خواب دوم خرداد
امروز «دوم خرداد» بود و خوشبختانه برای خیلیها فقط دوم خرداد بود (روزنامهها را که دیدهاید). هردو جناح همان حرفهای همیشه را زدند و من هم حرفی ندارم الا موافقت با حرف هردو جناح: جناح چپ میگوید دوم خرداد نمرده: موافق ام، چون چیزی میمیرد که زمانی زنده بوده باشد؛ جناح راست میگوید دوم خرداد انحراف موقتی از مسیر اصلی بوده: باز هم موافق ام، چون یک مسیر مستمر با یک روز و یک هفته دچار چرخش دائم نمیشود.
با این همه، از بین انبوه حرفهایی که نگفته مانده، به بهانهی ماجرای کاریکاتور «ایران»، میخواهم به یک نکته اشاره کنم. من کاری به اصل ماجرا ندارم (میدانم این همهی ماجرا نبوده، از هردو سو دارد افراط میشود، توهینهای بزرگتری هم هست که باید واکنش مناسبتری به آنها نشان داد و توقیف کل یک روزنامه بهخاطر یک مطلب هم مناسبتی با مختصات مطبوعات ندارد – گو این که بهشخصه متن و تصویر مربوطه را هرطور که خواندم بهگمانام توهینآمیز آمد: من ترک نیستم با این حال اعتراض ترکها را بهجا میدانم؛ اما مسالهام نقدن این نیست). نکتهیی که میخواهم اشاره کنم زمان و مکان بروز این عارضه است. استدلال اصلی اصلاحطلبان دومخردادی را بهخاطر بیاورید: نگذاشتند، نمیگذارند! خب، خدا را شکر که دومخردادیها سر کار نیستند که این ماجرا را به حساب سنگاندازی و مانعتراشی و بحرانسازی رقیب بگذارند: ماجرا در زمان ریاست رقیب اتفاق افتاده و مکان اتفاقاش هم روزنامهیی منتسب به دولت است و آقای وزیرش هم در شرف استیضاح! تصور کنید که ماجرا در زمان ریاست خاتمی و در یک روزنامهی اصلاحطلب اتفاق میافتاد: سوگسرودها بود که دومخردادیها سر میدادند – نگذاشتند، نمیگذارند!
من منکر مشکلات و مصائب دولت اصلاحطلب نیستم، این را هم میدانم که آن دولت باید در دو جبهه میجنگید – از سویی با رقیب قدرتمندش مبارزه میکرد و از سویی بر مشکلات عمومی مملکت فائق میآمد. اما مگر کشورداری و سیاستورزی معنایی جز همین تلاش و تلقا دارد؟ هر نه روز یک بحران! – انگار که کشورداران و سیاستورزان سایر ممالک نه مشکلی دارند نه مصیبتی، انگار که دولت اصلاحطلب برای سامان دادن به یک سامانهی سراسر صلح و صفا آمده بود!
میخواهم این را بگویم: دولت اصلاحطلب در هردو جبهه شکست خورد، هم در برابر رقیب و هم در برابر کشور. شکست اول را من هم قابلتوجیه میدانم: رقیب قدرتی بسیار برتر داشت. اما شکست دوم، عمدتن، از کمکاری دومخردادیها ناشی شد. چه کسی نگذاشت خاتمی با مردم بیشتر بر سر مهر باشد؟ چه کسی نگذاشت مشارکتیها با دانشگاهیان متمدنانهتر رفتار کنند؟ چه کسی نگذاشت شورای شهر اول مشکلات مردم را حل کند؟ و صدها سوال از این دست ... وانگهی، مگر حالا دولت حاکم بیبحران شده؟ – ناآرامیهای کردستان، بمبگذاریهای خوزستان، گروگانگیریهای بلوچستان و، این آخری، آشوبهای آذربایجان: این بحرانها که هیچکدام برای دولت اصلاحطلب نبود ...
با این همه، از بین انبوه حرفهایی که نگفته مانده، به بهانهی ماجرای کاریکاتور «ایران»، میخواهم به یک نکته اشاره کنم. من کاری به اصل ماجرا ندارم (میدانم این همهی ماجرا نبوده، از هردو سو دارد افراط میشود، توهینهای بزرگتری هم هست که باید واکنش مناسبتری به آنها نشان داد و توقیف کل یک روزنامه بهخاطر یک مطلب هم مناسبتی با مختصات مطبوعات ندارد – گو این که بهشخصه متن و تصویر مربوطه را هرطور که خواندم بهگمانام توهینآمیز آمد: من ترک نیستم با این حال اعتراض ترکها را بهجا میدانم؛ اما مسالهام نقدن این نیست). نکتهیی که میخواهم اشاره کنم زمان و مکان بروز این عارضه است. استدلال اصلی اصلاحطلبان دومخردادی را بهخاطر بیاورید: نگذاشتند، نمیگذارند! خب، خدا را شکر که دومخردادیها سر کار نیستند که این ماجرا را به حساب سنگاندازی و مانعتراشی و بحرانسازی رقیب بگذارند: ماجرا در زمان ریاست رقیب اتفاق افتاده و مکان اتفاقاش هم روزنامهیی منتسب به دولت است و آقای وزیرش هم در شرف استیضاح! تصور کنید که ماجرا در زمان ریاست خاتمی و در یک روزنامهی اصلاحطلب اتفاق میافتاد: سوگسرودها بود که دومخردادیها سر میدادند – نگذاشتند، نمیگذارند!
من منکر مشکلات و مصائب دولت اصلاحطلب نیستم، این را هم میدانم که آن دولت باید در دو جبهه میجنگید – از سویی با رقیب قدرتمندش مبارزه میکرد و از سویی بر مشکلات عمومی مملکت فائق میآمد. اما مگر کشورداری و سیاستورزی معنایی جز همین تلاش و تلقا دارد؟ هر نه روز یک بحران! – انگار که کشورداران و سیاستورزان سایر ممالک نه مشکلی دارند نه مصیبتی، انگار که دولت اصلاحطلب برای سامان دادن به یک سامانهی سراسر صلح و صفا آمده بود!
میخواهم این را بگویم: دولت اصلاحطلب در هردو جبهه شکست خورد، هم در برابر رقیب و هم در برابر کشور. شکست اول را من هم قابلتوجیه میدانم: رقیب قدرتی بسیار برتر داشت. اما شکست دوم، عمدتن، از کمکاری دومخردادیها ناشی شد. چه کسی نگذاشت خاتمی با مردم بیشتر بر سر مهر باشد؟ چه کسی نگذاشت مشارکتیها با دانشگاهیان متمدنانهتر رفتار کنند؟ چه کسی نگذاشت شورای شهر اول مشکلات مردم را حل کند؟ و صدها سوال از این دست ... وانگهی، مگر حالا دولت حاکم بیبحران شده؟ – ناآرامیهای کردستان، بمبگذاریهای خوزستان، گروگانگیریهای بلوچستان و، این آخری، آشوبهای آذربایجان: این بحرانها که هیچکدام برای دولت اصلاحطلب نبود ...
ضعف اصلی اصلاحطلبان این نبود که رقیب را نمیشناختند؛ اتفاقن خوب هم میشناختند و خوب هم تعامل داشتند – این حرفی کاملن منطقی است که موجودیت آنان در گروی دامن زدن به بازی مبارزه با رقیب بود. ضعف اصلی آنان این بود که جامعهی خود را نمیشناختند و با آن تعامل نداشتند – در مورد آن تنها توهم داشتند: دوم خرداد بیداری نبود، خوابی بود که بعضیها هنوز از آن بیدار نشدهاند.
15 نظر:
دلایل توافقتان با حرفهای هر دو جناح هم خیلی جالب و هم خیلی تاملبرانگیز بود برایم. بههرحال، راستش من هم موافقم.
اعتراف میکنم که هنوز گاهی، شرطیشده، یادآوری آن دوره برایم حتی رگهای از هیجان دارد. راستش شاید اندک پیشینهی نمایشیام، یادآوری آن نمایش را برایم جالب (نه به معنای خوب جالب!)میکند گاهی؛ انگار که فکر کنم به هر حال خوب بازی کردند و دادند. و نمیدانم این را چقدر مغرضانه میگویم و چقدر ناراحت. در واقع یکجورهائی احساس میکنم (اگر نخواهم جای دیگران حرف بزنم) هنوز رد شیرهی مالیده شده بر سر موجود است شدید! و حالا همهچیز بیشتر همینطور به نظرم میرسد. حتی همین قضیهی کاریکاتور. یکجور بدی احساس دروغهائی که آنقدرها هم تر و تمیز گفته نمیشوند (و مدتهاست جلوی چشمم واژهی "بداخلاقی" میچرخد!) و دست آخر یاد نمایشهای بدی میافتم که صرفا به خاطر بازیگرهای معروف پرفروش میشوند و دست آخر تماشاچی میماند با وقت هدر رفته و... و در این قضیه، ضرر خیلی بیشتر است انصافا.
پرت نروم... راستش آن دوره، حداقل همهچیز به سیاهپوشان داخلی برمیگشت، اما از بهار این دوره معلوم است که دائی جان ناپلئون شده تئوریپرداز و همیشه سه چهار تا دست از خارج آمده داخل مرزها! تفاوتش هم با آن دوره اینکه، آنوقت یکبار تلخیها پیش میآمد، این بار تلخیها که پیش میآیند هیچ، یک تلخی دیگر هم ضمیمه دارند. بههرحال هیچکدام هیچجائی برای دفاع ندارند به زعم من. و اصلاحطلبها بیشتر.
حق با شماست: خواب سنگین و بدی بود و ظاهرا کابوسش تازه جان گرفته. دست آخر باز دلم میخواهد (حتی بسیار بدبینانه بگویم) در هر حال، از کوزه همان برون تراود... یک وقت سر کوزه است که هنوز لجن نبسته و ظاهر بهتری دارد و بالاخره به جاهای بدبو و لجنبستهی کوزه هم رسیده و شاید هم بدتر....
این میان، شاید فقط میزان فشار ظاهری و عمومی، تنها محل تفاوت این دو بشود. که باز هم فرقی نمیکند شاید...
/
به مطلبی لینک داده بودید از کسی به نام شهبازی. راستش خواندم و دیدم نمیشود نگویم، شدت بیماری و عقده در بعضی (و مشخصا آن آقا) به حدی است که خود فروید هم زنده شود، عاجزست از درک آنهمه عقده، درمان که هیچ. جدا غیرقابل درکند این حضرات و نمیتوانم حدس بزنم شدت این بیماری نفرتانگیزشان تا چه حد است. چشمهایم هنوز دو دو میزند از مشاهدهی نمود گرههای روانی نویسندهی آن مقاله.
نمیدانم چطور... ولی کاش زودتر آقای جهانبگلو آزاد شوند. کاش و آرزو میکنم...
همهطرف گرگ گرفته
/
به هر حال؛
امیدوارم سرخوش باشید و پیروز
This comment has been removed by a blog administrator.
به قول ِ دوستِ من "محمد" دوم خردادی ها برای همیشه دفن شدند.
و بنظرم اتفاقا در این مورد بر قبر مرده باید چوب بزنیم تا بوی ِ تعفن اش بلند شود و خائنان نتوانند رایحه ی دلپذیر این گورستان را مدعی شوند.
گرچه اکنون نیز عوام فریبی در لباس "عدالت محوری" همچنان جریان دارد، اما خوشحالم که حداقل عوام فریبی در جامه ی "آزادی خواهی" دورانش به سر آمد.
دوم خرداد، "ماسکِ دلفریب"ی بود بر چهره ی کریه ِ این نظام و باید خرسند باشیم که دوره ای از فریب، تزویر و امیدهای واهی به پایان رسید.
آيا همين سكوت ، اين خاموشي محو در ميان هياهو و قيل و قال هاي بسيار برهان بسنده اي براي آن نيست كه اين انديشه ديگر به گورستان مفاهيم كهنه پيوسته است؟ و ...
پيام عزيز! اين مباحث را رها کن و بگذار کسانی مثل تاجزاده يا عليرضا رجايی يا محبيان و آدمهايی از اين نوع اين "تجزيه و تحليل ها" را که اغلب هم آبکی است انجام دهند. تو برو به کار و زندگی خودت برس! مطالعه کن، ترجمه کن، بنويس، فيلم های خوب ببين و با دوستان خوبت درباره خوب و بدشان جدل کن. حتی در مورد مسئله رامين هم به همين اکتفا کن که خواهان آزادی او باشی و ديگر وارد جزئيات نشو. دنيای سياست يا بهتر بگويم جنگ قدرت و منافع نه تنها مه آلود و به قول شما جوانها "خفن" است بلکه هزارتويی را می ماند که اگر واردش شدی چنان ظلمانی است که برای عبور از پيچ و خم های آن ناگزير به هر خفت و خواری و دروغ و دغلی دست خواهی زد. تازه اگر بخت يارت باشد و دستت به خون کسی آلوده نشود. عزيز من رها کن اين عرصه را! اين عرصه جايگاه جولان امثال تو و من نيست. شادکام باشی
در بلاگ نیوز لینک داده شد.
gar to beh-tar mizani bestaan bezan!
salam
az esme shoma khosham miad
chera hame saisain?
سلام . به من سر بزن و موفق باشي
salam, khosh halam ke webetoono peyda kardam !
man ye so'ale hayati daram : dar morede karbord haye vizhegi haye romane noye farance dar asare marhoom golshiri hast . in khode so'ale ! ye chizai dastgiram shode ba khoondane asareshoon va doonestan dar morede roman-e no . amma ; rabeteye romane no ba modernidm & post modernism ?
plz help me !
ba tashakor
این دوم خرداد هم فراموش کردنش حذف خاطره و نگاه از طرف سوم شخص- مشکل است...من هم با کامنت پنجمی خیلی موافقم.ارجحیت بندی باید از طرف تخصص خود آدم باشد وگرنه حیف می شود...با آرزوی موفقیتهای بیشتر
http://www.autnews.com/archives/1385,02,000570
http://www.autnews.com/
این لینک ها رو که برات فرستادم پخش کن اگه صلاح دونستی
یک آشنای قدیم
سلام وبلاگتان را تازگیها دیده ام
خیلی جالب است مترجمی که ترجمه هایش را دوست داری می توانی یادداشتهای روزانه اش را هم بخوانی
ببخشید بیشتر کاماتتان به هم چسبیده است و گاهن اذیت می کند
لینک شما را در وبلاگم گذاشتم
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی