نقض قانون، نقد قانون
1. مواضع من و مجید زهری در قبال رفتار زیدان چنان بیشباهت به هم به نظر میرسد که دشوار میشود، دستکم در این مرحله، بستر مشترکی برای بحث ساخت – او عمل زيدان را ترجمان اين گزاره میداند که «خوی وحشیگری را سخت بشود ترک گفت». با این حال، این اختلاف موضع بهنظرم بیشتر از اختلاف منظرهای ما ناشی میشود – که محسن مومنی هم در نوشتهاش تا حدودی آن را نمایانده.
اختلاف اساسی متن من و نقد مجید زهری آنجا است که متن مرا با التفات به «افق انتظار» ی که ایجاد کردهام، text را با توجه به context آن، نخوانده: بهگمانام، تاویل او ربطی به بستر بحث من ندارد، و در واقع در نوشتهی او خوانشی از متن من صورت نگرفته، بیش از آن که بدخوانی باشد ناخوانی است. این ادعا را من با توجه به همان آغاز نوشتهاش مطرح میکنم که میگوید: «پيام در نخستين پاراگراف نوشتهی خود عمل فوتباليست ايتاليایی را "ترور" لقب میدهد که به باور من حرف بیاساسیست. من نيز البته چون او معتقدم که «[گاهی] خشونت زبانی میتواند از خشونت فیزیکی بارها زنندهتر و زیانبارتر باشد»، امّا آيا هر خشونت زبانی را میشود ترور ناميد؟ اگر قرار باشد هر ناسزايی که ديگری را عصبی کند يا به پر قبايش بر بخورد را "ترور" نام نهيم، بیشک تکتک ما تروريستهای قهاری هستيم»: او، در بهترین حالت، با متن مجازی من برخوردی واقعی میکند، آنچه را که literary است literally میخواند، آنچه را که استعاری است لفظی میگیرد.
2. از این دست اختلاط افقها در برداشت او از متن من بسیار است و آنطور که ادعا کردم این اساس اختلاف منظر ما را شکل میدهد. اوج این اختلاف آنجا به دید میآید که او تبعات اقدام زیدان را به بحث میگذارد و دربارهی دیدگاه آنارشیستی من هشدار میدهد، اما این اصلن ربطی به متن من ندارد. آنچه او مد نظر نداشته این بوده که متن من از موضع حقوقی – قانونی بحث نمیکند، موضعی که نوشتهی خود او سخت پابند آن است.
من اگر میخواستم از موضع حقوقی – قانونی و از منظر جمعی به اقدام زیدان نگاه کنم، احتمالن نتیجهیی نزدیک به او میگرفتم؛ اکنون برای اعلام موضعی از این منظر مینویسم: من هم ناپسندی (نه نادرستی) رفتار او تایید میکنم، از دید من چنین رفتاری بیشک مستوجب مجازات است، من مجازاتی را که فیفا برای او و ماتراتزی در نظر گرفته تایید میکنم، شدیدتر بودن مجازات او نسبت به مجازات ماتراتزی را تایید میکنم، حتا محکوم کردن اقدام او از سوی عموم را هم تایید میکنم – و این همه را در کمال صداقت و بدون کمترین سوءظنی میگویم.
جالب آن که، مجید در ادامهی نوشتهاش میگوید مشکل متن من این بوده که «در پی کشف "نيت" افراد است نه داوری عمل آنان». معلوم است که، من در مقام داوری حقوقی نبودهام: مرجع قانونی این قضاوت را میکند و من هم اتفاقن بهعنوان شهروندی قائل به قانونمداری به آن تن میدهم: فیفا حکماش را داد و من هم این صدور حکم را روالی قانونی و اجرای آن را الزامی میدانم. اما آنچه من در متن خود به آن پرداختهام نقب زدن به نیت انسانی است بی آن که الزامی قانونی – حقوقی ایجاد کنم.
3. مجید خود در پایان نوشتهاش اذعان دارد که «پیام بهجای اينکه به مسئله واقعگرايانه بنگرد، آنرا رمانتيک و ارزشی ديده». خب، قرار من این نبوده که ماجرا را به آن معنا واقعگرایانه بنگرم. من بر رمانتیک و ارزشی دیدن ماجرا در متنام علاقهمند ام: اول به این دلیل که این از علائق من است، و دوم به این دلیل که میخواهم نشان دهم همهی ماجرا در آنچه در سطح قانون میگذرد خلاصه نمیشود. مجید، عجولانه، مرا به چپگرایی متهم کرده (بیشتر بهخاطر استناد من به سارتر و انگاشت کلی خود او از این نویسنده)، اما موضع من کاملن راستگرا است و اتفاقن موضع مجید را در اینجا چپگرا میدانم: تنها در یک جامعهی سوسیالیستی میتوان انتظار سرسپاری بیچونوچرا و مهمتر از آن چشموگوشبسته به قانون را انتظار داشت؛ برعکس، تفاوت یک جامعهی لیبرالی در این است که به قانون قداست نمیدهد، قانونمندی و قانونمداری باید باشد، اما امکان نقض قانون به بهای پذیرش مجازات مربوطه و بدون ساقط شدن از هستی و مهمتر از آن آزادی نقد قانون وجود دارد. تنها در یک جامعهی لیبرالی است که «نقض قانون»، بهجای آن که با توهین و تهمت و تخطئهیی افزون از مجازات مربوطه همراه شود، به فرآیند خودپرور و خودپیرای «نقد قانون» منجر میشود. از منظر من، با اصرار بر نیاز این جامعه به وجود نوآورانی چون زیدان، اقدام او همین نقض و نقد بود، مسالهسازی آن هم در همین.
4. در مورد سارتر، من موضع مجید را نمیپسندم. دستکم، آن سارتری که من در نوشتهام به مواضع فردگرایانه و لیبرالی او استناد کردم فرسنگها با آن سارتری که او به چپزدگی متهماش میکند فاصله دارد – در واقع، تلاش سارتر برای آمیختن ایدههای اگزیستانسیالیستی خود با ایدئولوژی مارکسیستی طرحی بود که او بعدتر آغاز کرد، طرحی که از آغاز محکوم به شکست بوده و من هم طبعن سروکاری با آن ندارم.
سوای این، شیوهی انکار مجید هم باز از همان موضع کلیگرایانهی جمعی است که نسبتی با متن من نداشت. این که سارتر از دید او کلن چهجور موجودی بوده ربطی به نحوهی ارجاعات من به آرای او ندارد. جلوهی آشکار این بیربطی در تاویل چپگرایانهی او از حکم راستگرایانهی سارتر دربارهی ماجرای آن جوان مثالی دیده میشود، جوانی که از دید او «خيلی بیجا میکند که بیتوجه به قواعد اخلاقی اجتماع هر کاری که دلش خواست میکند!» مجید توجه ندارد که من خود در دو سه متن قبلیام دفاع سرسختانهیی از «تعیین تکلیف»، حس وظیفهشناسی، و التزام اخلاقی به آداب جامعهی مدنی کردهام، اما اینها همه هیچ نسبتی با آنچه، بهطور خاص و از منظر فردی، در مورد زیدان گفتم ندارد.
5. از منظر مجید اقدام زیدان از یک سو «اتفاقاً تسليمشدن به آن تصويری است که فوتباليست ايتاليایی و تفکری که میخواهد مسلمان(ها) را وحشی نشان دهد مد نظر دارند. زيدان با عمل خود در دام طرف مقابل میافتد و اگر فرصتی طلایی داشت که نشان دهد يک عرب مسلمان هم میتواند سالم و متمدن زندگی کند، پلههای ترقی را بپيمايد و افتخار آفريند، آن را نيز در دقيقهی نود کارنامهاش از دست داد»، و از سوی دیگر این عمل « چيزی جز "سنت شهادتطلبی" در اسلام نیست. خودزنی اسلامی رفتاری است که از سر استيصال و در دقيقهی نود به آن دست میزنند تا جاودانه شوند. پشت پا زدن زيدان به پيشينهی افتخارآميزش، به مسئوليت ملّی و جهانیاش (به عنوان فوتباليست خوب و با اخلاق) و نيز به رفتار مدنی چيزی جز شهيدساختن خود نيست. زيدان تسليم تعصّب خود شد».
