سوسور و سانسور
فردینان دو سوسور (1913 – 1857) زبانشناس سوئیسی و پدر زبانشناسی مدرن است. درسگفتارهای او که سه سال بعد مرگاش، با عنوان "دورهی زبانشناسی عمومی"، منتشر شد تاثیری تعیینکننده و دورانساز داشته، و بنیانگذاری این آموزه از سوی او سیلی از اندیشههای بنیانبرانداز را در پی داشت – بدون او ساختارگرایی و پساساختارگرایی ممکن یا حتا قابلتصور نبود. البته آموزهی او نیز از روند این بازاندیشی بیرحمانه برکنار نماند؛ و با این حال، اصولی از آن آموزه تا به امروز هم استوار مانده.
از جمله اصول سوسوری و پسا - سوسوری دو اصل ساده و اساسی است. اول این که دالها یا نشانههای زبانشناختی هم "اختیاری" اند (یعنی هیچ نسبت ذاتی و ماهوی میان دال و مدلول یا مصداق آن وجود ندارد) و هم "افتراقی" (یعنی هویت خود را تنها در تفاوت با یکدیگر مییابند، یعنی که یک واژه بهعنوان دال یا نشانه ذاتن به هیچ مدلول و مصداق متعلق نیست) – "گربه" (واژه، نشانه، دال) میتواند معرف سگ (موجود، مصداق، مدلول) باشد، و هویت "گربه" در تفاوت آن با "گریه" و "گرته" است. دوم این که، دالها و واژهها بر اساس دو الگوی "جانشینی" و "همنشنی" آرایش مییابند و معنا یا دلالت را میسازند – سه واژهی "این" و "گربه" و "است" بر اساس الگوی همنشینی عبارت (معنا، دلالت) "این گربه است" را میسازند و واژهی "سگ" میتواند بر اساس الگوی جانشینی در آن عبارت بهجای "گربه" بیاید و معنا و دلالت آن را تغییر دهد ...
خب، این تکرار مکررات از چه بابت بود؟ از این بابت که چند روز پیش در خبرها خواندم که دولت میخواهد سیستمهای سانسور خودکاری را به کار بگیرد که صفحات اینترنتی را بر اساس کلمات کلیدی یا تکواژهها مسدود کنند. این یعنی بازگشت به زبانشناسی پیشا - سوسوری. یعنی این که فرض کنیم هر کلمه "ذاتن" یک معنای "ماهوی" دارد، و مهم نیست که یک واژه در یک متن به چه مصداقی اشاره دارد و با کدام واژههای دیگر در رابطهی همنشینی و جانشینی معنایی و دلالتی خلق میکند. مشکلات ملازم آن هم بهسادگی قابلپیشبینی است: اگر اینگونه باشد، انبوهی از نوشتههای عارفانه یا علمی به ظن مستهجن بودن سانسور خواهند شد.
آیا این گفته بهمعنای مخالفت با سانسور است؟ ابدن. در این که من موافق سانسور ام شک نکنید. من به سانسور معتقد ام، دقیقن به این دلیل که به آزادی بیان معتقد ام. و این همان رابطهی اخلاق و آزادی است، مولفهیی که معرف انسان و متمایزکنندهی من از حیوان بوده: وظایف من در قبال خود و دیگران است که دایرهی آزادیهای انسانیام را مشخص میکند. انسان بیسانسور انسان بیاخلاق است، جهان بیسانسور جهان بیآزادی است. پس، من مخالفتی با اصل سانسور ندارم؛ فقط فکر میکنم ضوابط آن باید مشخص و معتبر (مورد توافق انسانها) باشد. وانگهی سانسور همیشه در کار بوده و باید باشد. مساله این نیست که آیا باید چیزی را سانسور کنیم یا نه، مساله این است که چه چیزی را چگونه سانسور کنیم، وگرنه کسانی که بیان دیگران را بیش از همه سانسور میکنند بیان خود را کمتر از همه سانسور کردهاند – تاریخ هم این را میگوید.
از جمله اصول سوسوری و پسا - سوسوری دو اصل ساده و اساسی است. اول این که دالها یا نشانههای زبانشناختی هم "اختیاری" اند (یعنی هیچ نسبت ذاتی و ماهوی میان دال و مدلول یا مصداق آن وجود ندارد) و هم "افتراقی" (یعنی هویت خود را تنها در تفاوت با یکدیگر مییابند، یعنی که یک واژه بهعنوان دال یا نشانه ذاتن به هیچ مدلول و مصداق متعلق نیست) – "گربه" (واژه، نشانه، دال) میتواند معرف سگ (موجود، مصداق، مدلول) باشد، و هویت "گربه" در تفاوت آن با "گریه" و "گرته" است. دوم این که، دالها و واژهها بر اساس دو الگوی "جانشینی" و "همنشنی" آرایش مییابند و معنا یا دلالت را میسازند – سه واژهی "این" و "گربه" و "است" بر اساس الگوی همنشینی عبارت (معنا، دلالت) "این گربه است" را میسازند و واژهی "سگ" میتواند بر اساس الگوی جانشینی در آن عبارت بهجای "گربه" بیاید و معنا و دلالت آن را تغییر دهد ...
خب، این تکرار مکررات از چه بابت بود؟ از این بابت که چند روز پیش در خبرها خواندم که دولت میخواهد سیستمهای سانسور خودکاری را به کار بگیرد که صفحات اینترنتی را بر اساس کلمات کلیدی یا تکواژهها مسدود کنند. این یعنی بازگشت به زبانشناسی پیشا - سوسوری. یعنی این که فرض کنیم هر کلمه "ذاتن" یک معنای "ماهوی" دارد، و مهم نیست که یک واژه در یک متن به چه مصداقی اشاره دارد و با کدام واژههای دیگر در رابطهی همنشینی و جانشینی معنایی و دلالتی خلق میکند. مشکلات ملازم آن هم بهسادگی قابلپیشبینی است: اگر اینگونه باشد، انبوهی از نوشتههای عارفانه یا علمی به ظن مستهجن بودن سانسور خواهند شد.
آیا این گفته بهمعنای مخالفت با سانسور است؟ ابدن. در این که من موافق سانسور ام شک نکنید. من به سانسور معتقد ام، دقیقن به این دلیل که به آزادی بیان معتقد ام. و این همان رابطهی اخلاق و آزادی است، مولفهیی که معرف انسان و متمایزکنندهی من از حیوان بوده: وظایف من در قبال خود و دیگران است که دایرهی آزادیهای انسانیام را مشخص میکند. انسان بیسانسور انسان بیاخلاق است، جهان بیسانسور جهان بیآزادی است. پس، من مخالفتی با اصل سانسور ندارم؛ فقط فکر میکنم ضوابط آن باید مشخص و معتبر (مورد توافق انسانها) باشد. وانگهی سانسور همیشه در کار بوده و باید باشد. مساله این نیست که آیا باید چیزی را سانسور کنیم یا نه، مساله این است که چه چیزی را چگونه سانسور کنیم، وگرنه کسانی که بیان دیگران را بیش از همه سانسور میکنند بیان خود را کمتر از همه سانسور کردهاند – تاریخ هم این را میگوید.
7 نظر:
چه جالب!پس با این حساب باید برای هر کلمه ی مشکوکی زودتر جانشین مطمئن پیدا کرد که با انواع مستهجن آن اشتباه نشود!(البته بگذریم از اینکه این جایگزینی در نشانه های زبانی ما عموما برعکس عمل می کند!)
درمورد سانسور البته حق با شماست...ولی ما واقعا کلمه کم داریم یا بار منفی و مثبت بصورت پیشفرض روی کلمات باقی می ماند؟کلمه ی سانسور برای ما همیشه بار منفی داشته است.چرا که سانسور همیشه در دنباله ی اعمال محدودیت و تعیین یک چارچوب هدفدار و قاطع می آید.یعنی سانسور تضمینی است برای اجرای قواعدی که ممکن است منصفانه برقرار نشده باشند و یا هدفشان در راستای انسانیت یا آزادی نباشد.یعنی چون تضمینی برای سلامت این قواعد از پیش تعین شده نیست و اتفاقا بیشتر مواقع هم فقط برای تنظیم قدرت و بر ضد اهداف نامبرده طراحی می شود معمولا کاربرد منفی دارد.پس همان:مشکل اینجاست که چه چیزی را چگونه سانسور کنیم(یعنی چارچوب محدودیت را چگونه طراحی کنیم)مشکل اینجاست که این اختیار انتخاب چگونگی سانسور برمی گردد به ساختار قدرت که اعمالگر سانسور نیز هست و باقی قضایا.../وقتی می گویند به مرگ بگیرید که به تب راضی شوند.در چینین وضعیتی باید به کل ضد سانسور بود تا دستکم یک قواعد منطقی تری برقرار شود.وگرنه که هیچ جامعه ای با آنارشیسم به آزادی نرسیده است.(اگر رسیده باشد؟)/درواقع این حرف شما در یک نگاه جهان وطنی بسیار منطقی و معقولانه است:"جهان بی سانسور جهان بی آزادی است"
و راستی: "مقاله ای که از بس خوب بود که فکر کردم حتما خودم نوشته ام!!!" خیلی بامزه بود این :)))...همیشه سرخوش باشید
سانسور به هر شکلی اشتباهه.دقيقن به این خاطر که آزادی وجود نداره.يا سرکوب یا بی بند و باری و یا ترکیبی از این دو تا؛ همان چیزی که ما آزادی می نامیم .
خيلي خوبه كه آدم فكر كنه هر مقاله خوشساختي رو حتما خودش نوشته!! جدي نگيريد همينطوري گفتم حتما هميشه مقالات خوب و عالي مينويسيد ديگه!
اااااااه...................این نوشتن امشب فرانکولا حال امشبمو اساسن گرفت.فرانکولا که کم نمیاره.اصلا بدتر از این نمی شه که در یک پنج شنبه شب معمولی بخوانی که پیام یزدانجو حرف از ناکامی زده.ااااه....همون مقاله ای که از بس خوب بود فکر کردم خودم نوشتم خیلی خیلی بیشتر پرومته دزد خبیث است که آتش را تنهایی قورت داده
سبکی های نا امیدی...بهترین چیزی که می شود در زندگی داشت/واقعا سبکی هایش/با آرزوی سرخوشی پایدار و نوشتن های سرخوشانه تر برای شما
بسیار متاسفم که تو، پیام یزدانجو، به سانسور معتقدی. معلوم است که زندگی در خفقان حتی تو را هم حامی دیکتاتوری و دلیل آوردن های اخلاقی اش می کند. واقعا متاسفم.
پیام جان سلام
اتفاقا خیلی خوشحالم از اینکه به سانسور معتقدی . کمی هم درباره ی مخالفتت با دمکراسی و حکومت عوام بنویس تا انعام حالشان جا بیاید. درود بر دراکولای خودم. آریستوکرات دوآتشه ادبیات!
از وبلاگ من دیدن کن و به آن لینک بده ( خرجی که ندارد ) . httl://hoomanrabie.blogfa.com
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی