فرانکولاگری
بهار، در وبلاگ اگنس، به یمن آرای بارت در " لذت متن"، خوانشی از فرانکولا دارد با عنوان عشقهایی سرشار از فرانکولاگری. به گمان من نمونهی یک نقد موجز و منسجم است و، باز هم به گمان من، دقت و دلنشینی، هردو را با هم، دارد
روزبه صدرآرا نقدی نوشته با عنوان فرانکولاگری: در باب قصه ای به نام فرانکولا یا پرومتهی پسامدرن. ایدهی کلیاش را دوست داشتم، گو این که بیش از آنچه اخلاق اجازه میدهد به آرای بودریار (بهویژه در گفتوگویاش با سیلور لوترنژه زیر عنوان "بودریار را فراموش کن") متکی بوده – در واقع عمدهی مطلب به همان شیوهی فرانکولایی نوشته شده: نقلقول بدون گیومه! یک بازیگوشی دیگر: در نوشتهی صدرآرا بهجای فرانکولا هرچیز دیگری را که صلاح میدانید جاگزین کنید، بگذارید "انسان امروز"، "دنیای امروز"، یا "وضعیت پسامدرن"، یا هر کتابی را که دوست دارید بگذارید: میبینید که آب از آب تکان نمیخورد! -- نتیجهگیری از این آزمایش هم به عهدهی خودتان
خوابگرد هم دربارهی فرانکولا نوشته: وقتی به ارزش داستاننویسی آگاه باشیم. اولین نوشتهی انتقادی است که دربارهی کتابام میخوانم و افسوس میخورم چرا مدت اکراناش اینقدر کوتاه بوده! میشد از این رهگذر انتقادات دیگر خوانندگان را هم بشنوم (هرچند که بعضی نظردهندگان همین انتقادات بیپرده را هم به حساب پرده پوشی گذاشته اند). انتقادات خوابگرد را صادقانه و صمیمانه یافتم؛ حتا اگر آنطور که نوشته حرکت فرانکولا "از عمق به سطح" بوده باشد باید بگویم به یکی از اهداف اصلیام دست یافته ام. سوای این اما، هم فرض و هم نتیجهیی را که در مورد کلیت کار نویسندگیام ارائه کرده خالی از اشکال ندیدم: این فرض که من نویسندهی بیپیشینه یی بوده ام و این نتیجه که "هر کتابی ارزش یک بار نوشته شدن را دارد". خب، این فرض در مورد من صدق نمیکند، اما اگر میکرد هم باز دلیل نمیشد نتیجهی اخلاقی آن را بپذیرم (در مطلبی که در باب "توهم تولید یا فوران فرآوری" خواهم نوشت به این حکم اخلاقی رجوع خواهم کرد). بحث در باب "زبان ترجمه" هم فرصتی دیگرتر میخواهد که خوشحال ام خوابگرد انگیزهی جدیتر گرفتناش را در من بر انگیخت
روزبه صدرآرا نقدی نوشته با عنوان فرانکولاگری: در باب قصه ای به نام فرانکولا یا پرومتهی پسامدرن. ایدهی کلیاش را دوست داشتم، گو این که بیش از آنچه اخلاق اجازه میدهد به آرای بودریار (بهویژه در گفتوگویاش با سیلور لوترنژه زیر عنوان "بودریار را فراموش کن") متکی بوده – در واقع عمدهی مطلب به همان شیوهی فرانکولایی نوشته شده: نقلقول بدون گیومه! یک بازیگوشی دیگر: در نوشتهی صدرآرا بهجای فرانکولا هرچیز دیگری را که صلاح میدانید جاگزین کنید، بگذارید "انسان امروز"، "دنیای امروز"، یا "وضعیت پسامدرن"، یا هر کتابی را که دوست دارید بگذارید: میبینید که آب از آب تکان نمیخورد! -- نتیجهگیری از این آزمایش هم به عهدهی خودتان
خوابگرد هم دربارهی فرانکولا نوشته: وقتی به ارزش داستاننویسی آگاه باشیم. اولین نوشتهی انتقادی است که دربارهی کتابام میخوانم و افسوس میخورم چرا مدت اکراناش اینقدر کوتاه بوده! میشد از این رهگذر انتقادات دیگر خوانندگان را هم بشنوم (هرچند که بعضی نظردهندگان همین انتقادات بیپرده را هم به حساب پرده پوشی گذاشته اند). انتقادات خوابگرد را صادقانه و صمیمانه یافتم؛ حتا اگر آنطور که نوشته حرکت فرانکولا "از عمق به سطح" بوده باشد باید بگویم به یکی از اهداف اصلیام دست یافته ام. سوای این اما، هم فرض و هم نتیجهیی را که در مورد کلیت کار نویسندگیام ارائه کرده خالی از اشکال ندیدم: این فرض که من نویسندهی بیپیشینه یی بوده ام و این نتیجه که "هر کتابی ارزش یک بار نوشته شدن را دارد". خب، این فرض در مورد من صدق نمیکند، اما اگر میکرد هم باز دلیل نمیشد نتیجهی اخلاقی آن را بپذیرم (در مطلبی که در باب "توهم تولید یا فوران فرآوری" خواهم نوشت به این حکم اخلاقی رجوع خواهم کرد). بحث در باب "زبان ترجمه" هم فرصتی دیگرتر میخواهد که خوشحال ام خوابگرد انگیزهی جدیتر گرفتناش را در من بر انگیخت
Labels: Francula
2 نظر:
salaam:)
kheili khosh-haal shodam az didanetoun, va baabate lotfetoun ham mamnoun:)
بالخره این مطلب خانم بهار نقد است یا خوانش؟ شما گفته اید نقد راستش من نشان نقد ندیدم.پس به خوانش بسنده کنیم بهتر است نه؟
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی