م. ف. فرزانه
بیش از پنج دهه پیش، م. ف. فرزانه نویسندهی جوانی در میان شیفتگان صادق هدایت بود و همکلام او در سالهای آخر عمرش. نسل من فرزانه را با کتاب "آشنایی با صادق هدایت" (نشر مرکز، 1372) میشناسد، کتابی که فقط مرجعی معتبر و استثنایی در شرح احوال و آرای هدایت نبود، کتابی بود "بالینی" که بارها باید خواند.
با گذشت دوازده سال، فرزانه بار دیگر دست به کار شده تا کتابی دیگر دربارهی هدایت بنویسد: "صادق هدایت در تار عکنبوت" (نشر مرکز، 1384) که در واقع دنبالهی "آشنایی با صداق هدایت" است. تا آنجا که یادم میآید، فرزانه در توجیه این دوبارهنویسی دو دلیل آورده: اول این که گمان میکرده هنوز هم ناگفتههایی دربارهی هدایت دارد، و دوم این که تصور میکند کتاب پیشین شخصیت خود او را بیش از حد زیر سایهی سنگین هدایت برده. به عنوان یک خواننده، من این هردو دلیل را درست و منطقی یافتم – در هر حال، کتابی خواندنی است که گوشههایی دیگر از معمای هدایت را بهموازات زوایایی از زندگی ادبی و عملی خود فرزانه روشن میکند.
فرزانه، در جایی از درآمد "صادق هدایت در تار عنکبوت"، گلایه میکند که در ایران کسی او را به عنوان نویسنده نمیشناسد، و انگار که خود باید به میدان بیاید و از هویت بهناحق نادیدهگرفتهاش دفاع کند. من این مدافعه را هم اقدامی ارزشمند میدانم هم حکایتی تلخ: آثار او که اغلب در فرانسه به چاپ رسیدهاند در ایران قابلانتشار نیستند! با این همه، خوشبختانه من این امکان را یافتم که یک رمان فرزانه، "خانه"، و یک مجموعهی داستاناش، "دندانها" (شامل پنج "نوول") را بخوانم. هردو را بهشدت دوست داشتم، و دو داستان از مجموعهی اخیر ("دندانها" و "پاتیلی") را نشانگر ذهنیتی نوگرا و، بیاغراق بگویم، آثاری در حد شاهکار میدانم ...
محرومیت ما از خواندن آثار او اسفانگیز است، اما از این اسفانگیزتر بیاعتنایی ما به کار نوشتاری او است: فرزانه فقط اتفاقی در ادبیات مدرن ایران نیست، نویسندهیی پیشرو و پرتوان هم هست.
با گذشت دوازده سال، فرزانه بار دیگر دست به کار شده تا کتابی دیگر دربارهی هدایت بنویسد: "صادق هدایت در تار عکنبوت" (نشر مرکز، 1384) که در واقع دنبالهی "آشنایی با صداق هدایت" است. تا آنجا که یادم میآید، فرزانه در توجیه این دوبارهنویسی دو دلیل آورده: اول این که گمان میکرده هنوز هم ناگفتههایی دربارهی هدایت دارد، و دوم این که تصور میکند کتاب پیشین شخصیت خود او را بیش از حد زیر سایهی سنگین هدایت برده. به عنوان یک خواننده، من این هردو دلیل را درست و منطقی یافتم – در هر حال، کتابی خواندنی است که گوشههایی دیگر از معمای هدایت را بهموازات زوایایی از زندگی ادبی و عملی خود فرزانه روشن میکند.
فرزانه، در جایی از درآمد "صادق هدایت در تار عنکبوت"، گلایه میکند که در ایران کسی او را به عنوان نویسنده نمیشناسد، و انگار که خود باید به میدان بیاید و از هویت بهناحق نادیدهگرفتهاش دفاع کند. من این مدافعه را هم اقدامی ارزشمند میدانم هم حکایتی تلخ: آثار او که اغلب در فرانسه به چاپ رسیدهاند در ایران قابلانتشار نیستند! با این همه، خوشبختانه من این امکان را یافتم که یک رمان فرزانه، "خانه"، و یک مجموعهی داستاناش، "دندانها" (شامل پنج "نوول") را بخوانم. هردو را بهشدت دوست داشتم، و دو داستان از مجموعهی اخیر ("دندانها" و "پاتیلی") را نشانگر ذهنیتی نوگرا و، بیاغراق بگویم، آثاری در حد شاهکار میدانم ...
محرومیت ما از خواندن آثار او اسفانگیز است، اما از این اسفانگیزتر بیاعتنایی ما به کار نوشتاری او است: فرزانه فقط اتفاقی در ادبیات مدرن ایران نیست، نویسندهیی پیشرو و پرتوان هم هست.
Labels: Farzane
18 نظر:
بايستی دوست هنرمند ما پيام يزدانجو همّتی کند، وقت بگذارد و خلاقيت خود برای ترجمهی کارهای فرزانه بهکار گيرد، تا ديگر اهالی ادبيات نيز از آثار فرزانه بهره برند.
البته درمورد بخش نوشتن من این ترجمه مترجمه مقیم فرانسه را نخواند ه ام .راست و درستش با شما.ولی این مخالفت های قاطعانه شما با هر آنچه تقلبی بی ارزش و نا اصل است نشاندهنده ی حرمت وارزشی است که شما برای کار ترجمه قائلید.اگر نصف آدمهای ما به اندازه شما سختگیر و دقیق بودند مشکلات فرهنگیمان حل میشد.موفق باشید
چه برخوردی زشت و متکبرانه با اين بانوی مترجم داشته ای. معلوم است که هيچ نصيبی از شعور انسانی و فرهنگ نقد نبرده ای. به زبانی خارجی اندک آشنايی داری و تصور می کنی که شاخ غول شکسته ای. به نوشته ها و نقدهای انسان های فرهيخته ای چون داريوش آشوری، خسرو ناقد، جواد طباطبايی يا مرتضی مرديها نگاهی بينداز و شرم کن و فروتنی بياموز
آقا با این بخش ((تبریک)) خیلی حال کردم! خیلی باحال بود! ایول ...
فرزانه حق هم دارد و چقدر خوب برایش نوشتی
ممنون از بابت نوشته های خوبتان. همین فردا ابتیاع می کنم!
aghaye Yazdanpanah: saei konid ashghal haye fekriye khod ve Mardiha ra be jaye andishey nab be khorde mardom nedahid, mardom ba hoshtar az anad ke " shenaye khelafe jarayan" shoma ha ra be hesabe endishmand bodan bogzarand. shoma ha faghat kodan feker tashrif darid ve ziyadi ashghal haye Paris ra jevide-eid. alizade
سلام عزيزم. يه چيزايي نوشتم تو مايههاي سخن عاشق مشتاق نظرتم!
این کامنت علیزاده از یزدانپناهخواندنش تا آشغالهای پاریس اش کامنت بی نظیری بود بهتر از این نمیشد نامربوط گفت بهرحال سعی خودش را کرده بود تا یک افشاکری بکند و البته معلوم هم نشد منظورش از مردم دقیقا چه کسانی بود. مردم ما اگر می توانستند جامعه خودشان را تحلیل می کردند لازم نیست نگران برداشت مردم از مشکلات اخیرجامعه بزعم ایشان آشغال پاریس باشند
mazooram az fonte farsi ke dar dast ras nabood.bande nesbat be aghaaye FARZANE eraadat daaram chon fath baabe HEDAAYAT khaaniye man hamaan ketaabe ishaan bood.vali zekr do mored laazem ast;aval inke dar heyn khaandan aan ketaab ehsaas kardam bazi az khaaterat ke baa jozitarin chizhaa aavorde shode kami haalate baazsaaazi daare.albate in dar tabiyate ensaane va khaaterat dar toole zamaan mitoone shekle loaabe digeyi peydaa kone,ke albate in khosh binaanetarin negaah be khaateraate aaghaaye FARZANas.in mozoo ro aghaaye KAATOOZIAN ham dar ketaabeshoon goftan,zaaheran ishan ham be maanande man ehsaas karde.kholaase be nazare man ketaabe aghaaye FARZANE ra baayad baa deghat va kamaki khaand,va baraaye HEDAYAT shenaasi tosiye mikonam ketaabe aaghaaye KAATOOZIAN.dar zemn khalaaf bavare aaghaayan FARZANE va YAZDAANJOO ,motaghedam ke shakhsiyate ishaan dar ketaabe foghol zekr bish az andaaze ham arze andaam karde va hich koja zire naame bozorge hedaayat gom nashode.baa tashakor.
آقای یزدانجوی عزیز.برای تمام چیزهایی که اینجا می خوانم کلی تشکر بدهکارم و بخاطر تمام چیزهایی که از شما یاد می گیرم هم.همیشه خوب و سرخوش باشید
راستی من هم وقتی مطلب آقای مردیهارا خواندم اصلا خوشم نیامد.اما تردید نکردم که حرف بیراهی هم نزده اند.بنظرم بیشتر تحلیل روانشناختی آمد تا جامعه شناختی/که برای تحلیل شورش که در جامعه اتفاق میفتد قدری نامناسب است.اما با خوانش مورد نظر شما می شود با دید بازتری به این اتفاقات نگاه کرد و از تعصبات غیر عملی دورتر رفت.بگذریم که این مسائل چقدر به مسائل داخلی ما مربوط بشود که حالا تحلیلش برای مردم ما چقدر تفاوت پیدا کند
be ehtemale ziyad” aghayeh yek raas( nafar) az hamin dor-barha”: eshtebahi neveshtane yazdanpanah bejaye Yazdanjo, khod neshaneye bi alaghegiye man be hamcho adamhast, ke hatta nekhastam esmeshon ra yad begiram, ke shoma pirahane Osman kardid. man dorbine vidiyo nedashtam ta akse mardom ra vaseton nasb konam. agar manaye mardom ra ne midonid, vali riyaziyyateton khob ast, midonid manaye mardom ra be fahmid. ( mardom= insanha-shoma)
ashghal haye paris ra jovidan ham manayesh tekrare totivare roushanfekrane Parisiset. akhe mashaallah, in Yazdanjoye shoma terjome ham mikone.
mardome ma( insanha-shoma) khili behtar az kodanfekrani mesle shoma masayele siyasi ra midonand, onha laaghal mesle shomaha az khod bigane nistand ve begole Shamlu zanbore asal vase dorost kardane asal be daneshkadeye shimi nemire, oun too vojodeshe. agar ne midonid zanbore asal che noo janavariye, loutfan vasem begid ke hatman aksesho haminja vaseton nasb be konam, to google peydash kardam...alizade
آقای علیزاده ظاهرا شما خوشحالتر! ازین حرفهایید که بدانید تفسیر و تعبیر یک لغت اصلا چه ربطی به ریاضی دارد! تعبیر جدید شما از ریاضیات این است که مردم یعنی انسانها و شما!این را هم که اگر دوربین عکاسی داشتید حتما می توانسته اید عکسی از مردم بگیرید و نشان بدهید کنار می گذاریم.چون خودش موضوعی است که باب تازه ی بامزه ای را باز می کند.
دوم اینکه این جانبی که آن به زعم جنابعالی آشغالهای پاریس (روشنفکرهای پاریس) در این مبحث نماد آن می شوند درست در جانب دیگر این مبحث قرار می گیرد.شما اصلا متوجه نشده اید که این جا بحث سر چی بوده است و آمده اید به آنطرفیها فحش داده اید! باید برای اطلاع شما عرض کنم که در این قضیه آقای مردیها آمده بوده در مقابل جبهه ی معمول روشنفکرهای فرانسه نظر داده بوده است و آقای یزدانجو هم خوانشی از این عقیده را به اضافه خوانشهای دیگر مد نظر قرار داده اند.شما که اصلا نگرفته بودید چی به چی است مجبور نبودید نظر بدهید و زحمت یاد گرفتن اسم را هم به خودتان بدهید(کسی که اینقدر ریاضی بلد است که برای بخاطر سپردن یک اسم اینهمه به زحمت نمی افتد)
این هم که مردم ما خیلی مسائل سیاسی را خوب درک می کنند بهرحال نظری است.بحث همیشه سر این بوده که چرا این درک را درست بکار نمی گیرند.این هم که چقدر این مساله شاعرانه است و واقعا مثال زدن کارهای غریزی یک حشره تا چه اندازه با اعمال اکتسابی بشری قابل مقایسه است البته باز هم نظری است ! می توانیم از این به بعد دانشگاهها را ببنیدیم بجایش بگوییم مردم بروند بطور غریزی فهم تولید کنند! من البته زنبور عسل دیده ام. زنبور عسل دوماهه بدون زحمت از وجودش عسل تولید می کند.اما مردم ما متاسفانه اغلب تا 70 سالگی هم چیزی تولید نمی کنند.تازه این اکتسابیش است.غریزیش را که اصلا حرفش را نزنیم.ولی کلا شما خیلی آدم بامزه ای هستید.
اصلا طاقت نیاوردم که یکی از جمله های شما را عینا نقل نکنم/شما نوشتید من دوربین ویدئویی نداشتم تا عکس مردم را برایتان نصب کنم!/لطفا روی ارتباط بین وسیله و فعلیت و نتیجه در این جمله دقت کنید :)
درود من برای اولین بار بود که نوشته شما را خواندم چون دوستدار م. ف. فرزانه هستم با جستجو اسم او به اینجا رسیدم. من نمیدانم شما با این آقایان چه کردید که پای آنها را به اینجا باز کردید اما هر چه کردید به گمانم درست بوده است. از نوشته کوتاهتان درباره فرزانه میتوان شما را شناخت اما دشمنی این رجاله ها با شما مشخص کرد برایم که حرفتان و قلمتان برد کافی دارد. این روزها فحش شنیدن از این حضرات نشانه حقانیت است!!! به هرحال امیدوارم کارتان را با جدیت ادامه دهید و بهتر است من و شما و مردم فراموش نکنیم که هدایت هم از این جماعت فحش زیاد شنید و انگار خوب جایی را نشانه گرفته اید پس ادامه دهید.
پیروز باشید- مسعود
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی