Cruelty
را در فارسی معمولا" به «قساوت»، «بیرحمی»، یا «سنگدلی» ترجمه میکنند اما در انگلیسی معنایی دوگانه دارد که در این برگردانها نمیگنجد: رنجرسانی به دیگران و / یا بیاعتنایی به رنج آنان: ریچارد رورتی لیبرال را بهعنوان کسی تعریف میکند که بدترین کار ممکن را همین میداند، همین که رنجی به دیگران رسانده یا نسبت به رنجی که میبرند بیاعتنا باشیم. دشواریها و دقائق بسیاری در این مفهوم هست (فرضن این که رنج یا راحت دیگران را چگونه تشخیص دهیم یا برای چیرگی بر رنجهای عظیم آتی اکنون با چه رنجهایی راحتتر مدارا کنیم)، اما رورتی اصرار عجیبی بر این تعریف دارد. چرا؟ چون این امکان آرمانی به نام «همبستگی» اجتماعی است – جامعهای که اعضای آن به یکدیگر رنج رسانده یا نسبت به رنج یکدیگر بیاعتنا باشند جامعهیی عاری از حس همبستگی است – از این رو جامعهیی است که به تعریف او لیبرالی نیست، یا به تعبیر من جامعه نیست.
امروزه کمتر کسی میگوید که رنج دیگران ربطی به من ندارد؛ جز تروریستها، احتمالا" هیچکس نمیخواهد آشکارا رنجرسان باشد – گیرم تنها به این دلیل که رنج دیگران را مانع راحت خود میبیند. پس مساله صرفن اذعان به داشتن این دغدغه نیست؛ دشواری در رویکرد ما در برخورد با رنجها است. در واقع، در شکل ساده، پرسش رنج را میشود با پیگیری پرسشی مشهور پاسخ داد: با کسی از گرسنگی رنج میکشد چگونه باید برخورد کرد: بهتر است به او ماهی بدهیم یا به او ماهیگیری یاد بدهیم؟ چپها، روشنفکران ما، معمولن ماهی دادن را یک راهکار موقت و بیفایده میدانند و در عوض راهبرد یاد دادن ماهیگیری را توصیه میکنند. برعکس، لیبرالها ماهی دادن را ضروریتر میدانند – هم به این دلیل که آدم گرسنه اول باید سیر شود و بعد اگر شد آموزش ببیند و دیگر به این دلیل که معلوم نیست طرحهایی که برای آموزش ماهیگیری ارائه میشود همیشه ختم به خیر شود (شر گولاگ دلیلی جز این خیرخواهی داشت؟).
من اگر قرار به انتخاب باشد این راهکار را به آن راهبرد ترجیح میدهم. فکر میکنم راهبرد چپها بیشتر به کار کسانی میآید که میخواهند ماهیهایشان را خودشان بخورند و خاطرشان جمع و خیالشان راحت باشد که یاد دادن ماهیگیری هم به این سادگیها نیست و بنابراین «میدانم که تو الان سردت است و پیراهن درست و حسابی نداری و من البته ده تا پیراهن اضافی هم دارم اما دوای درد تو این نیست که الان یکی از پیراهنهای خودم را به تو بدهم، چون مشکل تو با یک پیراهن حل نمیشود و تازه معلوم نیست با این حالوروزی که داری بتوانی از همین پیراهن هم درست نگهداری کنی و تازه امثال تو کم نیستند و من که نمیتوانم همهی پیراهنهایام را به دیگران ببخشم و تازه این کار را هم بکنم باز هم یک عالم آدم یکلاقبا هستند که پیراهن میخواهند و تو باید یاد بگیری که کار کنی و حق خودت را بگیری و بتوانی برای خودت پیراهن بدوزی یا بخری و ...» و نتیجه این که آن آدم دردمند اگر قدری غرور داشته باشد با همان جملهی اول راهاش را کشیده و رفته و اگر اینقدر غرور هم نداشته باشد که حتمن تا به حال از سرما یخ زده و مرده! – میدانم که ساده نیست، اما فکر میکنم پرسش «ماهی دادن یا ماهیگیری یاد دادن» را بهتر است، یا باید، به پاسخ «(اول) ماهی دادن و (آنگاه) ماهیگیری یاد دادن» بدل کرد.
Labels: Rorty
13 نظر:
من فکر می کنم بهترین راه ترکیبی از این دو باشد. ماهی دادن خود می تواند کمکی باشد برای یاددادن ماهی گیری. مثلاً می توان به عنوان تشویق برای جلو رفتن در یاد گیری ماهیگیری به فرد گرسنه ماهی داد. بنابر این باید بین یاددان ماهیگیری و ماهی دادن یک توازن برقرار کرد که بیشترین کارایی را داشته باشد.
صحبت کردن در غالب استعاره و رد یا قبول دیگران در غالب اینجور موقعیت های نه چندان قابل تصور ، کار چندان سختی نیست. به گمانم به جای اینکه نظریه پردازی را از همان اول با این جور مثال های مناقشه برانگیز آغاز کنید می توانید با بیان یک نظریه و بسط آن آغاز کنید. آنوقت اگر این تردید که حرفتان را تمام و کمال نزده اید، شما را آزار می داد، از استعاره ها برای تدیق آنچه می گویید کمک بگیرید
اول يک پرسش:
شما چرا کلمات عربي که با اضافه شدن تنوين نصب صفت مي شوند را با نون به
کار مي بريد؟
به نظر من خيلي از آدمهاي آموزگار ماهي گيري،هم خدا را مي خواهند و هم خرما را و وقتي سر و کارشان با يک سري نادان است ؛ نانشان حسابي در روغن است.
آنها هم حس انسان دوستانه و خردمندانه خود را نشان مي دهند و هم ماهي از دست نمي دهند. چه بسا کساني که در مقابل آنها ماهي گيري هم نياموزند ولي آنها کار خود را کرده اند.
در آخر: از يافتن چنين فضايي خوشحالم.
دوست عزیز، نوشتن تنوین با حرف نون در نوشته های من فقط به این خاطر است که " را به جای گیومه به کار می برم؛ این فقط یک محدودیت نگارشی است
پيام عزيز.
ممنون كه سر زدي.
سلام! اینجا می شود آموخت و استفاده برد! شاد باشی
راستي از فرانكولا چه خبر؟
سلام آقای یزدانجو
خیلی وب باحالی دارید
بهتون لینک دادم.
کتابی یا مقاله ای می خوندم ولی الان تمام وبلاگ رو save کردم که بخونم
....
خوش باشید و همیشه یربلند
راستی از مقاله آخری هم خیلی استفاده کردم اگر حرفی بود توب وبلاگ خودم می نویسم راهنمایی کن.
بای
يادم هست كه چندوقت قبل همينجا مطلبي خواندم كه در انتقاد از اين به اصلاح استاد دات نوشته بودي. راستش من آن موقع حرفت را درست نفهميدم. حالا كه اين جنجالها راه افتاده حرفت را بهتر مي فهمم. متاسفم كه خيلي از دوستان خودت دارند براي چنين موجود حقيري خودشان را تكه پاره مي كنند. البته اين ژورناليستهاي فزرتي بايد هم همين كار را بكنند.
RAPTURE IN TEHRAN.Photo Exhibition by
RAPTURE IN TEHRAN.Photo Exhibition by maryam niazadeh.JAN13_17.2006.5:00_9:00p.m.opening:Friday.Jan13.Atbin art gallery.NO 12+1.khakzad ST.,park-way crossing.Vali-asr Ave.,
قطعه ی هشت جامع مکاشفات... به سوی ضد شعر
واقعا هم کدام گرسنه ای حال و حوصله ی یادگیری ماهی گیری دارد!این مطلب را چند بار خواندم و هربار چهره آسوده ی آموزگاران ماهیگیری در نظرم آمد
که با تاسف رو
به جمعیت گرسنگانی که برای گدایی تکه ای ماهی صف کشیده اند آه می کشند که:این بدبختها هیچوقت نمی خواهند ماهی گیری یاد بگیرند.چطور می شود حالیشان کرد که با یک بار ماهی گرفتن شکمشان سیر نمی شود.
این بی اعتنایی به رنج دیگران هم نیست.بلکه توجه
به مثابه امتیاز است آنهم بی هیچ هزینه ی اضافی...و مرسی ! طبق معمول مجذوب کننده و تامل برانگیز بود.درخشان می نویسید!
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی