فرار فرانسوی
من نه در فرانسه زندگی کردهام، نه حتا پایام به فرانسه رسیده. آشناییام با مختصات کنونی این ممکلت در حد معلومات عمومی، دانستههایی از رسانههای همگانی، و شاید اندکی فراتر از این باشد، پس اجازهی اظهارنظر تخصصی به خود نمیدهم. فقط این را میگویم که آنچه در این میان بیش از همه بدآیند من بوده ذهنیت ارتجاعی اکثر نالهنامهها نیست، ذهنیت اتفاقن مترقی اما ایدئال و رادیکال اغلب نقدنامههایی است که گریز سادهانگارانه را بر رویارویی دشوار و پیچیده ترجیح میدهند. سوای این، از باب تفنن نظری میخواهم در دو نکته درنگ کنم.
اول. من شاید منطق مخالفت با شورشهای فرانسوی را اندکی درک کنم، اما منطق موافقت با آن را اصلن درک نمیکنم. تقلیل کل انگیزههای این شورش به آشوبگری وحشیانه حماقت محض میخواهد، اما تطهیر این آشوبها به نام تلاش برای کسب حق تمدن از آن هم مضحکتر است؛ پیشاپیش محکوم کردن هر شورش فرودستان علیه فرادستان ابلهانه است، اما از پیش مشروع شمردن این شورشها هم اگر ابلهانهتر نباشد، دستکم بلاهتی در همان حد میخواهد. نتیجهی منطقی این رویه فقط این خواهد شد که آشوب شعبان بیمخ و دارودستهی محروم حاشیهنشیناش را هم اقدامی علیه بیاعتناییها و بیعدالتیهای مصدق اشرافزاده و مصدقیهای متمول و در متن قلمداد کنیم!
دوم. اکثر آشنایانی که از این آشوبها استقبال میکنند اتفاقن دوستداران دوآتشهی فرشتهی صلح و دشمن بیچونوچرای عفریت جنگ اند – و انگار فقط وقتی که به کاری (ژستی با بدبینی روشنفکرانه یا افاضاتی با خوشبینی عوامانه) بیاید. اما، آیا شر جنگ اساسن در خشونت ناضرور آن نیست؟ حتمن باید کودک یا زنی در این آشوبها کشته شود تا جنگستیزی اینان گل کند؟ وگرنه، تعرض به حیثیت انسانها و تخریب اموال آنها چه رابطهیی با صلح، چه فاصلهیی با جنگ، دارد؟ رک بگویم: همدلیهای همذاتپندارانه با این آشوبها آدم را به یاد شادمانی آشکار و پنهان اغلب روشنفکران ایرانی از 11 سپتامبر میاندازد – همان رویهیی که آشوری با بیرحمی بایستهیی آن را "کینتوزی جهانسومی" خوانده است.
20 نظر:
سلام آقای یزدانجو، بد نبود دیدگاه سومی را هم مطرح می کردید، که اکثریت بر آن مبنا تحلیل کرده اند و آن بحران جوانان و فقر است، بحران حاشیه نشینی و به بیرون از جامعه پرت شدن. فکر نمی کنم اگر کسی بگوید، این بچه ها حق دارند، از خشونت و جنگ دفاع کرده باشد. او تنها می گوید: دلایل کافی برای یک عصیان وجود دارد. این به معنای دفاع از عصیان نیست، بلکه تأیید بی عدالتی است، تأیید این است که افق زندگی این بچه ها تاریک است. این بحران نه فقط جامعه ی خارجی را در اروپا در برگرفته، بلکه بچه های اروپائی الاصل هم بحران زده هستند. به نظر من این شورش زیرمجموعه ی تنشی بزرگتر است. بحران انسان مدرن، ماشین، در دست گرفتن تمام نهادها توسط سرمایه داران؛ بچه های اروپائی هم تحت این شرایط زندگی می کنند و آنها هم عصیانگر ند. محبوب شدن راست های رادیکال در بین جوانان، اعتیاد، خودکشی، باردارشدن دختران خیلی جوان ... اینها همه بحران هویت و بی سرنوشتی هستند. آقای یزدانجو، بدون اینکه بخواهم بگویم "چون ندیدید نباید هم نظر بدهید"، تنها می خواهم بگویم که باید باشید و ببنید. ببینید که در گتو زندگی کردن یعنی چه. خارجی ها را در گتو راندن سیاست دولتهای اروپائی بود. چند وقتی ست که سیاستمداران در پی جذب خارجی ها در جامعه هستند. (حاشیه: ایرانی ها را لطفن فاکتور بگیرید، چون جمعیت ایرانی مهاجر از طبقات متوسط به بالا است). در همین آلمان که سطح زندگی از فرانسه خیلی بالاتر است، خارجی ها ناخودآگاه به محله های خاصی تبعید شده اند. دولت کمترین کوششی برای خارج کردن بچه های این خارجیان از گتوهاشان نکرد و نمی کند. آلمانها هیچ علاقه ای به دوستی و نزدیکی با این خانواده ها ندارند؛ کی دارد؟ خانواده ای، پدر و مادری، جوانی که زبان کشور میزبان را درست نمی تواند صحبت کند، که کار ندارد، که ... ببخشید زیاد حرف زدم. خواستم بگویم: باید باشید و ببینید.
آقای يزدانجو موضعشان را نسبت به اين واقعه بيان کردند نه تفسيرشان از آن .اين اتفاق افتاده پس حتمن دليلی بوده.با اين اتفاق يک تناقض تلخ آشکار شد.
با عرض معذرت آقای یزدانجو، نکته ای را از قلم انداختم. لطفن اصطلاحات عدالت و و برابری، آنچه که عاصیان فرانسه خواهان آنند، را از آنچه نیچه در "در باره ی رتیلان" می نویسد، متمایز کنیم. نیچه در مبارزه اش بر ضد تفکر افلاطونی، خیر و شر، و به تبع آن مسیحیت، این رساله را نوشت. رتیلان نیچه فاناتیک های مذهبی هستند. این نام را نیچه از لیب نیتز به عاریه گرفته است و با مطرح کردن رتیلان می خواهد ایده ی ابرمرد خود را اثبات کند، می خواهد از دوگانگی ِ عین و ذهن، خوب و بد عبور کند. حتمن عدالت خواهی فاناتیک های مذهبی با شورش ِ خود جوشی که در پی کشته شدن دو نوجوان بوجود آمده است، قابل مقایسه نیست. ببخشید این کامنت را باید در سایت آقای حنائی کاشانی می گذاشتم، ولی هم دیدم به موضوع مرتبط است و هم اینکه ایشان کامنت دانی ندارند. ضمنن: داریم گفتمان می کنیم، برای رسیدن به نتیجه ای عقلانی که واقعیت را هم در برگیرد. امیدوارم که از کامنت های من برداشت دیگری نکنید.
در بلاگ نيوزبه اين نوشته لينک داده شد
سلام
خوشحال می شم موضع شما رو درباره یاداشت اخرم بدونم.
آقای یزدانجو شما حرف ندارید!تفسیرها البته زیادند اما اینجور موضع گیریها معمولا احتیاج به استقلال فکری ای دارند که این روزها غنیمت است. دربند محتوای از پیش تعریف شده خیلی از مفاهیم نبودن و در محیط چپ گرای نهادینه شده روشنفکری ایران نگران تعابیر و تفاسیر خود در نگاه دیگران نبودن غنیمتی است.موفق باشید
و راستی خانم شرف عزیز اصلا چرا راه دور برویم.مدتی است که در همین شهر تهران با آتش زدن اتومبیلهای پارک شده توسط عده ای اوباش روبرو هستیم.این خرابکاریها بیشتر از یک ماه است ادامه دارد و حتی شده است که راننده را به زور از وسیله اش خارج کرده و با ریختن نفت آن را آتش زده اند.اگر این قبیل شورشها صرفا جنبه ی اعتراض به اختلاف طبقاتی دارد چرا بیشتر اتومبیلهای سوزانده شده پراید و رنو و پیکان و در مناطق متوسط شهر اند؟
حالا این شهالا خانم را باش! ببین کی به کی دارد درس نیچه شناسی می دهد! این آقا پیام ما خودشان یک پا نیچه تشریف دارند! (با اجازه استاد البته!)
خانم شرف عزيز. بد نيست آخر جستار اول «تبارشناسی اخلاق» نیچه را هم بخوانيد تا ببينيد چگونه نيچه «يهوديه» را به انقلاب کبير فرانسه و دموکراسی و سوسياليسم و ديگر نهضتهای برابری خواهانه (به تعبیری که خود می فهمد) متصل می کند. و همه آنها را کين توزانه می خواند.
آقای حنائی کاشانی، نیچه به "انقلاب" فرانسه حمله کرد. انقلابی که توسط مردانی اتفاق افتاده بود که از نظر نیچه تربیت ِ مذهبی داشتند. در فرانسهِ امروز چنین نیست. انقلابی در کار نیست و تنها عده ای بچه به خیابانها ریخته اند. اتفاقن نیچه به جوانان خیلی اهمیت می داد. آنان را شجاع، خالص، مغرور و واجد نیرویی طبیعی می دانست که هنوز در قالبهای تربیتی فاسد نشده است. در نامه ای که برایتان میل کرده ام مرجع گفته هایم را در نوشته های نیچه برایتان نوشته ام. سپاس
با سلام.
متاسفانه جوری وانمود می شود که انگار این جوانان همه مهاجر هستند. اما واقعیت این است که تمام این جوانان که والدین شان مهاجر هستند اما خودشان فرانسوی اند. تقلیل این ناآرامی ها به موضوع تقابل فرهنگی یا معضل پیوند اجتماعی همان قدر ناروا است که این جوانان را نماد سوژه تاریخی و جنبش آگاهانه خواند.
موضوع بر سر دمکراسی چونان «دربرگیری» یا چونان »طرد و حذف» است. آن چه ما در فرانسه مشاهده می کنیم بیانگر گذار از دمکراسی در چارچوب ملی است به جهانروایی یا جهانی سازی. در این گذار رابطه دمکراسی و اقتصاد جابه جا می شود و سیاست به نگاشتن دیکته منافع امر اقتصادی ناگزیر می گردد
دمکراسی چونان مشارکت اینک بیشتر از هر زمانی با مساله طرد و نفی و به حاشیه رفتن اقشاری از جامعه روبرو است که به موازات تحولات اقتصادی در بازار کار و سرمایه غیرقابل مصرف و غیرقابل استفاده هستند. این اقشار پژواکی در حوزه سیاسی نمی یابند و کنش سیاسی آن ها عملا معادل صفر است زیرا احزاب و نهادهای سیاسی چندان عنایتی به آنان ندارند. زیرا هم آن ها را به سختی می توان بسیج کرد و هم آن چه منافع آن ها است در تضاد مستقیم با منافع متن است. این ناآرامی ها را من شوریدن حاشیه بر متن می نامم. آن چه شاید رنگ فرهنگی یا فرهنگ مهاجرت به این شوریدن بدهد این است که با این که در جامعه فرانسه پدیده فقر مانند آلمان در پیشروی است، اما باصطلاح بومیان این جوامع، در فرانسه اصولا این نسل شوریدگان اکثرا جوان و در فرانسه زائیده شده اند،یعنی آن قشر یا حتا طبقه محرومی که مثلا در آلمان بالغ بر هشت میلیون است،ازجمله به دلیل اجتماعی پذیری از رویکرد دیگری پیروی می کند تا این جوانان که عملا مراحل اجتماعی پذیری در مورد آن ها نتیجه مثبت را نداده است. فروکاستن کل این ناآرامی ها به مساله هویت و مهاجرت چشم فروبستن از این جنبه موضوع است. در دوران گذار از امر ملی به امر جهانروایی دمکراسی به ناگزیر از کارکرد حذف و طرد برخوردار می شود زیرا فاصله میان مشارکت سیاسی و مشارکت اقتصادی عمیق تر می شود و بحث عدالت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی از هم گسیخته می شوند. پرسش اساسی به نظر من این است که در دمکراسی نمایندگی چه کسی این اقشار را نمایندگی می کند؟ با این حال این ناآرامی ها «رویداد» نیست. ساختار را نمی شکند. آن روی سکه «کین توزی جهان سومی» پیشداوری جهان اولی است که گویی جهان سومی موجودی است واپسگرا و متحجر.
اما آن چه در این رویدادها گم گشته است و کمتر کسی به آن اشاره نکرده است بحث اعلام وضعیت فوق العاده یا استثنایی است. رابطه دمکراسی و خشونت یا دمکراسی و وضعیت فوق العاده چیست؟ آیا این به معنای همان چیزی نیست که در شرف انجام است یعنی: تحویل دولت اجتماعی به دولت امنیت.
har kasi zarrie mantagh dashte bashe nemitone movafeghe khoshonat, virani, atesh sozi, kharabi , shoroshe kor ve ve bashe. vali motaassefane ghodrat madaran onhame shoour nadarnd ke, in shoresh yahe ayande ra pish bine karde ve azesh jolo giri konand, agar in shorsh ha nebood, mahal bood ke president France eshtebahate khodeshon ra ghabol bekone. in tanha zabani ast ke dar ekhtiyare mardom gozashteand ve ingar tanha zaboni ham hast ke gholdorha mi fahmand. magar yademon raft ke dar enghelabe 1357 shoar haye ma chi bood.? " gar khomeini galmase Irani viran eylayik." gar khominei neyayad, Iran ra viran mikonim, engar ke Iran molk ve male doshmanan bood, valli in tanha zabani bood ke mardom ra be khiyabonya mikhashand vegarne shah nemiraft. dar eyne hal ke mokhalefe har gone ablahiyat hastam, valli avval bayad yagheye dolatmardane behes ra gereft. Sahand
“ Envy versus jealousy “ Nietzsche said, “ Psychology is the queen of the sciences.” And Nietzsche was more like a psychologist than a philosopher. Freud said that There is no on in this word that have deep knowledge of himself than Nietzsche. He never wrote in a systematic fashion and never established a fully-grown philosophical system, preferring in aphorism, dialogues, parables and other literary forms. Like any other philosopher and thinker there are contradictions in his views but because of being unsystematic there are more in comparison with others. He attacked religion but at the same time he explored the positive power of religion—see Rudiger Safranski’s book, Nietzsche, A Philosophical Biography. ___ and praised people like St Paul and Jesus himself. Nietzsche is right when he compares the feelings and psychology of the weak and the strong, competent and incompetent characters, virility and impotency valuing only the strong ones. Let me quote from Walter Kaufman’s book “ Nietzsche. Philosopher, Psychologist, Antichrist.” “ The point is that the will to power may be ruthless and source of evildoing, while power itself does not corrupt but enables the mind. The powerful, as Nietzsche points out expressly, have no need to prove their might either to themselves or to others by oppressing or hurting others; if they do hurt others, they do so incidentally in the process of using their power creatively; they hurt others” without thinking of it.” Only the weak man “ wishes to hurt and to see the sign of suffering,” Pol Pot, Stalin, Envar Hoja, Ceausescu and other communist leaders demonstrated their real impotence after rising to power. Their revolutions was not intended to improve people’ life but to satisfy their sense of weakness and inferiority. Every thing in Ceausescu’s palace was imported from Western Europe.
Nietzsche, of course does not say that the powerful should hurt others; he points out that if they hurt others they are not motivated by the wish to hurt. There is, however, an implication that impotence is dangerous for the human character; being oppressed and having to repress one’s desire may lead to cruelty and desire to hurt. Impotence may thus be a source of poison, and possession of power may be a medicine.
In my opinion all rebellions are envious but not necessarily jealous. There is a big difference between them. The personal meaning of jealousy is that one has lost or is threatened with loss of favor, usually another’s affection. Jealousy is a three-way triangle in which someone threatens or has taken what we consider ours. Most often the affection of a third party. The most common dramatic version of jealousy is the love triangle.
Envy in contrast is two-person emotion. The dramatic plot for envy is simply wanting what someone else has. The subjective state of a person who envies is one of yearning for what one feels unfairly deprived of.
Both jealousy and envy is based on reality, there is no pathology in it. Both cause anger that is one of the most prominent emotions. However, when jealously and envy is not based on reality, but is a basic feature of one’s character, they will usually result in disaster. So it is just a matter of degree that separates normal jealously, envy from abnormal ones. Sahand
آقای پیام رفیقی ، یک پیام می دم خوب دریافت کن .. اوکی .. مرسی ..
شما اول برید داستان نویسی و یا قصه نویسی یاد بگیرید .. بعدش حالا پشت سر آقای براهنی هر چی از دهن ت در اومده نوشتی ، ها .. دیگه از این غلط ها نخور .. ـ نخور بهتره ، نه ؟؟!! ..
داشت یادم می رفت بهت بگم که ما یا من یا خیلی مثل من ها یقین داریم که ترک آذری هستیم .. نه آذری ئه فارس .. افتاد .. ـ پنجاه تومنی ت .. مرسی .. همین .. دیگه هم زیادی گیر نده به آی پارا .. اوکی .. ممنون .. بای بچه ..
salam.
ba'ad az moddatha be blog et sar zadam. khosh hal am ke hanooz hasti o minevisi o pooyaii(albate omidvar am ke bashi...)
shad bashi.
سلام
خیلی عجیبه! درست وقتی اون پست رو ارسال می کردم به یاد شما افتاده بودم. اما می دونین رنگها می تونن تغییر پیدا کنن و تغییر پیدا می کنن... این به واقعیت نزدیک تره
رنگ خاکستری را فقط وقتی دوست دارم که مال خودم باشد.می دانید آقای یزدانجو من یکی که متنفرم از اینکه بدانم هرکسی چه وقتی چه رنگی است .چون هیچ چیزی بدتر ازاین نمی شود که رنگ خاکستری کسی را از دور لمس کنی و نتوانی نزدیک تر بروی.آنهم کسی که برایت خیلی عزیز باشد.به هر حال یک چیزی همیشه بدیهی است.اینکه آدمهای خوشبین ناامید اصلا احتیاجی به امید ندارند!اصلا امید از قبل تعریف نشده بوده که بخواهد کاربردی داشته باشد.بهرحال فرانکولا فقط قرمز تیره است.حتی اگر در تلویزیون سیاه سفید ببینندش
آقای یزدانجو به نظر من بیش از آنکه همدلی با این آشوب ها تعجب برانگیز باشد تایید سرکوب این آشوب ها به هر نحو ممکن جای تعجب دارد . چیزی که به نظر من بهش توجهی نمی شود این است که چنین شورش هایی یک عکس العمل و یک واکنش است . تحلیل شورش های اجتماعی بدون توجه به عوامل ایجاد شدن شان نمی تواند حتی بخش کوچکی از حقیقت آنها را به ما نشان دهد . ضمن آنکه آنچه در فرانسه اتفاق می افتد هیچ نسبتی به مسئله ی شعبان بی مخ ها ندارد . شما دیگر باید این را بدانید که بین این دو چه فاصله هاست . یکی حرکتی طراحی شده و با قصد و نیت مشخص و دیگری حرکت هایی که حداقل در ابتدای امر به طور کامل خودجوش بوده اند . آنچه من می گویم نه در دفاع از چنین شورش هایی که در نقد دیدگاهی است که اولا از نیمه ی راه به این قضایا نگاه می کند و انبوه حوادث پیش از آن را نادیده می گیرد و دوم به دیدگاهی شبیه به دیدگاه آقای مردیها که می خواهد عامل ایجاد چنین حرکتی راتمامن در یک حس مضموم انسانی خلاصه کند و در توجیه سرکوب چنین شورش هایی از آن استفاده کند .
امیر عزیز، من به آن منطق اعتراض کردم، نه به مصداق ها. دیگر این که برای ما ایرانی ها به نظرم موافقت بیش از مخالفت بی معنا است.
Imagine bunch of Afgans where trying to prove themselves Iranians, ONLY because of being born in Iran, i can not bring myself to see it like they are iranians and have the same rights and culture as us ! Be true to yourself, the original mistake comes from giving them the same name as ours: IRANIAN, FRENCH, ENGLISH ! Let's just imagine for a second how much money the french government has paid for the the presence of these foreigners in France so far for the a French high standard life . And yet still they can not learn to be the same as the French themselves ! How do we give them the right to set fire on our houses and cars and all...!!!! Jesus, I dont underestand this pure iranian logic !! We just want everything that is to our benefir, nothing rational.
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی