"پیام یزدانجو"
چند سال پیش دختر خانمی برایام ماجرای حضورش در یکی از سخنرانیهای بابک احمدی را تعریف میکرد. ماجرا از این قرار بود که بعد از اتمام سخنرانی، مطابق معمول، بعضی از حضار از جمله این دختر خانم گرد سخنران را گرفته و مشغول گپوگفتی شده بودند که آقا پسری هم در این میان فرصت را مغتنم شمرده و باب مباحثهیی را با او گشوده و در ادامه اظهار تعجب از این که چرا آثار ایشان را مطالعه نکرده، و وقتی خانم اسم آقا را میپرسد، میگوید: من؟ پیام یزدانجو هستم دیگر!
حالا حکایت دوبارهی ما است ... چندی پیش از این شنیدم، و دیدم، که شخصی به نام من برای دوست نویسنده یی کامنت موهنی گذاشته، در ادامه دیگران به آن مثلن "پیام یزدانجو" حملهور شده و بعدن دیگری درصدد صلح و صفا بر آمده ...، من با نادیده گرفتن وقاحت آن نظردهندهی کذا، با نوشتن نامهیی برای آن دوست و تماس تلفنی با دوست دیگری که در کامنت کذایی به او توهین شده (نامه و تلفنی که هردو بیجواب ماند!) از این بابت اظهار تاسف کردم، با این امید که اندک سوء تفاهمی هم اگر احیانن پیدا شده برطرف شود.
اینبار ظاهرن بهانهی دیگری بهدست این فرد یا اینگونه افراد افتاده تا به بهانهی نامزد نشدن "فرانکولا" در جایزهی منتقدان مطبوعات، از جانب من جعل نظر کرده و بار دیگر این بازی زننده را از سر بگیرند ... ماجرا آنقدر مضحک است که نمیدانم چه باید بگویم. خب، در این مورد خاص که اتفاقن من نه تنها گلایه یا رنجشی ندارم بلکه با صراحت میگویم (و این نظر رسمی من خواهد بود!) که دوستان عزیز مطبوعاتی، از این که با انتخاب خود خیال مرا از بابت یک انتخاب اخلاقی دشوارتر راحت کردید ممنون ام! این از این. اما آیا ماجرا به همینجا ختم خواهد شد؟
اوضاع مزخرفی است و نمیدانم چارهاش چیست؟ این یعنی که بعد از این باید در هر مورد مشابه تکذیب کنم، بیانیه بنویسم، اعلام موضع رسمی کنم؟! یا این که همینجا بگویم که اینجانب بعد از این دیگر برای کسی کامنتی نمیگذارم تا هر آدم علافی هم که بخواهد به نام من نظر بدهد بیاعتبار باشد؟ یا این که مثل گذشته بیخیال این بازیهای بزدلانه باشم و مطمئن باشم که دوستان و آشنایان هم در بیاعتباری این بازیها شکی ندارند ...
حالا حکایت دوبارهی ما است ... چندی پیش از این شنیدم، و دیدم، که شخصی به نام من برای دوست نویسنده یی کامنت موهنی گذاشته، در ادامه دیگران به آن مثلن "پیام یزدانجو" حملهور شده و بعدن دیگری درصدد صلح و صفا بر آمده ...، من با نادیده گرفتن وقاحت آن نظردهندهی کذا، با نوشتن نامهیی برای آن دوست و تماس تلفنی با دوست دیگری که در کامنت کذایی به او توهین شده (نامه و تلفنی که هردو بیجواب ماند!) از این بابت اظهار تاسف کردم، با این امید که اندک سوء تفاهمی هم اگر احیانن پیدا شده برطرف شود.
اینبار ظاهرن بهانهی دیگری بهدست این فرد یا اینگونه افراد افتاده تا به بهانهی نامزد نشدن "فرانکولا" در جایزهی منتقدان مطبوعات، از جانب من جعل نظر کرده و بار دیگر این بازی زننده را از سر بگیرند ... ماجرا آنقدر مضحک است که نمیدانم چه باید بگویم. خب، در این مورد خاص که اتفاقن من نه تنها گلایه یا رنجشی ندارم بلکه با صراحت میگویم (و این نظر رسمی من خواهد بود!) که دوستان عزیز مطبوعاتی، از این که با انتخاب خود خیال مرا از بابت یک انتخاب اخلاقی دشوارتر راحت کردید ممنون ام! این از این. اما آیا ماجرا به همینجا ختم خواهد شد؟
اوضاع مزخرفی است و نمیدانم چارهاش چیست؟ این یعنی که بعد از این باید در هر مورد مشابه تکذیب کنم، بیانیه بنویسم، اعلام موضع رسمی کنم؟! یا این که همینجا بگویم که اینجانب بعد از این دیگر برای کسی کامنتی نمیگذارم تا هر آدم علافی هم که بخواهد به نام من نظر بدهد بیاعتبار باشد؟ یا این که مثل گذشته بیخیال این بازیهای بزدلانه باشم و مطمئن باشم که دوستان و آشنایان هم در بیاعتباری این بازیها شکی ندارند ...
15 نظر:
پيام يزدانجو، فكر نمي كني با اين رفتارها داري به خوانندگان خودت بي احترامي مي كني؟ وقتي تو خودت خودت را جدي نمي گيري چطور انتظار داري ديگران تو را جدي بگيرند؟! يعني چه كه مي گويي ممنون ام؟!! آقاي غلامي در زورنامه اش مي گويد ما با ديگران فرق داريم، ما آثاري را انتخاب مي كنيم كه نوآوري داشته باشند، حرف تازه داشته باشند، قوي باشند، تجربه جديد باشند و چه و چه، آن وقت كاري مثل كار تو را ناديده مي گيرند! تو با اين بي خيالي و ببخشيد سبكسري، داري به خودت و خوانندگانت توهين مي كني. جدي تر باش دوست من.
اميدوارم اينبار اين نظرم را جدي بگيري، فكر حاسدان و كوته فكران را نكن، تو هر كار بكني آنها باز راهي براي ابراز حقارت خود پيدا مي كنند. ممنون مي شوم اگر جواب بدهي....
متاسفانه بعضی رویدادها برای دیده شدن زمان می خواهند : باید دوران بلوغی را طی کنند.باید زبانشان شناخته شود، جا بیفتد و ته نشین گردد تا مطرح شدنشان اصلا معنایی/بازتابی/نتیجه ای داشته باشد...
بسیاری از آثار یگانه ی هنر وادبیات هم تنها زمانی شناخته شده اند که تاثیرشان روی سیر تکاملی آثار بعدی نمود پیدا کرده و پس از ریشه یابی به آن "آغازگر"ی رسیده اند که شاید در بدو تولد اصلا دیده نشده اما بلوغش با پسند غالب زمان همراه گشته است.(و طبعا این بار دیده شدنش دارای بار معنایی بیشتری است)
شاید در عصر ارتباطات و جهان وطنی، سخن گفتن از این شکل مهجوریت کمی مسخره به نظر برسد.اما واقعیت امر این است که باید شرایط مکانی و زمانی را شجاعانه پذیرفت و هزینه ی آغازگر بودن را نیز...شاید همین سخت نگرفتن و "سبکسری" ،اندیشمندانه ترین موضع ممکن باشد، که در عین حال اعتماد به نفس فراوانی می طلبد: "نمی بینید؟...باشد.هروقت توانستید(قادر شدید)می بینید"!!!...........موفق باشید آقای یزدانجو!
راستش من با نظر هم این آقا و هم این خانم موافقم. شما هم هرطور خودت صلاح می دانی ترتیب این اراذل و اوباش را بده!
متاسفم که وضعیت چنین است که آقای غلامی و دارودسته معلوالحالش شده اند منتقد ادبی و جایزه بگیر و بده. آقای یزدانجو از این تعارفات کذایی بگذریم. اگر فکر می کنی چاپ یک مصاحبه با تو در روزی نامه شرق کار را تمام کرده خب می توانی در این سبکسری باقی بمانی اما مساله این است که یک مشت آدم رذل ادبی با بی ادبی کامل دارند برای ادبیات تعیین هویت می کنند و مدعی توجه به نوآوری هم هستند .در واقع جا انداختن ادبیات متوسط از با زور چپاندن فلان کاندیدا هم بدتر است . فکر می کنم باید نقادانه تر با این قضایا رو به رو بشوی
آقاجان حالا که این آقای یزدانجو مدتی است که آروم گرفته و داره کار خودش رو می کنه نمی دونم شماها چرا دوباره دور برداشتین که بندازینش به جون چارتا آدم بیسواد مثل من!
پيام جان!
من بهشخصه فكر ميكنم در همين گوشهي وبلاگ بنويس در هيچكجا كامنت نميگذاري. اگر نظري راجع به نوشتهاي داشتي با صرف زماني اندك به نويسنده، ايميل بزن.
پيروز باشي.
بابا ما هم دلمان به یک پیام یزدانجو خوش بود، اینهم که محافظه کار از آب درآمد!!!...
دیرزمانیست که هرزنگاران به قلمرو من نیز تجاوز کردهاند. در اين بين نکتهای که دریافتم و برای شخص من بسيار پربها -و پرهزینه البته- بود، درک آمادگی جامعه برای پذيرش اينگونه شایعهها و لجنپراکنیها بود. افراد جامعهی ما سخت علاقمندند است که یکجا بنشینند و نابودی دیگری را نظاره کنند! بدگویی، توطئه و ريشهزنی از شکل عمل خلاف اخلاق و عرف، به صورت "تفریحی سالم" درآمده که بسياری به آن ااشتغال دارند؛ بستر جامعه آلوده به آن است. ریشهیابی این معضل کار من نیست؛ شاید از بیتفريحی و سردرگمی این مردم باشد؛ نمیدانم! به هر حال همین است که هست. باید دید و شناخت...
بنیاد بر باد گلشیری هم اسامی نامزدها را اعلام کرد و نامی از فرانکولا و چند کتاب واقعا خوب دیگر نبود .مثل اینکه بین غلامی و فرزانه طاهری و سپانلو و دیگر حضرات متوسط اندیش فرقی نیست.خوب که بنگری همه سر و ته یک کرباس اند و باند بازی حرف آخرشان است. کیست که نداند مثلا کتاب تراکمه یک کتاب ضعیف و کوتوله است اما به سابقه دوستی با پیر گلشیری حالا در فهرست قرار می گیرد . روزگار کوتوله هاست آقای یزدانجو کاری هم نمی شود کرد
انهایی که فکر می کنند فرانکولا شایسته دریافت جایزه است یا از ادبیات چیزی نمی دانند یا خودشان را کسی یا چیزی می انگارند...
راستی برایم چه قدر غریب شده این فضای اینترنت عده ای گوشه ای نشسته و خود را بند یک نفر کردند که در فلان مجله کار میکند. عده ای دیگر اینجا. بعضی در یک جای دیگر که اسمی مشهور بر صفحه ی وب آمده و دات بلاگی به اسم خو زده!
چقدر سلطان کمدی و چقدر هوادار!
جالب تر اینکه دنیای اینترنت تنها جای خوبیست که می شود در آن هویت دیگران را گرفت. پست و نفرت انگیز نه؟؟؟
تنها آمدم (نه برای آویزان شدن)بلکه برای اینکه تشکری کنم بابت صید قزل آلا
همین.
و در آخر به قول ریچارد "مایونز"
بالاخره شورای نگهبان ادبیات فارسی هوشنگ گلشیری هم فهرست نامزد های خود را معرفی کرد که فقط مایه تاسف است . دوران خاتمی برای محافظه کاران ادبیات ایران یک دوران طلایی بود تا هر چه در توان دارند زیر نام صادق هدایت و هوشنگ گلشیری و دیگران رو کنند ... در وبلاگم بخوانید.
are khob, baraye kheiliya az injoor chiza pish miyad. asabetoono khoord nakonin. emrooz seyde ghezel ro khoondam. dar morede tarjome ash chizi nadaram ke begam, vali oon peyneveshte motarjem esh, kheily khoob bood. keyf kardam.
بعضی آدما به شدت مريضن و متاسفانه مريضيشون هم مث اينکه تا سوزوندن ريشه طرف جلو می ره .راستی بالاخره کمکت جواب داد. تونستم برم خودمو پينگ کنم. اسمش مث امپول زدن می مونه!مرسی هزار تا...
آقا این قدر مطلب را جدی نگیرید! تو گویی بحث سر سارتر و کامو است! کتابی چاپ می کنیم و فکر می کنیم چه خبر است...
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی