مناظره مختومه شد
سیدآبادی در ادامهی نقد پیشین خود بر بحث من در باب قانون و سانسور، انتقاداتی تازه را پیش کشیده. بهگمانام همچنان در نقاطی اشتراک و در نقاطی افتراق داریم. نکتهیی که من مایل بودم بیشتر مورد توجه قرار گیرد همان تاکید بر قانونی بودن سانسور بود که باز هم چنان که باید و شاید مد نظر نیامده. من در مقابل متن او که عنوان "نفی سانسور" را داشت برای متن خود عنوان "نقد قانون" را انتخاب کردم و بهتاکید گفتم که با این همه قانونی بودن سانسور اصلن دلیل بسندهیی برای موافقت حتمی ما نیست. قانونی بودن لزومن به معنای مشروع بودن یا محترم بودن از دید "شخص" ما و زندگی "شخصی" ما نیست. میتوان، و باید، قانون را به نقد کشید، اما هرچه باشد در این مملکت سانسور بر اساس قانونی اتفاقن نوشتهشده وجود دارد و برخلاف اعتقاد سیدآبادی، من باور ندارم که در اینجا سانسور بر اساس قانونی نانوشته، مثلن سلیقهی شخصی فلان بررس در وزارت ارشاد، عمل میکند. هم از این رو، باز هم دقیقن برخلاف سیدآبادی که میگوید در اینجا "سانسور نیست اما سرکوب هست"، میگویم که در بحث و مثالهای ما سرکوب نیست اما سانسور هست.
در سرتاسر بحث سیدآبادی، با وجود اشاراتی بهجا در مورد ابهامات و کاستیهای بحث من در باب سرشت قانونی سانسور، این پرسش بیپاسخ میماند که پس اقتدار سانسور از کجا میآید؟ سیدآبادی در قانونی بودن سانسور در ایران تشکیک میکند، اما دلیلی هم در اثبات غیرقانونی بودن آن نمیآورد. اگر فلان بررس وزارت ارشاد به دلایل غیرقانونی کتابی را توقیف کرده باشد قاعدتن در صورت شکایت مولف نظام قضایی باید به آن مجوز اعطا کند، وگرنه نظام قضایی (حقوقی، قانونی) نیز بر حکم پیشین صحه خواهد گذاشت. در مقابل، سیدآبادی باز هم بر بحث "پیشدستی" و جلوگیری که در مفهوم سانسور مستتر بوده انگشت میگذارد و آن را عامل اصلی تفاوت "قانون" و "سانسور" میداند. اما من همچنان معتقد ام وقتی ملاک ما تعقیب قانون باشد، که ممکن است آن را ناعادلانه یا نامشروع بشماریم، عدم ارزیابی قانونی پیش از عمل دردی را دوا نمیکند: خیلی ساده، در عرصهی وبلاگنویسی سانسور به معنای مد نظر سیدآبادی وجود ندارد، یعنی برای گذاشتن پستی روی وبلاگی مجبور نیستید "پیشاپیش" از کسی مجوز بگیرید؛ با این حال، گمان نمیکنم در وبلاگ "فرانکولا" یا سایت "هنوز" مطلبی نوشته شده باشد که با قوانین جمهوری اسلامی مغایرت داشته، یا به موجب قوانین این کشور پیگرد قانونی داشته باشد، یا به فرض ارسال برای وزارت ارشاد نتواند مجوز نشر بگیرد – و این همه در حالی است که کسی مطالب ما را پیش از انتشارشان بازبینی و سانسور نکرده بوده. اگر مشکل در پیشدستی قانونی سانسور است چرا سیدآبادی یا سایر بلاگرهای ساکن ایران در این فضای فارغ از سانسور پیشدستانه چیزی آنچنان ننوشتهاند که ناقض قوانین سانسور و بنابراین قابل پیگرد قانونی باشد؟ همان مثال کتاب را بزنیم: فلان نویسنده کتابی نوشته که میداند از سد سانسور وزارت ارشاد نمیگذرد؛ خب، ارشاد به او اجازهی انتشار نمیدهد اما او مختار و مجاز است که کتاب خود را به طریق "غیرقانونی" منتشر کند و در انتظار مجازات متعاقب هم باشد.
باز هم به تاکید میگویم که از دید من سانسور به هر رو در حدی در هر نظامی وجود دارد، تنها تفاوت نظامها از این نظر در محدوده و نوع قوانینی است که حد آزادی بیان را تعیین میکند. دو مثال میزنم. بر اساس قانون تحریمهایی که آمریکا علیه ایران وضع کرده انتشار آثار نویسندگان ایرانی در آمریکا با محدودیتهایی قانونی (سانسور) مواجه است. چندی پیش، ناشری آمریکایی برای انتشار اثری از شیرین عبادی اقدام کرده بود که با این مشکل قانونی مواجه شد. ناشر به دادگاه شکایت کرد و دادگاه با توجه به پروندهی موجود خواستار رفع این محدودیت قانونی شد و در نتیجه قانون مذکور به شیوهیی اصلاح شد که امکان انتشار اثر عبادی فراهم آمد. مثال دیگر تازهتر است. در جریان درج اخباری مبنی مذاکرهی تلفنی بوش و بلر برای بمباران دفتر شبکهی الجزیره، دولت انگلیس به رسانههای همگانی اخطار کرد که از درج اخباری در این رابطه اکیدن خودداری کنند، وگرنه به موجب "قانون" نشر اسرار دولتی مورد مجازات قرار خواهند گرفت. باز هم بگویم؟ سانسور هست و باید باشد: مساله این نیست که آیا باید چیزی را سانسور کنیم یا نه، مساله این است که چه چیزی را چگونه سانسور کنیم.
پس من، بحث پیشدستی را بیهوده میدانم. من هم فکر میکنم گرفتن مجوز پیش از انتشار مطالب کار جالبی نیست. اما این تغییری در اصل قضیه نمیدهد. باز هم به ضرس قاطع میگویم که اگر از همین امروز بررسی پیش از انتشار آثار در ارشاد برداشته شود، این وضعیت اگر به خودسانسوری بیشتر منجر نشود قطعن کمکی به تنوع و تکثر آزادانهتر آثار نخواهد کرد. چون مساله قانونی است که انتشار برخی از انواع آثار را مجاز نمیداند. اگر اعتراضی و انتقادی وجود دارد باید متوجه قوانین باشد نه این که در کلیگوییهای نخبهپسندانه و از آغاز عقیمی مثل "من به عنوان یک نویسنده با سانسور مخالف ام" خلاصه شود. خب، باز هم صورت قضیه را ساده میکنم: اگر قضیه بیقانونی سانسور پیشدستانه در ایران است، همهی نویسندگان سانسورستیز الساعه در سه شماره وبلاگی بسازند و هرچه دل تنگشان میخواهد بنویسند. پس چرا نمینویسند؟ میخواهم بگویم تا وقتی که "قانون" پشتیبان انتشار آثار ما نباشد، چه کسی پیشاپیش مانع شود چه نه، اوضاع همین است و خواهد بود.
...
با این همه، اعتراف میکنم: میدانم که ادامهی این بحث بیثمر است. در واقع، من هم ناخواسته به این بحث ادامه دادم. در آغاز علاقهام فقط این بود که موضوعی عملی را از منظری نظری (زبانشناسی سوسوری) بررسی کنم و احساسام را نسبت به بود و نبود سانسور بگویم (که از دید من "انسان بیسانسور انسان بیاخلاق است و جهان بدون سانسور جهان بیآزادی است"). اشکال اساسی آنجا بود که من برخلاف علاقه و احساسام این بحث را ادامه دادم و طبیعی است که آشوب مثالها و مفاهیم هم کمتر کمکی به روشنتر شدن آن کند. خود من، که استعداد بسندهیی برای سفسطهبازی دارم، میتوانم ساعتها استدلال کنم که نه تنها تمایز ذات قانون و نمود سانسور به همین سادگی نیست بل حتا تفکیک سانسور و سرکوب هم از اساس اشکال دارد!
و با این حال، ادامهی بحث با یک نیت خاص صورت گرفت و یک نتیجهی خاص را برای من مشخص کرد. نیت خاص من مخالفت با دید سادهانگارانه و اغلب متفرعنانه و توهمبار روشنفکران ایرانی بود که از تلاش در راه آزادی بیان فقط ناله و نفرین کردن و نق زدن و ژست گرفتناش را یاد گرفتهاند و مسئولیت سخت نقد قانون را در سخن سادهی نفی سانسور خلاصه کرده و خیال خود و خوانندگانشان را راحت میکنند (گفتن ندارد که از دید من سیدآبادی و امثال او از این قاعده مستثنای اند). نیت خاص من این بود و امید عام من این که با وجود عدم آمادگی شخصی، این عرصه با مشارکت مدافعان دوآتشهی آزادی بیان به چشماندازهای روشنتری گشوده شود. ساده بگویم، امیدم این بود که در ادامهی این بحث این واقعیت را روشنتر ببینیم که اگر آزادی بیان بیشتری میخواهیم، این مهم تنها به یمن تهور و تلاش بیشتر برای بهبود وضع قانون و گستردهتر کردن دایرهی آزادیهای عقیدتی و عملی میسر خواهد شد، نه با مخالفت متوهمانه با هیولایی به نام سانسور که انگار فقط برای سرکوب روشنفکران دگراندیش زاییده شده. میخواستم بگویم که سانسور قانونی است و فقط با بهبود قانون میتوان به بسط آزادی بیان امیدوار بود. میخواستم بگویم و نشان دهم (که بدبختانه این تنها دستاورد بحثام بود) که روشنفکری ما نسبتی با نقادی ندارد، جز مخالفخوانی کاری از دستاش بر نمیآید، روشنفکری که نه جامعهی خود را میشناسد و نه اهمیتی برای عوامالناس تصدیقکنندهی قوانین قائل میشود، روشنفکری که به محض آن که اختیار قانونی برای سانسورگری به دستاش میافتد بسا از قضا خود گوی سبقت را از همهی قانونگذاران میرباید (چه مشاور ناشری باشد در امر ارزیابی آثار برای انتشار، که من خود هستم، چه سردبیر و ستوننویس روزنامهیی مخالف با نقادیهای نویسندهیی که من خود باشم). میخواستم بگویم که فخرفروشیهای فردی و سینه چاک دادن در صف سانسورستیزی راه چاره نیست، از راه اصرار بر تشکیلات مدنی و روشهای متمدنانه، با توجه به تجربههای تاریخی است که میتوان سانسورستیزی را از راه نقادی قانون به پیش برد، و ...
اما نتیجهی از پیش مشهودی که باید میگرفتم هم این بود که، خوشخیالخان! این بحثها بیفایده است! همین که بلاگرهای روشنفکر سانسورستیز رعایت حالات را کردند و حرفات را نشنیده گرفتند برایات بس باشد. این که شیوهی بحث روشنفکرانه نیست، میخواهی متمدنانه و منتقدانه مناظره کنی، اما این نمیشود. کافی بود چهار تا فحش آبدار نثار سیدآبادی میکردی و او را احمق و بیسواد میخواندی و سیدآبادی هم تو را خائن و بزدل میخواند و آنوقت بازدیدکننده میخواستی، روزی چهارصدتا، کامنت روزی بیست تا، لینک روزی ده تا ... خب، نه من آدم آنجور بحثها هستم و نه آدمهای اینجا ظاهرن حوصلهی این جور بحثها را دارند. باشد، بیخیال، بعد از این هم باز هم فقط برای مخاطبی خیالی مینویسم، و بس! از دید من این مناظره مختومه است. از سیدآبادی هم بهخاطر توجه مجدانه و مشفقانهاش ممنون ام. تمام.
در سرتاسر بحث سیدآبادی، با وجود اشاراتی بهجا در مورد ابهامات و کاستیهای بحث من در باب سرشت قانونی سانسور، این پرسش بیپاسخ میماند که پس اقتدار سانسور از کجا میآید؟ سیدآبادی در قانونی بودن سانسور در ایران تشکیک میکند، اما دلیلی هم در اثبات غیرقانونی بودن آن نمیآورد. اگر فلان بررس وزارت ارشاد به دلایل غیرقانونی کتابی را توقیف کرده باشد قاعدتن در صورت شکایت مولف نظام قضایی باید به آن مجوز اعطا کند، وگرنه نظام قضایی (حقوقی، قانونی) نیز بر حکم پیشین صحه خواهد گذاشت. در مقابل، سیدآبادی باز هم بر بحث "پیشدستی" و جلوگیری که در مفهوم سانسور مستتر بوده انگشت میگذارد و آن را عامل اصلی تفاوت "قانون" و "سانسور" میداند. اما من همچنان معتقد ام وقتی ملاک ما تعقیب قانون باشد، که ممکن است آن را ناعادلانه یا نامشروع بشماریم، عدم ارزیابی قانونی پیش از عمل دردی را دوا نمیکند: خیلی ساده، در عرصهی وبلاگنویسی سانسور به معنای مد نظر سیدآبادی وجود ندارد، یعنی برای گذاشتن پستی روی وبلاگی مجبور نیستید "پیشاپیش" از کسی مجوز بگیرید؛ با این حال، گمان نمیکنم در وبلاگ "فرانکولا" یا سایت "هنوز" مطلبی نوشته شده باشد که با قوانین جمهوری اسلامی مغایرت داشته، یا به موجب قوانین این کشور پیگرد قانونی داشته باشد، یا به فرض ارسال برای وزارت ارشاد نتواند مجوز نشر بگیرد – و این همه در حالی است که کسی مطالب ما را پیش از انتشارشان بازبینی و سانسور نکرده بوده. اگر مشکل در پیشدستی قانونی سانسور است چرا سیدآبادی یا سایر بلاگرهای ساکن ایران در این فضای فارغ از سانسور پیشدستانه چیزی آنچنان ننوشتهاند که ناقض قوانین سانسور و بنابراین قابل پیگرد قانونی باشد؟ همان مثال کتاب را بزنیم: فلان نویسنده کتابی نوشته که میداند از سد سانسور وزارت ارشاد نمیگذرد؛ خب، ارشاد به او اجازهی انتشار نمیدهد اما او مختار و مجاز است که کتاب خود را به طریق "غیرقانونی" منتشر کند و در انتظار مجازات متعاقب هم باشد.
باز هم به تاکید میگویم که از دید من سانسور به هر رو در حدی در هر نظامی وجود دارد، تنها تفاوت نظامها از این نظر در محدوده و نوع قوانینی است که حد آزادی بیان را تعیین میکند. دو مثال میزنم. بر اساس قانون تحریمهایی که آمریکا علیه ایران وضع کرده انتشار آثار نویسندگان ایرانی در آمریکا با محدودیتهایی قانونی (سانسور) مواجه است. چندی پیش، ناشری آمریکایی برای انتشار اثری از شیرین عبادی اقدام کرده بود که با این مشکل قانونی مواجه شد. ناشر به دادگاه شکایت کرد و دادگاه با توجه به پروندهی موجود خواستار رفع این محدودیت قانونی شد و در نتیجه قانون مذکور به شیوهیی اصلاح شد که امکان انتشار اثر عبادی فراهم آمد. مثال دیگر تازهتر است. در جریان درج اخباری مبنی مذاکرهی تلفنی بوش و بلر برای بمباران دفتر شبکهی الجزیره، دولت انگلیس به رسانههای همگانی اخطار کرد که از درج اخباری در این رابطه اکیدن خودداری کنند، وگرنه به موجب "قانون" نشر اسرار دولتی مورد مجازات قرار خواهند گرفت. باز هم بگویم؟ سانسور هست و باید باشد: مساله این نیست که آیا باید چیزی را سانسور کنیم یا نه، مساله این است که چه چیزی را چگونه سانسور کنیم.
پس من، بحث پیشدستی را بیهوده میدانم. من هم فکر میکنم گرفتن مجوز پیش از انتشار مطالب کار جالبی نیست. اما این تغییری در اصل قضیه نمیدهد. باز هم به ضرس قاطع میگویم که اگر از همین امروز بررسی پیش از انتشار آثار در ارشاد برداشته شود، این وضعیت اگر به خودسانسوری بیشتر منجر نشود قطعن کمکی به تنوع و تکثر آزادانهتر آثار نخواهد کرد. چون مساله قانونی است که انتشار برخی از انواع آثار را مجاز نمیداند. اگر اعتراضی و انتقادی وجود دارد باید متوجه قوانین باشد نه این که در کلیگوییهای نخبهپسندانه و از آغاز عقیمی مثل "من به عنوان یک نویسنده با سانسور مخالف ام" خلاصه شود. خب، باز هم صورت قضیه را ساده میکنم: اگر قضیه بیقانونی سانسور پیشدستانه در ایران است، همهی نویسندگان سانسورستیز الساعه در سه شماره وبلاگی بسازند و هرچه دل تنگشان میخواهد بنویسند. پس چرا نمینویسند؟ میخواهم بگویم تا وقتی که "قانون" پشتیبان انتشار آثار ما نباشد، چه کسی پیشاپیش مانع شود چه نه، اوضاع همین است و خواهد بود.
...
با این همه، اعتراف میکنم: میدانم که ادامهی این بحث بیثمر است. در واقع، من هم ناخواسته به این بحث ادامه دادم. در آغاز علاقهام فقط این بود که موضوعی عملی را از منظری نظری (زبانشناسی سوسوری) بررسی کنم و احساسام را نسبت به بود و نبود سانسور بگویم (که از دید من "انسان بیسانسور انسان بیاخلاق است و جهان بدون سانسور جهان بیآزادی است"). اشکال اساسی آنجا بود که من برخلاف علاقه و احساسام این بحث را ادامه دادم و طبیعی است که آشوب مثالها و مفاهیم هم کمتر کمکی به روشنتر شدن آن کند. خود من، که استعداد بسندهیی برای سفسطهبازی دارم، میتوانم ساعتها استدلال کنم که نه تنها تمایز ذات قانون و نمود سانسور به همین سادگی نیست بل حتا تفکیک سانسور و سرکوب هم از اساس اشکال دارد!
و با این حال، ادامهی بحث با یک نیت خاص صورت گرفت و یک نتیجهی خاص را برای من مشخص کرد. نیت خاص من مخالفت با دید سادهانگارانه و اغلب متفرعنانه و توهمبار روشنفکران ایرانی بود که از تلاش در راه آزادی بیان فقط ناله و نفرین کردن و نق زدن و ژست گرفتناش را یاد گرفتهاند و مسئولیت سخت نقد قانون را در سخن سادهی نفی سانسور خلاصه کرده و خیال خود و خوانندگانشان را راحت میکنند (گفتن ندارد که از دید من سیدآبادی و امثال او از این قاعده مستثنای اند). نیت خاص من این بود و امید عام من این که با وجود عدم آمادگی شخصی، این عرصه با مشارکت مدافعان دوآتشهی آزادی بیان به چشماندازهای روشنتری گشوده شود. ساده بگویم، امیدم این بود که در ادامهی این بحث این واقعیت را روشنتر ببینیم که اگر آزادی بیان بیشتری میخواهیم، این مهم تنها به یمن تهور و تلاش بیشتر برای بهبود وضع قانون و گستردهتر کردن دایرهی آزادیهای عقیدتی و عملی میسر خواهد شد، نه با مخالفت متوهمانه با هیولایی به نام سانسور که انگار فقط برای سرکوب روشنفکران دگراندیش زاییده شده. میخواستم بگویم که سانسور قانونی است و فقط با بهبود قانون میتوان به بسط آزادی بیان امیدوار بود. میخواستم بگویم و نشان دهم (که بدبختانه این تنها دستاورد بحثام بود) که روشنفکری ما نسبتی با نقادی ندارد، جز مخالفخوانی کاری از دستاش بر نمیآید، روشنفکری که نه جامعهی خود را میشناسد و نه اهمیتی برای عوامالناس تصدیقکنندهی قوانین قائل میشود، روشنفکری که به محض آن که اختیار قانونی برای سانسورگری به دستاش میافتد بسا از قضا خود گوی سبقت را از همهی قانونگذاران میرباید (چه مشاور ناشری باشد در امر ارزیابی آثار برای انتشار، که من خود هستم، چه سردبیر و ستوننویس روزنامهیی مخالف با نقادیهای نویسندهیی که من خود باشم). میخواستم بگویم که فخرفروشیهای فردی و سینه چاک دادن در صف سانسورستیزی راه چاره نیست، از راه اصرار بر تشکیلات مدنی و روشهای متمدنانه، با توجه به تجربههای تاریخی است که میتوان سانسورستیزی را از راه نقادی قانون به پیش برد، و ...
اما نتیجهی از پیش مشهودی که باید میگرفتم هم این بود که، خوشخیالخان! این بحثها بیفایده است! همین که بلاگرهای روشنفکر سانسورستیز رعایت حالات را کردند و حرفات را نشنیده گرفتند برایات بس باشد. این که شیوهی بحث روشنفکرانه نیست، میخواهی متمدنانه و منتقدانه مناظره کنی، اما این نمیشود. کافی بود چهار تا فحش آبدار نثار سیدآبادی میکردی و او را احمق و بیسواد میخواندی و سیدآبادی هم تو را خائن و بزدل میخواند و آنوقت بازدیدکننده میخواستی، روزی چهارصدتا، کامنت روزی بیست تا، لینک روزی ده تا ... خب، نه من آدم آنجور بحثها هستم و نه آدمهای اینجا ظاهرن حوصلهی این جور بحثها را دارند. باشد، بیخیال، بعد از این هم باز هم فقط برای مخاطبی خیالی مینویسم، و بس! از دید من این مناظره مختومه است. از سیدآبادی هم بهخاطر توجه مجدانه و مشفقانهاش ممنون ام. تمام.
11 نظر:
Mr.Yazdanjo: a foot soldier once was asked how much he was making and his response was:” my officer and myself make ten thousand and one toman” it was obvious that he was just making one toman, a month but was embarrassed to say so, using the same logic, khanoom Tarane Javanbakhet and I know twelve languages, I know four and she knows eight and in none of these twelve languages we could find the word “ censor” to have the same meaning as “ the law”, “ the prohibition” etc.’ Why not just accept your mistake and get over with it, the more you try to cover up your true thinking and feeling the more you are revealing yourself, please have some respect for your readers intelligence. You support censorship and that is all and I promise that I would place you, as the minister of my censor department in next regime and Abbas Maroufi would be assigned as my head torturer. Keep up good job and please take some advance courses in “ mastmali” Sahand
I want to be clear on my point. It is obvious that even in most liberal societies there are certain things that are not allowed to be published or shown in TV, movie theater etc, such as child pornography. Your vague and blank statement supporting the censorship is like some one talking about reducing the food intake by poor and hungry African nations, saying that eating too much causes obesity. If according to Hannah Arendet, evil is the absence of thought, having vague thought also leads to cruelty. Your post gives an excuse and blank check for anyone being involved in censorship in whatever manner; they may rationalize their act, calling to attention your post. I remember anytime US Department of Justice’s John Ashcroft was in trouble defending his actions, in limiting the civil rights and violating people’s private rights, he referred them to Alan Dershowitz--- the liberal American law professor and lawyer--- saying that even Dershowitz does not object to this policy of us. He had Fatwa from Dershowitz. Sahand
عزیزسلام...گفت و گوی اختصاصی "ناما جعفری" با جسد "منوچهر آتشی" در یک روز بارانی...
به تشییع جنازه ی "منوچهر آتشی" خوش آمدید
لطفاً
گیلاس های چیده شده را
همین جا آویزان کنید
چشم های ما
گیلاس های تازه می خواهد
(البته گندم هم می خواهد / شکممان!!) گریه اگر بگذارد....به امید دیداری دوباره
you can see a post about this in :www.kherefti.blogspot.com
سلام. این بحث خیلی خیلی جالب بود.بیشتر از همه بخاطر زاویه دید های ظاهرا ضد و نقیضی که نسبت به موضوع از جنبه های مختلف می داد.که البته به نظر می رسد نتیجه گیری اش در یک راستا بود:اعتراض به نبودن آزادی بیان در جایی که سانسور وجود دارد.البته به نظر من این بحث چند محور اساسی داشت که شاید بهتر بود جداگانه بررسی می شدند.بعضی کلماتی که نقش کلیدی در بحث داشتند در دومعنی در دوبحث بکار رفته اند.مثل معنای قانون یا خود کلمه سانسور.که ضوابط و قواعدی را که حامی حقوق انسانی و اجتماعی مردم اند سانسور نامیده نمی شود.یا درمورد تعریف جرم.اینکه در قانون اساسی فکر کردن یا نوشتن درباره ی هیچ موضوعی ممنوع نیست.بنابراین تا زمانی که انتشار نیافته هیچ جرمی اتفاق نیفتاده و سانسور درواقع دارد مجازات پیش از وقوع جرم می کند.درعین حال عملا در جامعه ای مثل جامعه ی ما نویسنده ممکن است با سانسور مخالف باشد اما برای اینکه مجازات بعد از وقوع جرم ممکن است هزینه های خیلی سنگینی داشته باشد که حتی قابل پیش بینی هم نیست شاید ترجیح بدهد سانسور وجود داشته باشد.(بگذریم از اینکه اکر یک روزی در منزل کسی نوشته های منتشر نشده ای راجع به بعضی موضوعات حساسیت برانگیز یافت شود واقعا مشمول مجازات خواهد شد یا نه)
البته درمورد مجازات پس از جرم باید دادگاه عادلانه ای وجود داشته باشد تا بررسی کند این جرم واقعا اتفاق افتاده یا نه.یعنی به عبارتی در یک نظام سالم دموکراتیک سانسور به هر حال یک راهکار قانونی نیست.درعین حال در یک نظام غیر دموکراتیک نه قانون تعریف مشخصی دارد(چون بسیاری قواعد نانوشته و معتبر وجود دارند که به اندازه یا بیشتر از قوانین ثبت شده دارای ضامن اجرایی اند)و نه برداشتن سانسور کمکی به نویسنده می کند.چرا که به هر حال از ترس مجازات بعد از وقوع جرم ممکن است دچار خودسانسوری شدید تری بشود.این موضوع هم که تعریف ما از قانون دقیقا چیست خیلی در چگونگی نگاه به این مساله کلیدی است.یعنی قواعد و ضوابط تعیین شده در یک اجتماع(حالا توسط قدرت جمعی یا قدرت حاکم)را قانون به حساب می آوریم(چون ضمانت اجرایی دارند.سرپیچی از آنها جرم محسوب می شود و به جز آن راه دیگری عملی نیست)یا منحصرا آن چه را که در کتاب قانون اساسی قید شده و درواقع توسط مجلس وضع شده اند.
اینکه باید به قدرت حاکمی که از قانون اساسی کشور(که آزادی بیان را به عنوان یک اصل درخود پذیرفته اما در عمل با تعیین ضوابطی در واقع ضد قانون عمل می کند)اعتراض کنیم بخاطر این ضد قانون عمل کردنش یا وضع قانونی سرخود(که برمی گردد به همان تعریف قانون)درواقع هرآنچه بصورت تئوری هست را قانون کشور بحساب می آوریم و باید از آن دفاع کنیم.یا هر آنچه را که به عمل در کشور اجرا می شود قانون اجرایی دانسته و به همین قانون(صرف نظر از اینکه در مفهوم به علت مغایرت با قانون اساسی و حقوق بشر در اصل یک ضد قانون است)اعتراض می کنیم.به هرحال مهم ترین چیزی که از این بحث بدست می آید توجه به قسمت عملی آن است.یعنی اعتراض به قواعدی که نقیض حقوق بشر اند.اعتراض به قانون نوشته یا ننوشته یا ضد قانون ی که به اجرا درمی آید و مخالف آزادی بیان است.مهم اینجاست که آدمها واقعا تا چه اندازه نسبت به این قبیل موضوعات حساسیت دارند و اصلا بجز اعلام ضدیت با بعضی مسائل حاضرند اقدام عملی ای هم داشته باشند یا خیر......مهمتر از همه اینکه بدیهی است با این تعابیر در یک نظام دموکراتیک هیچ نویسنده ای نمی تواند موافق سانسور باشد. یک نکته جالب هم اینکه ظاهرا اینجور بحثها آنقدر تکراری شده و آنقدر همه زیر و بم آن را می شناسند و درمورد آن نظر قاطعانه دارند که دیگر تکلیفش کاملا مشخص شده و جای هیچ اظهار نظر و بحث و نقد تازه ای نیست!
درباره ی موضوع استدلال عجیب که همان اعلام انتخاب بین بد و بدتر است راستش فکر می کنم اگر می شود اعتراض کرد پس از همین حالا باید اعتراض کرد.اگر نه من نوعی به هر دلیلی حاضر نیستم که هزینه ی بیشتر بپردازم باید فقط شرایط را درنظر بگیرم و بگویم حالا در این وضعیت بی قانونی من که فقط می خواهم بنویسم و نمیرم و زندان هم نروم بهتر است نوشته ام را بدهم سانسور کنند چاپ نکنم یا منتظر کنم و بعد بروم زندان؟این فقط انتخاب بد و بدتر است و نمی توانم بگویم باید درست را حتما خواست و نباید به متوسط بد راضی شد...چرا که ظاهرا تا همین حالا هم این شکلی زندگی کرده ام.برای انتخاب کردن.برای بودن.برای زندگی کردن...نه اینکه همیشه مجبور بوده ام بگویم حالا این گزینه که بهتر از این یکی گزینه است؟نه اینکه درست را داشتنش هزینه ای می خواسته که من نه می توانسته ام و نه حاضر بوده ام بپردازم ؟چرا.فکر می کنم که خیلی از ماها همینطوری زندگی کرده ایم.حالا جایی که می شود قدمی برداشت یا اعتراضی کرد که این هم باز انتخاب شخصی است و گرنه کی مخالف آزادی بیان است؟موضوع سر این بود که اگر قرار است نویسنده بنویسد و بی دلیل انسانی و قانونی مجازات شود همان بهتر که قبل از آن مجازات سبکتر جلوگیری از انتشار را تحمل کند....و درواقع باز برمی گردد به اینکه اگر به وضعیتی معترضیم می توانیم کاری انجام دهیم و یا انتخابی قاطعانه و منطقی داشته باشیم.نه اینکه با اعلام مخالفت وجدان خودمان را راحت کنیم و درعمل که بهرحال داریم همین انتخاب بد و بدتر را انجام می دهیم.غیر از این است؟امروز هم آقای جلایی پور برای حزب مشارکتیها هم به نوعی می خواست این را توضیح دهد که ضوابط و پیشفرضهای تئوریک روشنفکری را کنار بگذارید و منطقی و مسوولانه در مورد همین کشور و همین جامعه فکر کنید و برنامه بریزید.جوری که شکل عملی اش اتفاق بیفتد که لزوما هم درست ترین اعتقاد و بهترین تفکر نیست.اما بهترین راهکار است...
آقای یزدانجوی عزیز من این کامنتها را در هنوز هم گذاشته ام.امیدوارم که این پرونده درجایی باز بماند برای روزهایی که این مساله آنقدر مهم بشود که برای فکر کردن و احیانا نظر دادن بیرزد!...بهرحال من که از این بحث هم یاد گرفتم و هم کلی یادداشت کردم!ممنون! خوب است که می نویسید.حتی با وجود مخاطب خیالی...همیشه سرخوش باشید و موفق .با ایده های تازه و نگاههای نو به مسائل! این دوباره فکر کردن به موضوعاتی که خیال می کنیم برایمان حل شده است.
درباره توضیحات بالا یادم رفت بنویسم که منظور از دو بحث و اینها از مقایسه ی دو بحث هنوز و فرانکولا است و ضد نقیض بودن مفاهیمشان با هم و نه در مطلب شما...امیدوارم که باعث سوءتفاهم نشود! همیشه خوب باشید
جناب يزدانجو، داريد وقف تلف مي كنيد. اين روشنفكران اگر گوششان بدهكار اين حرفها بود و شعورشان مي رسيد كه مي فهميدند ديدگاه شما از ديدگاه هاي بچگانه آن ا بمراتب راديكالتر است. تازه اگر اين ژست مخالفت با سانسور را هم از آنها بگيريد ديگر از حيثيت روشنفكري شان چه مي ماند؟
و يك پيشنهاد دوستانه. اميدوارم بعد از اين همه اصرار دريافته باشيد كه اينجا جاي شما و امثال شما نيست. اين جماعت را به حال خودشان رها كنيد و كار خودتان را دنبال كنيد. وقت شما ارزشمندتر از اينها است.
ارادت دارم
آقای یزدانجو کاش اشاره می کردید که امروز با اینکه تعطیل رسمی است اما برنامه سخنرانی برقرار است.ساعت 5و نیم.در خانه هنرمندان
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی