February 23, 2006

قاعده ی بازی

«شب­های برره» پایان گرفت. دلیلی که از سوی مسئولان رسانه (سیما) و همچنین سازندگان برنامه (مهران مدیری) عنوان شده این است که سریال مذکور به سطح تکرار رسیده (در آستانه­ی ابتذال ایستاده؟) و بیم آن می­رود که مخاطبان خود را از دست داده باشد (دیگر کارکردی نداشته باشد). با این همه، شکی هست که اگر این سریال در رسانه­یی سوای شبکه­­های تلویزیونی کنونی امکان ارائه می­داشت، سازندگان قطعن به ساخت آن ادامه می­دادند و سریال هم چنان انبوهی از مخاطبان را برای خود فرا هم می­آورد؟
اتمام ماجرای «شب­های برره» برای من اصلن دور از انتظار نبود، اما به دلایلی سوای آن­چه در بالا آمد؛ در واقع به دو دلیل: اول ماهیت رسانه­ی سیما و دوم موقعیت آن. به­لحاظ ماهیت، تلویزیون ایران، چنان که من پیش­تر ادعا کردم («بازی برره») در ردیف رسانه­های متعهدی است که از یک ایدئولوژی عمدتن غیرانتقادی پیروی کرده، از این رو از رسانیده­های خود اغلب استفاده­یی ابزاری می­کند، یعنی کارکردی از آن­ها طلب می­کند که همراستا با اهداف و آرمان­های ایدئولوژیک خود باشد. وگرنه، چگونه می­شود سریالی که به تصدیق گردانندگان سیما پرببینده­ترین سریال (یا دست­کم یکی از پربیننده­ترین سریال­های) پس از انقلاب بوده ناگهان ظرف چند هفته مخاطبان خود را از دست دهد، آن هم تا این حد که ادامه­ی آن موجه و منطقی به نظر نرسد؟ نه، مساله موجودیت مخاطب نیست، موقعیت او است. از این نظر، حق با مسئولان سیما است: بعید بود که با بالا گرفتن بحث­های اجتماعی و سیاسی جدی­تری که از چارچوب تحت کنترل سیما فراتر می­رود، «شب­های برره» همچنان بتواند مخاطب را در همان راستای سابق هدایت کند: مخاطبان چه­بسا بیش از پیش می­شدند، اما دیگر آن مخاطبانی نبودند که باید باشند! ساده این که، «شب­های برره» به پایان رسید، چون دیگر برای سیما قابل­استفاده نبود، چون دیگر آن کارکردی را نداشت که باید می­داشت. معنای اول و اصلی اتمام قرارداد این بود: «شب­های برره» با تکرار و اصرار بیش از حد مجاز (در اقتصاد رسانه­یی) بر مضامین هدایت­کننده (و البته از پیش هدایت­شده) تاثیر، یا شاید توهم تاثیر، خود را از بین می­برد.
(در نوشته­ی پیشین تلویحن بر این موضع پا فشردم که این سریال بیش از آن که تاثیری واقعی بگذارد توهمی از تاثیر خلق می­کند، که البته منافاتی هم با منظور رسانندگان ندارد؛ با این حال، از یاد نباید برد که بخشی از این توهم تاثیر به «جلوه» ی به­ظاهر جامعه­شناختی آن نزد افکار عمومی فرامرزی، به یاری گزارش­ها و تفاسیر رسانه­های خارجی از این سریال مربوط می­شد. در واقع، کم­تر سریال تلویزیونی ایرانی تا این حد مورد توجه رسانه­های پی­گیر اخبار و اوضاع ایران قرار گرفته، هیچ محصول این­چنینی تا این حد در معرض دید گزارش­گران و مفسران بیگانه قرار نگرفته بود، آن هم با تاثیری که طبعن انتظار می­رفت – این که ملت ایران مدافع بلامنازع مواضع دولت در قبال مسائل بین­المللی نظیر مسائل هسته­یی یا ماجرای هولوکاست است – و باز هم البته با همان توهمی که مورد انتظار بود – توهماتی از این دست که کاراکتری به نام «بگوری برری» در واقع شاعری «همجنس­خواه» است و حضور آن نشان از استقلال عمل سازندگان این سریال در شکستن برخی تابوها و / یا اعطای آزادی­های اجتماعی بیش­تر در کشور دارد: البته چنین تفسیر مکرر خارجی برای مخاطب ایرانی نه فقط دور از ذهن بل کلن نامربوط می­نماید، اما با این همه گویای دادوستدی مرسوم در هر معامله­ی اقتصادی، فرهنگی، و جز آن – معامله­یی نه لزومن به معنایی منفی، بل معامله­یی که به­خوبی می­تواند معنای مثبت و موجه داشته باشد – است: امتیازدهی و امتیازگیری: معامله­ی مهران مدیری و شبکه­ی سه سیما جز این بود؟)
اما دلیل دوم بر می­گردد به موقعیت رسانه­ی سیما که از منزلت و مرجعیتی بی­همتا برخوردار بوده، رسانه­یی است بی­رقیب، انحصاری و از این رو اغلب غیرانتقادی و باز از این رو بیش­تر ناپاسخ­گو و کم­تر مسئولیت­پذیر. در واقع این رسانه به ایدئولوژی خود متعهد است نه مخاطبان (حتا ایدئولوژیک) خود. خیلی ساده، اگر همه­ی مخاطبان موجود هم رسمن از سیما درخواست ادامه­ی این سریال را می­کردند، آیا این رسانه حاضر به بر آوردن خواسته­ی آن­ها بود؟ نه، تردیدی در این نیست که سیما به­عنوان رسانه­ی ملی رسالتی دارد که فراتر از این خواسته­ها است. به تعبیر من، قاعده­ی بازی رسانه­های ایدئولوژیک متعهد همان قواعد سیاست دموکراتیک نیست. چنین نیست که چون مخاطبان (مردم) برنامه­یی (راه­ورسمی) را می­پسندند آن برنامه مشروع و لازم­الاجرا باشد. در سامان سیاسی دموکراسی قاعده­ی بازی بر پایه­ی پیروی از پسند مردم بنا می­شود اما در سامان رسانه­ها (ی ایدئولوژیک غیرانتقادی) بازی با این قاعده پیش نمی­رود. و نباید هم برود؛ وگرنه، رسانه مرجعیت / مشروعیت / اقتدار (اوتوریته) خود را از دست خواهد داد: چرا طرح تاسیس تلویزیون ماهواره­یی از سوی حزب «اعتماد ملی» از پیش محکوم به شکست بود؟ چون اوتوریته­ی «رسانه­ی ملی» را از بین می­برد. این یعنی که سیاست رسانه­یی به معنای سیاست­گذاری­ راهبردی (استراتژیکی) در راستایی است که برنامه­های راهکاری (تاکتیکی) آن را تحت شعاع خود قرار نخواهند داد (رسالت رسانه­ی ملی چیزی نیست که برنامه­یی نظیر «شب­های برره» خط مشی آن را تعیین کند).
روی هم رفته، این همه نشان می­دهد که تلویزیون از نقش و نفوذ خود در جامعه­ی ایرانی کاملن آگاه است. صدها روزنامه و مجله (با تیراژی که در بهترین حالت در مرز صد هزار نسخه می­ایستد، با مخاطبی به­مراتب کوچک­تر از آن که حتا اقلیتی تاثیرگذار یا تعیین­کننده باشد) جای یک برنامه­ی چند ساعته­ی تلویزیونی در روز یا حتا هفته با بینندگان میلیونی را نخواهد گرفت.
(این نکته­، با همه­ی علل و عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و از این­ها مهم­تر فرهنگی­اش، همان بدیهه­یی است که استادان عالم ارتباطات و مشاوران عالی اصلاح­طلبان از آن هیچ نمی­دانستند؛ اما نه فقط آنان که حتا روشنفکران: در بحبوحه­ی مبارزات انتخاباتی اخیر، دوست سرشناسی برای امضای بیانیه­یی دعوت کرد و در قبال تشکیک من در مورد تاثیر آن گفت که، خب من حداقل هزار تا خواننده دارم، تو هم حتمن هزار تایی داری، فلانی و فلانی هم همین­طور، و حساب که کنی روی هم کلی می­شود، که در جواب گفتم: حق با تو است، مشکل فقط این است که هزارتای من هم همان هزارتای تو و همان هزارتای فلانی است و سرجمع­اش همان هزارتا است! – گو این که همان­ها هم نیازی یا دست­کم در این مورد اعتنایی به نظر ما ندارند.)
حال، چنین رسانه­یی، رسانه­یی این­چنین آگاه از جایگاه خود، چگونه می­تواند نسبت به دادوستدهای خود برخوردی سهل و ساده داشته باشد؟ چگونه می­تواند امکانات خود را به شکل بی­برنامه در اختیار هر برنامه­یی بگذارد؟ حق با مسئولان سیما است: قرارداد (معامله­ی مربوطه) به «انجام» رسیده (هردو طرف نقش خود را به­خوبی ایفا کردند: مدیری و همکاران­اش به تعهدات­ خود برای تبلیغ ایدئولوژی مورد نظر رسانه عمل کردند و مسئولان رسانه هم شهرت شایانی به آن­ها هدیه دادند)، و تضمینی هم برای تمدید آن نبوده. این قرارداد هم مثل هر قرارداد دیگری مدت، محدودیت­ و مقیدات، ی دارد. البته می­توانید بلخاری باشید و به شکل تضمین­شده­یی ایدئولوژی مورد نظر رسانه را تبلیغ کنید (در دانشگاه هم که درس می­دهید مبلغ همین ایدئولوژی باشید) و از این رو حضورتان هم در این رسانه نامحدود و نامقید باشد، اما اگر مدیری بودید و تضمینی هم برای التزام به این ایدئولوژی نداشتید (در بیرون برنامه برای چای فلان و قهوه­ی بهمان هم تبلیغ می­کنید) حضورتان محدود و مقید خواهد بود. رسانه­ی ایدئولوژیک غیرانتقادی بی­دلیل و بدون چشم­داشت به کسی (مجری، هنرمند، هنرپیشه) اعتبار و اشتهار نخواهد داد، این دو با هم قراری دارند: اتمام آن «قرارداد» معنای دوم و دیگرش هم این بود.

Labels:

12 نظر:

Anonymous Anonymous مي نويسد:

Well, all i have to do is leave a few lines u might like to find in your box, early in the morning before going to work, no?... mm let me think of something rather new then !...well you are handsome ! no ... punctual? :P , no ... something really nasty maybe?! LOL, but no...neighther nasty stuff ! ( I actually need to still have my head right at the top of my body ) But wait a second, one thing u would like to be called : A hopeful pesemist !
See how i know u !
Now go have fun, i've already made your day !

2:58 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

من هنوز مطلبتونو کامل نخوندم. کلن زیاد به این وبلاگ نمیام. اما تو نوشته های اخیر اینو میبینم که یه آدم-باسواد به بعضی مسایل پیف پیف نمیگه. همون مسایلی که مردم خیابون باهاش درگیرن. نوشتن درباره ی شبهای برره (به نظرم) تو جامعه ی باسوادا یه جور جسارت میخواد. احتمالن از این به بعد بیشتر بخونم.
درباره ی خودمون اینو بگم که داریم می نویسیم. من و دوستم.

8:14 AM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

درست است. شب‌هاي برره به پايان رسيد چون يكي از ايده‌آل‌ترين برنامه‌ها از نظر مخاطب بود(نزديك نود درصد) و البته تاريخ مصرفش براي چپاندن سياست تمام شده بود.

10:04 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

به سياق گذشته - ما جمعی از وبلاگنويسان - قصد داريم در واپسين روزهای سال ۸۴ گرد هم آييم. اين گردهمايی دو هدف عمده دارد:
۱- آشنايی بيشتر وبلاگنويسان با يکديگر، تبديل دوستيهای مجازی به حقيقی و ايجاد وحدت و همدلی بيشتر
۲- جمع آوری مبلغی هر چند اندک برای نيازمندان و افراد بی بضاعت
تاريخ برگزاری قرار جمعه ۱۹ اسفند تعيين شده است.
لطفا جهت حمايت هر چه بيشتر از قرار به آن لينك دهيد و بقيه را نيز در جريان قرار دهيد.

5:19 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

تحلیل هوشمندانه ای بود.مثل همیشه.سرخوش باشید و باقی

2:20 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

حیف اینهمه دقت و بینش که باید روی نت بیایدجای این نوشته ها توی مطبوعاته.حیف که اینجا نوشته میشه با این خواننده های خنثی

9:17 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

آقای یزدانجو راستی منظورتان سکوت جامعه روشنفکری بود دیگه؟

9:17 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

کمال در آخر نیست
و آخر نیست
که انسان تنی مردنی دارد
و روزهایی نمردنی
رویا

11:20 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

.

11:21 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

اينا كه شماگفتيد يعني چه؟

1:48 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

بعید بود که با بالا گرفتن بحث­های اجتماعی و سیاسی جدی­تری که از چارچوب تحت کنترل سیما فراتر می­رود، «شب­های برره» همچنان بتواند مخاطب را در همان راستای سابق هدایت کند: مخاطبان چه­بسا بیش از پیش می­شدند، اما دیگر آن مخاطبانی نبودند که باید باشند/این سریال بیش از آن که تاثیری واقعی بگذارد توهمی از تاثیر خلق می­کند، که البته منافاتی هم با منظور رسانندگان ندارد؛ /در سامان سیاسی دموکراسی قاعده­ی بازی بر پایه­ی پیروی از پسند مردم بنا می­شود اما در سامان رسانه­ها (ی ایدئولوژیک غیرانتقادی) بازی با این قاعده پیش نمی­رود. و نباید هم برود؛ وگرنه، رسانه مرجعیت / مشروعیت / اقتدار (اوتوریته) خود را از دست خواهد داد/رسانه­ی ایدئولوژیک غیرانتقادی بی­دلیل و بدون چشم­داشت به کسی (مجری، هنرمند، هنرپیشه) اعتبار و اشتهار نخواهد داد، این دو با هم قراری دارند: اتمام آن «قرارداد» معنای دوم و دیگرش هم این بود./آفرین! آفرین!حالا بیایید هی تکرار کنید که عجب حرفهای خوبی زده بود این مهران مدیری!آفرین!چه می کنه این پیام یزدانجو

5:43 PM  
Anonymous Anonymous مي نويسد:

shabhaye barareh dar wikipedia ! :)
http://en.wikipedia.org/wiki/Shabhaye_Barareh

6:14 PM  

Post a Comment

<<< صفحه ی اصلی

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::