من در نوشتهام کوشیدم نشان دهم که اتفاقن زیدان به این تصویر انتسابی «عرب مسلمان» تن نداده، تسلیم تعصب هم شده باشد تسلیم تعصب «خود» شده اما نه تعصب دیگران: او نه «خود» را یک «مسلمان» معرفی کرد و نه آن «ایتالیایی» را «مسیحی» خواند. وانگهی، مگر زیدان وکیل مدافع مسلمانان بوده که خود را ملزم به حفظ حیثیت آنان کند؟ مجید ماجرا را کلن از موضع مذهبی نگاه میکند اما در همین نگرش هم ناقص میبیند: اگر بنا به پیوند دادن مستقیم خشونت و مذهب بود که مدتها پیش از این ماجرا دنیا باید علیه مسيحیت میشورید: مگر این دانیله دروسی نبود که خشنترین صحنهی جام جهانی را به وجود آورد – همو که آن ضربهی خونبار را به برایان مکبراید زد و اتفاقن کارش هم نه واکنشی نامتناسب بلکه اصولن کنشی بهشدت خشونتبار بود؟
اختلاف اساسی متن من و نقد مجید زهری آنجا است که متن مرا با التفات به «افق انتظار» ی که ایجاد کردهام، text را با توجه به context آن، نخوانده: بهگمانام، تاویل او ربطی به بستر بحث من ندارد، و در واقع در نوشتهی او خوانشی از متن من صورت نگرفته، بیش از آن که بدخوانی باشد ناخوانی است. این ادعا را من با توجه به همان آغاز نوشتهاش مطرح میکنم که میگوید: «پيام در نخستين پاراگراف نوشتهی خود عمل فوتباليست ايتاليایی را "ترور" لقب میدهد که به باور من حرف بیاساسیست. من نيز البته چون او معتقدم که «[گاهی] خشونت زبانی میتواند از خشونت فیزیکی بارها زنندهتر و زیانبارتر باشد»، امّا آيا هر خشونت زبانی را میشود ترور ناميد؟ اگر قرار باشد هر ناسزايی که ديگری را عصبی کند يا به پر قبايش بر بخورد را "ترور" نام نهيم، بیشک تکتک ما تروريستهای قهاری هستيم»: او، در بهترین حالت، با متن مجازی من برخوردی واقعی میکند، آنچه را که literary است literally میخواند، آنچه را که استعاری است لفظی میگیرد.
2. از این دست اختلاط افقها در برداشت او از متن من بسیار است و آنطور که ادعا کردم این اساس اختلاف منظر ما را شکل میدهد. اوج این اختلاف آنجا به دید میآید که او تبعات اقدام زیدان را به بحث میگذارد و دربارهی دیدگاه آنارشیستی من هشدار میدهد، اما این اصلن ربطی به متن من ندارد. آنچه او مد نظر نداشته این بوده که متن من از موضع حقوقی – قانونی بحث نمیکند، موضعی که نوشتهی خود او سخت پابند آن است.
من اگر میخواستم از موضع حقوقی – قانونی و از منظر جمعی به اقدام زیدان نگاه کنم، احتمالن نتیجهیی نزدیک به او میگرفتم؛ اکنون برای اعلام موضعی از این منظر مینویسم: من هم ناپسندی (نه نادرستی) رفتار او تایید میکنم، از دید من چنین رفتاری بیشک مستوجب مجازات است، من مجازاتی را که فیفا برای او و ماتراتزی در نظر گرفته تایید میکنم، شدیدتر بودن مجازات او نسبت به مجازات ماتراتزی را تایید میکنم، حتا محکوم کردن اقدام او از سوی عموم را هم تایید میکنم – و این همه را در کمال صداقت و بدون کمترین سوءظنی میگویم.
جالب آن که، مجید در ادامهی نوشتهاش میگوید مشکل متن من این بوده که «در پی کشف "نيت" افراد است نه داوری عمل آنان». معلوم است که، من در مقام داوری حقوقی نبودهام: مرجع قانونی این قضاوت را میکند و من هم اتفاقن بهعنوان شهروندی قائل به قانونمداری به آن تن میدهم: فیفا حکماش را داد و من هم این صدور حکم را روالی قانونی و اجرای آن را الزامی میدانم. اما آنچه من در متن خود به آن پرداختهام نقب زدن به نیت انسانی است بی آن که الزامی قانونی – حقوقی ایجاد کنم.
3. مجید خود در پایان نوشتهاش اذعان دارد که «پیام بهجای اينکه به مسئله واقعگرايانه بنگرد، آنرا رمانتيک و ارزشی ديده». خب، قرار من این نبوده که ماجرا را به آن معنا واقعگرایانه بنگرم. من بر رمانتیک و ارزشی دیدن ماجرا در متنام علاقهمند ام: اول به این دلیل که این از علائق من است، و دوم به این دلیل که میخواهم نشان دهم همهی ماجرا در آنچه در سطح قانون میگذرد خلاصه نمیشود. مجید، عجولانه، مرا به چپگرایی متهم کرده (بیشتر بهخاطر استناد من به سارتر و انگاشت کلی خود او از این نویسنده)، اما موضع من کاملن راستگرا است و اتفاقن موضع مجید را در اینجا چپگرا میدانم: تنها در یک جامعهی سوسیالیستی میتوان انتظار سرسپاری بیچونوچرا و مهمتر از آن چشموگوشبسته به قانون را انتظار داشت؛ برعکس، تفاوت یک جامعهی لیبرالی در این است که به قانون قداست نمیدهد، قانونمندی و قانونمداری باید باشد، اما امکان نقض قانون به بهای پذیرش مجازات مربوطه و بدون ساقط شدن از هستی و مهمتر از آن آزادی نقد قانون وجود دارد. تنها در یک جامعهی لیبرالی است که «نقض قانون»، بهجای آن که با توهین و تهمت و تخطئهیی افزون از مجازات مربوطه همراه شود، به فرآیند خودپرور و خودپیرای «نقد قانون» منجر میشود. از منظر من، با اصرار بر نیاز این جامعه به وجود نوآورانی چون زیدان، اقدام او همین نقض و نقد بود، مسالهسازی آن هم در همین.
4. در مورد سارتر، من موضع مجید را نمیپسندم. دستکم، آن سارتری که من در نوشتهام به مواضع فردگرایانه و لیبرالی او استناد کردم فرسنگها با آن سارتری که او به چپزدگی متهماش میکند فاصله دارد – در واقع، تلاش سارتر برای آمیختن ایدههای اگزیستانسیالیستی خود با ایدئولوژی مارکسیستی طرحی بود که او بعدتر آغاز کرد، طرحی که از آغاز محکوم به شکست بوده و من هم طبعن سروکاری با آن ندارم.
سوای این، شیوهی انکار مجید هم باز از همان موضع کلیگرایانهی جمعی است که نسبتی با متن من نداشت. این که سارتر از دید او کلن چهجور موجودی بوده ربطی به نحوهی ارجاعات من به آرای او ندارد. جلوهی آشکار این بیربطی در تاویل چپگرایانهی او از حکم راستگرایانهی سارتر دربارهی ماجرای آن جوان مثالی دیده میشود، جوانی که از دید او «خيلی بیجا میکند که بیتوجه به قواعد اخلاقی اجتماع هر کاری که دلش خواست میکند!» مجید توجه ندارد که من خود در دو سه متن قبلیام دفاع سرسختانهیی از «تعیین تکلیف»، حس وظیفهشناسی، و التزام اخلاقی به آداب جامعهی مدنی کردهام، اما اینها همه هیچ نسبتی با آنچه، بهطور خاص و از منظر فردی، در مورد زیدان گفتم ندارد.
5. از منظر مجید اقدام زیدان از یک سو «اتفاقاً تسليمشدن به آن تصويری است که فوتباليست ايتاليایی و تفکری که میخواهد مسلمان(ها) را وحشی نشان دهد مد نظر دارند. زيدان با عمل خود در دام طرف مقابل میافتد و اگر فرصتی طلایی داشت که نشان دهد يک عرب مسلمان هم میتواند سالم و متمدن زندگی کند، پلههای ترقی را بپيمايد و افتخار آفريند، آن را نيز در دقيقهی نود کارنامهاش از دست داد»، و از سوی دیگر این عمل « چيزی جز "سنت شهادتطلبی" در اسلام نیست. خودزنی اسلامی رفتاری است که از سر استيصال و در دقيقهی نود به آن دست میزنند تا جاودانه شوند. پشت پا زدن زيدان به پيشينهی افتخارآميزش، به مسئوليت ملّی و جهانیاش (به عنوان فوتباليست خوب و با اخلاق) و نيز به رفتار مدنی چيزی جز شهيدساختن خود نيست. زيدان تسليم تعصّب خود شد».
من در نوشتهام کوشیدم نشان دهم که اتفاقن زیدان به این تصویر انتسابی «عرب مسلمان» تن نداده، تسلیم تعصب هم شده باشد تسلیم تعصب «خود» شده اما نه تعصب دیگران: او نه «خود» را یک «مسلمان» معرفی کرد و نه آن «ایتالیایی» را «مسیحی» خواند. وانگهی، مگر زیدان وکیل مدافع مسلمانان بوده که خود را ملزم به حفظ حیثیت آنان کند؟ مجید ماجرا را کلن از موضع مذهبی نگاه میکند اما در همین نگرش هم ناقص میبیند: اگر بنا به پیوند دادن مستقیم خشونت و مذهب بود که مدتها پیش از این ماجرا دنیا باید علیه مسيحیت میشورید: مگر این دانیله دروسی نبود که خشنترین صحنهی جام جهانی را به وجود آورد – همو که آن ضربهی خونبار را به برایان مکبراید زد و اتفاقن کارش هم نه واکنشی نامتناسب بلکه اصولن کنشی بهشدت خشونتبار بود؟
Labels: Zidan
2 نظر:
جواب فوق العاده اي بود
movafegham,javabe kubandehii bud!
va
che neveshtan ii...ghavi beman payam e yazdanjoo!
Post a Comment
<<< صفحه ی اصلی