ماتریکس بودریار
yماتریکس را که دیدم، مثل خیلیهای دیگر، بیدرنگ و بارها به یاد بودریار افتادم. البته نمیدانستم این همه اشاره و الهامگیری عامدانه و عالمانه است یا، نه، فقط تاثیرپذیری یی است از روح دوران. بعدها در دوره یی که روی پایاننامهام کار میکردم و فصلی هم راجع به بودریار مینوشتم، مشتاقتر شدم تا این رابطه را بیشتر بررسی کنم. به خصوص دنبال نوشته یا مصاحبه یی بودم در این باره از خودش. از بخت بد، آن موقع هیچ چیزی دستگیرم نشد، اما بعد دو سال بالاخره بخت یارم شد و متن مصاحبهاش با نشریهی فرانسوی "نوول ابزواتور" در ژوئن 2003 را پیدا کردم. برای من که خواندنی بود، ترجمهاش کردم، شاید برای دیگران هم باشد
نوول ابزرواتور – تاملات شما در باب امر واقعی و امر مجازی از جمله مستنداتی هستند که واقعیتبخشان "ماتریکس" به آن چشم داشته اند. در قسمت اول آشکارا از شما نقل قول میشود و حتا جلد کتاب شما "وانموده ها و وانمایی" را، که در سال 1981 منتشر شده، میشود دید. این برای شما جالب نیست؟
ژان بودریار – حتما" سوء تفاهمی پیش آمده، به همین خاطر است که تا این لحظه من در مورد حرف زدن دربارهی "ماتریکس" مردد بودم. سوای این، گروه واچوفسکی بعد قسمت اول با من تماس گرفته بودند تا مرا درگیر ادامهی کار کنند، اما این برای من واقعا" غیرقابل تصور بود! (میخندد). در نهایت، تقریبا" همان اشتباهی اتفاق افتاده بود که هنرمندان وانماییگرا در نیویورک دههی هشتاد کرده بودند. اینها رویکرد مجازی به موضوعی مقرر را مورد توجه قرار میدهند، و موضوعی مجازی را به خیالی قابل رویت بدل میکنند. اما مشخصهی این دنیای مجازی دقیقا" آن است که برای سخن گفتن از آن دیگر نمیتوان مقولات مربوط به واقعیت را به کار برد
ن ا – با این حال پیوندی که بین این فیلم و دیدگاهی که شما برای مثال در کتاب "جنایت بیعیب و نقص" مطرح کردید به قدر کفایت چشمگیر هست. این یادکرد از "صحرای واقعیت"، این انسانهایی که در طیفهای تصویر به شکلی کاملا" مجازی در آمده اند، که دیگر چیزی جز اندوختهی انرژی ابژه های اندیشا نیستند
ژ ب – بله، پیش از این هم فیلم هایی بوده اند که این روند هرچه تمایزناپذیرتر شدن امور واقعی و مجازی از یکدیگر را مورد توجه قرار داده اند: "ترومن شو"، " گزارش اقلیت"، یا حتا "جادهی مالهالند"، شاهکار دیوید لینچ. ارزش ویژهی "ماتریکس" این است که مانند برآیند تندروار همهی اینها به نظر میرسد. منتها تمهید به کاررفته در آن ناپخته تر است و واقعا" عامل اختلال و بینظمی محسوب نمیشود. کاراکترها یا در درون ماتریکس هستند، یعنی در چارچوب دیجیتالی شدن چیزها، یا اساسا" در بیرون آن هستند، در واقع در صهیون، در شهر آدمهای مقاوم. اما چیزی که میتواند جالب توجه باشد، نشان دادن این نکته است که در ملتقای این دو دنیا چه اتفاقی میافتد. و چیزی که در این فیلم حالت بسیار آزارنده یی پیدا کرده این است که این مسالهی تازه یی که وانمایی پیش کشیده با آن مسالهی کاملا" سنتی توهم، که پیش از اینها در کار افلاتون هم مطرح بوده، اشتباه گرفته میشود. اینجا، اینجا یک سوء تفاهم جدی اتفاق افتاده
دنیایی که همچون توهمی تام و تمام به نظر میرسد، این مساله یی است که در همهی فرهنگهای بزرگ مطرح بوده و این مساله را به یاری هنر و نمادپردازی حل کرده اند. آنچه ما، برای تحمل این دشواری، ابداع کرده ایم یک واقعیت وانمودی است، یک دنیای مجازی که نقش دنیای خطربار، دنیای منفیات، از آن زدوده شده، دنیایی که از این پس جای واقعیت را میگیرد، دنیایی که راه حل نهایی است. اما "ماتریکس" کلا" و کاملا" به این دنیا مشغول میشود! همهی آنچه هست به نظم رویا، اوتوپیا، و خیال تعلق دارد، این آن چیزی است که برای دیدن عرضه میشود، "واقعیت" پیدا میکند. ماتریکس کمابیش فیلمی است دربارهی ماتریکس (قالب) ی که این ماتریکس میتوانست خلق کرده باشد
ن ا – همچنین فیلمی است هدفاش محکوم کردن ازخودبیگانگی تکنولوژیکی است و در عین حال از جاذبه یی بهره میگیرد که زاییدهی دنیای اعداد و تصاویر ترکیبی است
ژ ب – چیزی که در "ماتریکس 2" خیلی به چشم میآید این است که در آن رگه یی از طنز دیده نمیشود که با آن بتوان شاهد وارونگی این جلوه های ویژهی عظیم شد. هیچ سکانسی نیست که از این "پونکتوم" ی برخوردار باشد که بارت از آن حرف میزد، این شگرد گیرایی که شما را در برابر یک تصویر درست قرار میدهد. وانگهی، این همان چیزی است که سینما را به یک نشان گویا، و حتا بتوارهی این دنیای تکنولوژیهای تصویری بدل میکند، آنجا که دیگر تمایزی بین واقعیت و تصویر/ تصور وجود ندارد. "ماتریکس" از این نظر یک ابژهی اغراقشده است، هم سرراست است و هم انحرافی، جایی که نه چیزی در دروناش است و نه چیزی در بیروناش. آن شبه فرویدی که در پایان فیلم حرف میزند خوب حق مطلب را ادا میکند: او بالاخره باید ماتریکس را دوباره برنامهریزی کند تا از قاعده بیرون شدگیهای این معادله را برطرف کند. و ما، که در مقابل این ماتریکس قرار داریم، ما هم بخشی از همان را تشکیل میدهیم. پس ما ظاهرا" در مدار مجازی کاملی گرفتار ایم که هیچ بیرونی ندارد. در اینجا هم من اختلاف نظری دارم! (میخندد.) "ماتریکس" قدرت مطلق و انحصاری موقعیت جاری را به نمایش میگذارد، و بنابراین در انکسار و فراشکست آن هم سهیم است. در نهایت، نشر و پخش آن در سطح جهانی هم ناشی از نفس سینما است: لازم است بار دیگر از مک لوهان یاد کنیم: پیام همان رسانه است. پیام "ماتریکس" همان اشاعهی آن، از راه آلایندگی تکثیرگرا و نظارتناپذیر آن، است
ن ا – این نکته به همین نسبت در همهی موفقیتهای بزرگ بازار آمریکایی، از "ماتریکس" گرفته تا آخرین آلبوم مدونا، به خوبی به چشم میآید که اینها خود را علنا" به عنوان ناقدان نظامی مطرح میکنند که آنها را در حجم عظیمی تبلیغ و ترویج میکند
ژ ب – حتا این همان چیزی است که عرصه را چنین بر ما تنگ میکند. نظام منفیتی را در قالب چشمفریبیها خلق میکند، که همانگونه یی با محصولات تماشایی عجین میشود که استهلاک با نفس محصولات صنعتی عجین شده است. وانگهی، این موثرترین شیوه برای فرو بستن راه هرگونه بدیل واقعی است. دیگر هیچ نقطهی اتکای بیرونی یی وجود ندارد که بتوان به آن آویخت و در این دنیا اندیشه کرد، دیگر نمیتوان نقش قهرمانانه یی بر عهده گرفت، دیگر چیزی جز الصاقی مفتون و شیفته وار ممکن نیست. اما به هر حال باید بدانیم که نظام هرچه به کمال خود نزدیکتر میشود، به بیبرنامگی و تصادف تام خود نزدیکتر میشود. این نوعی طنز ابژکتیو است که همه چیز را به بازی میگیرد. 11 سپامبر هم البته بخشی از این بازی بود. تروریسم یک قدرت بدیل نیست، تروریسم هرگز چیزی جز استعاره یی از این واگشت کمابیش انتحاری قدرت غرب به جانب خود نیست. این حرفی است که من آن وقت زدم، و مورد پذیرش واقع نشد. اما این اتخاذ رویکردی نیهیلیستی یا بدبیانه در برابر نظام نیست. شاید این نظام، این دنیای مجازی، این ماتریکس، سروکارش عاقبت به زبالهدان تاریخ بیافتد. واگشتپذیری، چالش، فریبندگی: این ها نابودناشدنی اند
نوول ابزرواتور – تاملات شما در باب امر واقعی و امر مجازی از جمله مستنداتی هستند که واقعیتبخشان "ماتریکس" به آن چشم داشته اند. در قسمت اول آشکارا از شما نقل قول میشود و حتا جلد کتاب شما "وانموده ها و وانمایی" را، که در سال 1981 منتشر شده، میشود دید. این برای شما جالب نیست؟
ژان بودریار – حتما" سوء تفاهمی پیش آمده، به همین خاطر است که تا این لحظه من در مورد حرف زدن دربارهی "ماتریکس" مردد بودم. سوای این، گروه واچوفسکی بعد قسمت اول با من تماس گرفته بودند تا مرا درگیر ادامهی کار کنند، اما این برای من واقعا" غیرقابل تصور بود! (میخندد). در نهایت، تقریبا" همان اشتباهی اتفاق افتاده بود که هنرمندان وانماییگرا در نیویورک دههی هشتاد کرده بودند. اینها رویکرد مجازی به موضوعی مقرر را مورد توجه قرار میدهند، و موضوعی مجازی را به خیالی قابل رویت بدل میکنند. اما مشخصهی این دنیای مجازی دقیقا" آن است که برای سخن گفتن از آن دیگر نمیتوان مقولات مربوط به واقعیت را به کار برد
ن ا – با این حال پیوندی که بین این فیلم و دیدگاهی که شما برای مثال در کتاب "جنایت بیعیب و نقص" مطرح کردید به قدر کفایت چشمگیر هست. این یادکرد از "صحرای واقعیت"، این انسانهایی که در طیفهای تصویر به شکلی کاملا" مجازی در آمده اند، که دیگر چیزی جز اندوختهی انرژی ابژه های اندیشا نیستند
ژ ب – بله، پیش از این هم فیلم هایی بوده اند که این روند هرچه تمایزناپذیرتر شدن امور واقعی و مجازی از یکدیگر را مورد توجه قرار داده اند: "ترومن شو"، " گزارش اقلیت"، یا حتا "جادهی مالهالند"، شاهکار دیوید لینچ. ارزش ویژهی "ماتریکس" این است که مانند برآیند تندروار همهی اینها به نظر میرسد. منتها تمهید به کاررفته در آن ناپخته تر است و واقعا" عامل اختلال و بینظمی محسوب نمیشود. کاراکترها یا در درون ماتریکس هستند، یعنی در چارچوب دیجیتالی شدن چیزها، یا اساسا" در بیرون آن هستند، در واقع در صهیون، در شهر آدمهای مقاوم. اما چیزی که میتواند جالب توجه باشد، نشان دادن این نکته است که در ملتقای این دو دنیا چه اتفاقی میافتد. و چیزی که در این فیلم حالت بسیار آزارنده یی پیدا کرده این است که این مسالهی تازه یی که وانمایی پیش کشیده با آن مسالهی کاملا" سنتی توهم، که پیش از اینها در کار افلاتون هم مطرح بوده، اشتباه گرفته میشود. اینجا، اینجا یک سوء تفاهم جدی اتفاق افتاده
دنیایی که همچون توهمی تام و تمام به نظر میرسد، این مساله یی است که در همهی فرهنگهای بزرگ مطرح بوده و این مساله را به یاری هنر و نمادپردازی حل کرده اند. آنچه ما، برای تحمل این دشواری، ابداع کرده ایم یک واقعیت وانمودی است، یک دنیای مجازی که نقش دنیای خطربار، دنیای منفیات، از آن زدوده شده، دنیایی که از این پس جای واقعیت را میگیرد، دنیایی که راه حل نهایی است. اما "ماتریکس" کلا" و کاملا" به این دنیا مشغول میشود! همهی آنچه هست به نظم رویا، اوتوپیا، و خیال تعلق دارد، این آن چیزی است که برای دیدن عرضه میشود، "واقعیت" پیدا میکند. ماتریکس کمابیش فیلمی است دربارهی ماتریکس (قالب) ی که این ماتریکس میتوانست خلق کرده باشد
ن ا – همچنین فیلمی است هدفاش محکوم کردن ازخودبیگانگی تکنولوژیکی است و در عین حال از جاذبه یی بهره میگیرد که زاییدهی دنیای اعداد و تصاویر ترکیبی است
ژ ب – چیزی که در "ماتریکس 2" خیلی به چشم میآید این است که در آن رگه یی از طنز دیده نمیشود که با آن بتوان شاهد وارونگی این جلوه های ویژهی عظیم شد. هیچ سکانسی نیست که از این "پونکتوم" ی برخوردار باشد که بارت از آن حرف میزد، این شگرد گیرایی که شما را در برابر یک تصویر درست قرار میدهد. وانگهی، این همان چیزی است که سینما را به یک نشان گویا، و حتا بتوارهی این دنیای تکنولوژیهای تصویری بدل میکند، آنجا که دیگر تمایزی بین واقعیت و تصویر/ تصور وجود ندارد. "ماتریکس" از این نظر یک ابژهی اغراقشده است، هم سرراست است و هم انحرافی، جایی که نه چیزی در دروناش است و نه چیزی در بیروناش. آن شبه فرویدی که در پایان فیلم حرف میزند خوب حق مطلب را ادا میکند: او بالاخره باید ماتریکس را دوباره برنامهریزی کند تا از قاعده بیرون شدگیهای این معادله را برطرف کند. و ما، که در مقابل این ماتریکس قرار داریم، ما هم بخشی از همان را تشکیل میدهیم. پس ما ظاهرا" در مدار مجازی کاملی گرفتار ایم که هیچ بیرونی ندارد. در اینجا هم من اختلاف نظری دارم! (میخندد.) "ماتریکس" قدرت مطلق و انحصاری موقعیت جاری را به نمایش میگذارد، و بنابراین در انکسار و فراشکست آن هم سهیم است. در نهایت، نشر و پخش آن در سطح جهانی هم ناشی از نفس سینما است: لازم است بار دیگر از مک لوهان یاد کنیم: پیام همان رسانه است. پیام "ماتریکس" همان اشاعهی آن، از راه آلایندگی تکثیرگرا و نظارتناپذیر آن، است
ن ا – این نکته به همین نسبت در همهی موفقیتهای بزرگ بازار آمریکایی، از "ماتریکس" گرفته تا آخرین آلبوم مدونا، به خوبی به چشم میآید که اینها خود را علنا" به عنوان ناقدان نظامی مطرح میکنند که آنها را در حجم عظیمی تبلیغ و ترویج میکند
ژ ب – حتا این همان چیزی است که عرصه را چنین بر ما تنگ میکند. نظام منفیتی را در قالب چشمفریبیها خلق میکند، که همانگونه یی با محصولات تماشایی عجین میشود که استهلاک با نفس محصولات صنعتی عجین شده است. وانگهی، این موثرترین شیوه برای فرو بستن راه هرگونه بدیل واقعی است. دیگر هیچ نقطهی اتکای بیرونی یی وجود ندارد که بتوان به آن آویخت و در این دنیا اندیشه کرد، دیگر نمیتوان نقش قهرمانانه یی بر عهده گرفت، دیگر چیزی جز الصاقی مفتون و شیفته وار ممکن نیست. اما به هر حال باید بدانیم که نظام هرچه به کمال خود نزدیکتر میشود، به بیبرنامگی و تصادف تام خود نزدیکتر میشود. این نوعی طنز ابژکتیو است که همه چیز را به بازی میگیرد. 11 سپامبر هم البته بخشی از این بازی بود. تروریسم یک قدرت بدیل نیست، تروریسم هرگز چیزی جز استعاره یی از این واگشت کمابیش انتحاری قدرت غرب به جانب خود نیست. این حرفی است که من آن وقت زدم، و مورد پذیرش واقع نشد. اما این اتخاذ رویکردی نیهیلیستی یا بدبیانه در برابر نظام نیست. شاید این نظام، این دنیای مجازی، این ماتریکس، سروکارش عاقبت به زبالهدان تاریخ بیافتد. واگشتپذیری، چالش، فریبندگی: این ها نابودناشدنی اند
Labels: Baudrillard, Cinema
6 نظر:
فرانکولا رو دیروز خریدم و احتمالا امشب تمومش میکنم !
جالب و خواندنی بود پيام عزيز،
ممنون.
مجتبا
http://www.egs.edu/faculty/baudrillard-articles.html/http://www.egs.edu/faculty/baudrillard-articles.html
francula
دوست عزيز پيام يزدانجو
نخست بسی سپاسگزارم که به انتقادات من ( يا به قول خودتان شرح حال ) پاسخ داديد ( سه هفته پيش ) .
ماتریکس از موضوع مجازی ، داستانی روايي می سازد . اين داستان روایی خود دو گونه زير داستان در بردارد که هر يک رويدادی در مکانی ديگر می باشد .
عملا" يک جدا سازی ميان مجاز و واقيت انجام شده است .
در اين هنگام ، خود موضوع مجازی هم گونه ای واقعيت می گردد . پس اين فيلم نتوانسته واقعیت و موضوع مجازی را به طور واحد نمایان سازد .
در حالی که در عصر تکنولوژی عملا" مرزی از برای رویا و واقعیت وجود ندارد .
اين واقعيت روزمره آمیخته با موضوع مجازی است . ديگر بازنمايي امکان پذير نيست .
اين جداسازی فضای مجازی و واقعیت کاملا" با انديشه های بودريار در تضاد است .
حال همانگونه که خود استاد هم به آن اشاره کرده ، فيلم هایی چون بزرگراه گمشده یا جاده مالهالند ، فضای رويا گونه ذهنی با واقعيت یکی می شود . عملا" کاراکتر ، از برای رهایی کاراکتری دیگر در ذهن می آفريند تا از چنگال خوی جامعه مدرن رهایی یابد .
یا در ترومن شو ، فضای رسانه ای در واقع زندگی روزمره جیم کری می باشد .
پس اين تفکیک فضا ، سبب می شود از بن مايه های فلسفی فيلم ماتریکس کاسته شود .
نکته دوم
ژان لوک گدار در " ستايش عشق " ، از Matrix هم انتقاد می کند .
من هم اين انتقاد را وارد می دانم ، براداران واچوفسکی با این فیلم من را به یاد جوکر " Joker " در فیلم " full metal jacket " می اندازند . علامت Peace به همراه جمله
" Born to kill " .
ماتریکس از جامعه ای دروغينی انتقاد می کند که خود به یاری این دروغ ، شهرت جهانی پیدا می کند و دچار پوپولیسم می گردد .
البته گادفری رجیوپيرامون ناکوی کاتسی می گوید من با تکنولوژی به جنگ تکنولوژی رفتم .
در اين ميان " David Fincher " هم در " Fight club " و " the game " و
" Panic room " به اين دوگانگی دچار می شود .
نکته سوم نکته مثبت می باشد : ترانه Rock is Dead از Marilyn Manson می باشد که بهترین گزینه ممکن برای این فیلم است . زیرا Marilyn Manson ، شخصیت مجازی به همراه واقعیت می باشد .
اين يادداشت تو ميتواند فتح بابي باشد براي بحث دربارهي رابطهي جدياي كه هرچه بيشتر پيش ميرويم ميان فيلمسازان(بهطوركلي هنرمندان)آمريكايي و تحليلگران و متفكران(بهطوركلي روشنفكران)عميقتر ميشود. اين موضوع كه "شان روشنفكران اجلّ از آن است كه وارد چنين مقولات دمدستي و پيشپاافتادهاي شوند" مدتهاست براي آنان كه هرروز جلوي آينه تمرين ميكنيم تا بهدرستي ادايشان را دربياوريم، حل شدهاست.
روشن است كه برادران واچوفسكي از سر بيكاري و خوشمزهبازي به سراغ جديترين چالش جهان مدرن از ديدگاه انديشهمنداني چون بودريار و ژيژك نرفتهاند. چندان كه در منابع مختلف نقل شده، سلاووي ژيژك كه امروز از انديشهمندان عمده حوزه مطالعاتفرهنگي است، مشخصآ درباره ميتريكس(حداقل در مورد قسمت اول) بهطور جدي به كارگردانان و بازيگران مشاوره ميدادهاست.
بهراستي كي قرار است شكاف ميان مصرففرهنگي و روشنفكران(بهمثابه توليدكنندگان اصلي فرهنگ) از ميان !برود؟
يادداشتت مرا هم به نوشتن واداشت
hadinili.blogfa.com
دنبال كن
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی