برای روشنفکران
مطلبی که دربارهی واکنش روشنفکران به انتخابات ریاست جمهوری نوشتم (پوپولیسم روشنفکری) نواقص بسیاری داشت که بیشتر از تعجیل در پیوند دادن یک جدال نظری به یک مثال عملی ناشی میشد (بعدتر باز هم دربارهی "کارکرد روشنفکری" خواهم نوشت، و از ناقدان هم میخواهم مرا از انتقاداتشان بیبهره نگذارند). با این همه، آن مقاله از یک خشنودی و یک نگرانی ناگفته انگیزه میگرفت. خشنودی از این بود که به هررو مدعیان ایفای نقش روشنفکری از این توهم در آمدهاند که کار روشنفکر فقط پیش کشیدن پرسشها است نه اندیشیدن به پاسخها. نویسندگان و هنرمندانی که در نقش روشنفکر ظاهر شدند بهصراحت نشان دادند که باید پاسخی برای خود و احتمالن بخشی از افکار عمومی که به آنها توجه دارد بیابند – هرچند که هم زمان طرح این پاسخ و هم نوع و هم نحوهی آن مورد انتقاد من بود.
اما نگرانی ضمنیام این بود که پاسخ بیبرنامهی آنها بی پیامد باشد. از بیتاثیری این پاسخ نگران نبودم، توهمی در مورد دامنهی نفوذ آن نداشتم، ترسام این بود که هنرمندان و نویسندگان اعتبار و اشتهار خود را (در صورت وجود)، هزینهی به قدرت رساندن گرایشی خواهند کرد که چه در صورت پیروزی و چه در صورت شکست، به هیچ رو پذیرای انتقادات آنها نخواهد شد: حال، از میان آن همه روشنفکر خودخوانده یی که در حمایت معین یا رفسنجانی بیانیه یی امضا کردند چه تعداد فرصت خواهند یافت تا به مطلب موهن، و بیش از آن مضحک، ی که زیباکلام در شرق امروز نوشت پاسخ دهند؟ و روزنامهی شرق پاسخ چند درصد آنها را منتشر خواهد کرد؟
اصرار من بر لزوم اقدام نهادینه از بیم بروز چنین اوضاعی بود. سابقهی اصلاح طلبان و وضعیت تریبونهای اصلاح طلبی نشان میداد که آنها نه تنها زیر بار انعکاس انتقادات یا حتا توضیحات تکتک روشنفکران حامی خود نخواهند رفت، بل حتا به درصد ناچیزی از آنان نیز مجال طرح دیدگاههای متعاقب خود را نخواهند داد. اما در صورت اقدام نهادینه، نهاد مرجع ما میتوانست پاسخگوی یاوههای امثال زیباکلام باشد و جریدهی مذکور هم موظف به انتشار آن میبود. این هم فرصتی بود که از کف رفت.
مطالب مرتبط:
سه سال پیش مطلبی نوشته بودم برای روزنامهی بنیان، "روشنفکران و رسانهها" (تازه به متن اینترنتیاش دسترسی پیدا کردهام). از اولین نوشتههای من در بحث روشنفکری است، با توجه به جو زمانه؛ برخی از استدلالهای مشابه را آنجا هم مطرح کردهام.
محمد قوچانی در وبلاگ علی معظمی به صورت صریح تر دربارهی انتخابات اظهار نظر کرده. تا به حال گمان میکردم مشکل اصلاح طلبانی از این دست در سه "بی- " خلاصه میشود، اما انگار یک "بی- " دیگر، بیسوادی، را هم باید علاوه کرد.
اما نگرانی ضمنیام این بود که پاسخ بیبرنامهی آنها بی پیامد باشد. از بیتاثیری این پاسخ نگران نبودم، توهمی در مورد دامنهی نفوذ آن نداشتم، ترسام این بود که هنرمندان و نویسندگان اعتبار و اشتهار خود را (در صورت وجود)، هزینهی به قدرت رساندن گرایشی خواهند کرد که چه در صورت پیروزی و چه در صورت شکست، به هیچ رو پذیرای انتقادات آنها نخواهد شد: حال، از میان آن همه روشنفکر خودخوانده یی که در حمایت معین یا رفسنجانی بیانیه یی امضا کردند چه تعداد فرصت خواهند یافت تا به مطلب موهن، و بیش از آن مضحک، ی که زیباکلام در شرق امروز نوشت پاسخ دهند؟ و روزنامهی شرق پاسخ چند درصد آنها را منتشر خواهد کرد؟
اصرار من بر لزوم اقدام نهادینه از بیم بروز چنین اوضاعی بود. سابقهی اصلاح طلبان و وضعیت تریبونهای اصلاح طلبی نشان میداد که آنها نه تنها زیر بار انعکاس انتقادات یا حتا توضیحات تکتک روشنفکران حامی خود نخواهند رفت، بل حتا به درصد ناچیزی از آنان نیز مجال طرح دیدگاههای متعاقب خود را نخواهند داد. اما در صورت اقدام نهادینه، نهاد مرجع ما میتوانست پاسخگوی یاوههای امثال زیباکلام باشد و جریدهی مذکور هم موظف به انتشار آن میبود. این هم فرصتی بود که از کف رفت.
مطالب مرتبط:
سه سال پیش مطلبی نوشته بودم برای روزنامهی بنیان، "روشنفکران و رسانهها" (تازه به متن اینترنتیاش دسترسی پیدا کردهام). از اولین نوشتههای من در بحث روشنفکری است، با توجه به جو زمانه؛ برخی از استدلالهای مشابه را آنجا هم مطرح کردهام.
محمد قوچانی در وبلاگ علی معظمی به صورت صریح تر دربارهی انتخابات اظهار نظر کرده. تا به حال گمان میکردم مشکل اصلاح طلبانی از این دست در سه "بی- " خلاصه میشود، اما انگار یک "بی- " دیگر، بیسوادی، را هم باید علاوه کرد.
Labels: Election
3 نظر:
می بخشيدها! اما هر دوی شما، هم تو اميد مهرگان (با صاحبت مراد فرهادپور) و هم پيام يزدانجو هيچ چيز جز تکرار و تقليد اصطلاحات بی ربط متفکران اروپايی بارتان نيست. آنهم متفکرانی که در خود اروپا هم ديگر مطرح نيستند و جزو تاريخ فلسفه شده اند. همه «شبه روشنفکرهای زيگولو» ايد که صد رأس از شما به اندازه يک مترجم فرهيخته و پُرمطالعه مثل عزت الله فولادوند نمی دانيد. غصه نخوريد. خدا را شکر که با آمدن احمدی نژاد در جايگاه رئيس جمهوری اسلامی ايران، حالا همه چيز با هم جفت و جور شد. اين «روشنفکران» که شما باشيد با رئيس جمهور که احمدی نژاد باشد. همه لايق هم ايد؛ کوتوله ها متحد شويد!
!سلام
خبرچين به اين مطلب شما لينک داده است. موفق باشيد!
Mr. Omid Mehrgan: This is the first time that I am visiting this site but I have tried to read some of your articles in Sharghnewspaper. One thing that I would like to say is that, everyone writing in Shargh must be a charlatan, because this newspaper is everything but an intellectual one. In my opinion, you guys have no respect what so ever neither for yourselves nor for the people; Sharghnewspaper is a business like any others, such as palandoozi. Sahand
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی