و خواندن ِدو طرف ماجرا، کمپلکس ارتباطی را می سازد که تو نمی توانی از آن توبه کنی. چرا که تنها مالک آن نیستی. ضمنا حتی نمی توان به آن بی احترامی کنی.
پس به نظر می رسد بهترین کار توبه تو از توبه نامه ای است که در وبلاگ قرار دادی.
دوست دار تو
سبحان
یه تشت آب یخ بزار اینجا برای اونایی که ماتحتشون اتیش گرفته
من فکر میکنم لاجرم طنز بی نظیر براتیگان شما رو هم درگیر کرده. ولی اولش بهتر بود بیشتر باهاش حال کردم: دست من بالای همه ی دستهاست.به وبلاگم سر بزنید و داستانهای من رو بخونید خوشحال میشم وامیدوارم با خواندن داستانهایم خوشحال شوید
به نظر من که هیچ لزومی برای عذاب وجدان گرفتن وجود ندارد. آنهایی که ترجمه های شما را خوانده اند و توجه مشکل نشده اند از شما عاقل تر و بدرد بخورتر نبوده اند(والا احتمالا شما باید کتاب های آنها را می خواندید) به هر حال گیریم که از اینهمه مغز فاسد چند تایی را هم شما فاسد کرده باشید. خوب که چی؟
پشت این اعتراف شما احتمالا یک احساس خوبی برای خودتان وجود دارد. یک احساس بزرگی. امیدوارم این احساس پا برجا بماند.(من به شخصه مدتی بعد از هر اعتراف عذاب وجدان می گیرم)
سلام
خوشحالم که فرصتی دست داد تا اینجا رو بخونم...
موفق باشید
سلام آقای یزدانجو
توبه نامتون رو خوندم
خیلی خوشم اومد
قبلا ÷یام یزدانجو رو توی کلاه کافکا می دیدم با یه عالم سانسور لعنتی
ولی الان...
دوست دارم شما هم به وبلاگ من بیاین و بخونینم
میاین؟
damet garm, ham to payam jan, ham tamame kasayo=i ke be heme jaye badanet o aghlet fohsh dadan, nemigam to tarjome nabeghyee va na inke khaili zayeefi, amma hamishe az entekhabat khosham miad, shakhsiate to shakhsite asariye ke tarjomashon kardi, bises
hemmmmmmmmmmmmmmmmm?whats up?in ye shekaste...bavar kon .....
سلام.با شعری از خودم منتظر نقد و نظر شما هستم.
شعر یعنی آنکه روزی کسی خواهد مرد ؟؟؟؟
هیچ چیزی نگو ... سکوت کن و ... تماشا کن ...
بی سلام ... بی عشق و بی ارادت
اینبار تنها می گویم .....
.
.
به کدامین گناه کشته شدی؟
بای ذنب قتلت ؟
.
.
(به پست هایی که هنوز سکوت در حلقشان چال شده است)
salam
با تشکر از مطالبتان پوزش مرا خواهید پذیرفت اگر بگویم باید از ترجمه های نارسایتان توبه کنید
پست "مرگ و زندگی" ، انتخاب شما بین بودن یا نبودن من یا "مسعود فخرپور" آری یا نه؟
از همه ی دوستانی که این پیغام رو دریافت کردند معذرت خواهی می کنم ، قول میدم دیگه تکرار نشه.
از این که بعد از چند سال برای اولین بار کامنت اطلاع رسانی می ذارم احساس خوبی ندارم ، فقط خوشحالم از این که به احتمال زیاد آخرین کامنت صرفاً اطلاع رسانی خواهد بود.
سرنوشتم رو دادم دست شما ، نمی دونم چقدر قابل درکه اما واسه من خیلی مهمه.
کسانی که توی خبرنامه وبلاگ عضو بشن یعنی به موندن من آره گفتن و اگه به اکثریت رسیدن می مونم و اگه نه یعنی تا الان هم موندنم انقدر مهم نبوده...
امیدوارم حداقل ارزش برای آخرین بار خونده شدن رو داشته باشم...
من هستم که خونده بشم و اگه نشم خوب میرم و یه گوشه برای خودم شعر می نویسم و خودم هم می خونم...
بازم از همه دوستان (اعم از مشهور و غیر مشهور ، خاص یا عام) معذرت می خوام که این پیغام رو گذاشتم ، فقط امیدوارم هیچ چیزی باعث نشه که خونده نشم چون برام مهمه که نظر همه دوستانم رو داشته باشم.
اگه حکم به رفتن من شد بازم وبلاگ همه دوستانم رو می خونم و نظر میدم.
"مسعود فخرپور"
دوست عزیز سلام!خسته نباشید
این بار هم
تیر/باران با یک سپید منتظر نظر شماست....
با احترام:
صدیقه حسینی/رشت
سلام
با عرض ارادت خدمت شما آقاي يزدانجو
مي خواهم جسارتي بکنم و وسط دعوا نرخي معين بسازم
وبلاگي سينمايي دارم و به توصيه ي دوستي شاعر به اينجا آمدم تا از شما دعوت کنم نگاهي به پست اخيرم بيندازيد و مرا از نظرات خود بهره مند کنيد ... قبل اين چنين جسارتي نداشتم
ey payam ey kun nashur, ey kun goshad takani bokhor va baghie karaie barthes ro ham tarjome kon heyvan! akhar chake dahane mara baz nemudi ghadahat por mey bad! jooon bekan! migrene to seyed!
جمجمتو باز کنن دو تکه ی بزرگ تاپاله میبینن
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی