قاعده ی بازی
«شبهای برره» پایان گرفت. دلیلی که از سوی مسئولان رسانه (سیما) و همچنین سازندگان برنامه (مهران مدیری) عنوان شده این است که سریال مذکور به سطح تکرار رسیده (در آستانهی ابتذال ایستاده؟) و بیم آن میرود که مخاطبان خود را از دست داده باشد (دیگر کارکردی نداشته باشد). با این همه، شکی هست که اگر این سریال در رسانهیی سوای شبکههای تلویزیونی کنونی امکان ارائه میداشت، سازندگان قطعن به ساخت آن ادامه میدادند و سریال هم چنان انبوهی از مخاطبان را برای خود فرا هم میآورد؟
اتمام ماجرای «شبهای برره» برای من اصلن دور از انتظار نبود، اما به دلایلی سوای آنچه در بالا آمد؛ در واقع به دو دلیل: اول ماهیت رسانهی سیما و دوم موقعیت آن. بهلحاظ ماهیت، تلویزیون ایران، چنان که من پیشتر ادعا کردم («بازی برره») در ردیف رسانههای متعهدی است که از یک ایدئولوژی عمدتن غیرانتقادی پیروی کرده، از این رو از رسانیدههای خود اغلب استفادهیی ابزاری میکند، یعنی کارکردی از آنها طلب میکند که همراستا با اهداف و آرمانهای ایدئولوژیک خود باشد. وگرنه، چگونه میشود سریالی که به تصدیق گردانندگان سیما پرببیندهترین سریال (یا دستکم یکی از پربینندهترین سریالهای) پس از انقلاب بوده ناگهان ظرف چند هفته مخاطبان خود را از دست دهد، آن هم تا این حد که ادامهی آن موجه و منطقی به نظر نرسد؟ نه، مساله موجودیت مخاطب نیست، موقعیت او است. از این نظر، حق با مسئولان سیما است: بعید بود که با بالا گرفتن بحثهای اجتماعی و سیاسی جدیتری که از چارچوب تحت کنترل سیما فراتر میرود، «شبهای برره» همچنان بتواند مخاطب را در همان راستای سابق هدایت کند: مخاطبان چهبسا بیش از پیش میشدند، اما دیگر آن مخاطبانی نبودند که باید باشند! ساده این که، «شبهای برره» به پایان رسید، چون دیگر برای سیما قابلاستفاده نبود، چون دیگر آن کارکردی را نداشت که باید میداشت. معنای اول و اصلی اتمام قرارداد این بود: «شبهای برره» با تکرار و اصرار بیش از حد مجاز (در اقتصاد رسانهیی) بر مضامین هدایتکننده (و البته از پیش هدایتشده) تاثیر، یا شاید توهم تاثیر، خود را از بین میبرد.
(در نوشتهی پیشین تلویحن بر این موضع پا فشردم که این سریال بیش از آن که تاثیری واقعی بگذارد توهمی از تاثیر خلق میکند، که البته منافاتی هم با منظور رسانندگان ندارد؛ با این حال، از یاد نباید برد که بخشی از این توهم تاثیر به «جلوه» ی بهظاهر جامعهشناختی آن نزد افکار عمومی فرامرزی، به یاری گزارشها و تفاسیر رسانههای خارجی از این سریال مربوط میشد. در واقع، کمتر سریال تلویزیونی ایرانی تا این حد مورد توجه رسانههای پیگیر اخبار و اوضاع ایران قرار گرفته، هیچ محصول اینچنینی تا این حد در معرض دید گزارشگران و مفسران بیگانه قرار نگرفته بود، آن هم با تاثیری که طبعن انتظار میرفت – این که ملت ایران مدافع بلامنازع مواضع دولت در قبال مسائل بینالمللی نظیر مسائل هستهیی یا ماجرای هولوکاست است – و باز هم البته با همان توهمی که مورد انتظار بود – توهماتی از این دست که کاراکتری به نام «بگوری برری» در واقع شاعری «همجنسخواه» است و حضور آن نشان از استقلال عمل سازندگان این سریال در شکستن برخی تابوها و / یا اعطای آزادیهای اجتماعی بیشتر در کشور دارد: البته چنین تفسیر مکرر خارجی برای مخاطب ایرانی نه فقط دور از ذهن بل کلن نامربوط مینماید، اما با این همه گویای دادوستدی مرسوم در هر معاملهی اقتصادی، فرهنگی، و جز آن – معاملهیی نه لزومن به معنایی منفی، بل معاملهیی که بهخوبی میتواند معنای مثبت و موجه داشته باشد – است: امتیازدهی و امتیازگیری: معاملهی مهران مدیری و شبکهی سه سیما جز این بود؟)
اما دلیل دوم بر میگردد به موقعیت رسانهی سیما که از منزلت و مرجعیتی بیهمتا برخوردار بوده، رسانهیی است بیرقیب، انحصاری و از این رو اغلب غیرانتقادی و باز از این رو بیشتر ناپاسخگو و کمتر مسئولیتپذیر. در واقع این رسانه به ایدئولوژی خود متعهد است نه مخاطبان (حتا ایدئولوژیک) خود. خیلی ساده، اگر همهی مخاطبان موجود هم رسمن از سیما درخواست ادامهی این سریال را میکردند، آیا این رسانه حاضر به بر آوردن خواستهی آنها بود؟ نه، تردیدی در این نیست که سیما بهعنوان رسانهی ملی رسالتی دارد که فراتر از این خواستهها است. به تعبیر من، قاعدهی بازی رسانههای ایدئولوژیک متعهد همان قواعد سیاست دموکراتیک نیست. چنین نیست که چون مخاطبان (مردم) برنامهیی (راهورسمی) را میپسندند آن برنامه مشروع و لازمالاجرا باشد. در سامان سیاسی دموکراسی قاعدهی بازی بر پایهی پیروی از پسند مردم بنا میشود اما در سامان رسانهها (ی ایدئولوژیک غیرانتقادی) بازی با این قاعده پیش نمیرود. و نباید هم برود؛ وگرنه، رسانه مرجعیت / مشروعیت / اقتدار (اوتوریته) خود را از دست خواهد داد: چرا طرح تاسیس تلویزیون ماهوارهیی از سوی حزب «اعتماد ملی» از پیش محکوم به شکست بود؟ چون اوتوریتهی «رسانهی ملی» را از بین میبرد. این یعنی که سیاست رسانهیی به معنای سیاستگذاری راهبردی (استراتژیکی) در راستایی است که برنامههای راهکاری (تاکتیکی) آن را تحت شعاع خود قرار نخواهند داد (رسالت رسانهی ملی چیزی نیست که برنامهیی نظیر «شبهای برره» خط مشی آن را تعیین کند).
روی هم رفته، این همه نشان میدهد که تلویزیون از نقش و نفوذ خود در جامعهی ایرانی کاملن آگاه است. صدها روزنامه و مجله (با تیراژی که در بهترین حالت در مرز صد هزار نسخه میایستد، با مخاطبی بهمراتب کوچکتر از آن که حتا اقلیتی تاثیرگذار یا تعیینکننده باشد) جای یک برنامهی چند ساعتهی تلویزیونی در روز یا حتا هفته با بینندگان میلیونی را نخواهد گرفت.
(این نکته، با همهی علل و عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و از اینها مهمتر فرهنگیاش، همان بدیههیی است که استادان عالم ارتباطات و مشاوران عالی اصلاحطلبان از آن هیچ نمیدانستند؛ اما نه فقط آنان که حتا روشنفکران: در بحبوحهی مبارزات انتخاباتی اخیر، دوست سرشناسی برای امضای بیانیهیی دعوت کرد و در قبال تشکیک من در مورد تاثیر آن گفت که، خب من حداقل هزار تا خواننده دارم، تو هم حتمن هزار تایی داری، فلانی و فلانی هم همینطور، و حساب که کنی روی هم کلی میشود، که در جواب گفتم: حق با تو است، مشکل فقط این است که هزارتای من هم همان هزارتای تو و همان هزارتای فلانی است و سرجمعاش همان هزارتا است! – گو این که همانها هم نیازی یا دستکم در این مورد اعتنایی به نظر ما ندارند.)
حال، چنین رسانهیی، رسانهیی اینچنین آگاه از جایگاه خود، چگونه میتواند نسبت به دادوستدهای خود برخوردی سهل و ساده داشته باشد؟ چگونه میتواند امکانات خود را به شکل بیبرنامه در اختیار هر برنامهیی بگذارد؟ حق با مسئولان سیما است: قرارداد (معاملهی مربوطه) به «انجام» رسیده (هردو طرف نقش خود را بهخوبی ایفا کردند: مدیری و همکاراناش به تعهدات خود برای تبلیغ ایدئولوژی مورد نظر رسانه عمل کردند و مسئولان رسانه هم شهرت شایانی به آنها هدیه دادند)، و تضمینی هم برای تمدید آن نبوده. این قرارداد هم مثل هر قرارداد دیگری مدت، محدودیت و مقیدات، ی دارد. البته میتوانید بلخاری باشید و به شکل تضمینشدهیی ایدئولوژی مورد نظر رسانه را تبلیغ کنید (در دانشگاه هم که درس میدهید مبلغ همین ایدئولوژی باشید) و از این رو حضورتان هم در این رسانه نامحدود و نامقید باشد، اما اگر مدیری بودید و تضمینی هم برای التزام به این ایدئولوژی نداشتید (در بیرون برنامه برای چای فلان و قهوهی بهمان هم تبلیغ میکنید) حضورتان محدود و مقید خواهد بود. رسانهی ایدئولوژیک غیرانتقادی بیدلیل و بدون چشمداشت به کسی (مجری، هنرمند، هنرپیشه) اعتبار و اشتهار نخواهد داد، این دو با هم قراری دارند: اتمام آن «قرارداد» معنای دوم و دیگرش هم این بود.
اتمام ماجرای «شبهای برره» برای من اصلن دور از انتظار نبود، اما به دلایلی سوای آنچه در بالا آمد؛ در واقع به دو دلیل: اول ماهیت رسانهی سیما و دوم موقعیت آن. بهلحاظ ماهیت، تلویزیون ایران، چنان که من پیشتر ادعا کردم («بازی برره») در ردیف رسانههای متعهدی است که از یک ایدئولوژی عمدتن غیرانتقادی پیروی کرده، از این رو از رسانیدههای خود اغلب استفادهیی ابزاری میکند، یعنی کارکردی از آنها طلب میکند که همراستا با اهداف و آرمانهای ایدئولوژیک خود باشد. وگرنه، چگونه میشود سریالی که به تصدیق گردانندگان سیما پرببیندهترین سریال (یا دستکم یکی از پربینندهترین سریالهای) پس از انقلاب بوده ناگهان ظرف چند هفته مخاطبان خود را از دست دهد، آن هم تا این حد که ادامهی آن موجه و منطقی به نظر نرسد؟ نه، مساله موجودیت مخاطب نیست، موقعیت او است. از این نظر، حق با مسئولان سیما است: بعید بود که با بالا گرفتن بحثهای اجتماعی و سیاسی جدیتری که از چارچوب تحت کنترل سیما فراتر میرود، «شبهای برره» همچنان بتواند مخاطب را در همان راستای سابق هدایت کند: مخاطبان چهبسا بیش از پیش میشدند، اما دیگر آن مخاطبانی نبودند که باید باشند! ساده این که، «شبهای برره» به پایان رسید، چون دیگر برای سیما قابلاستفاده نبود، چون دیگر آن کارکردی را نداشت که باید میداشت. معنای اول و اصلی اتمام قرارداد این بود: «شبهای برره» با تکرار و اصرار بیش از حد مجاز (در اقتصاد رسانهیی) بر مضامین هدایتکننده (و البته از پیش هدایتشده) تاثیر، یا شاید توهم تاثیر، خود را از بین میبرد.
(در نوشتهی پیشین تلویحن بر این موضع پا فشردم که این سریال بیش از آن که تاثیری واقعی بگذارد توهمی از تاثیر خلق میکند، که البته منافاتی هم با منظور رسانندگان ندارد؛ با این حال، از یاد نباید برد که بخشی از این توهم تاثیر به «جلوه» ی بهظاهر جامعهشناختی آن نزد افکار عمومی فرامرزی، به یاری گزارشها و تفاسیر رسانههای خارجی از این سریال مربوط میشد. در واقع، کمتر سریال تلویزیونی ایرانی تا این حد مورد توجه رسانههای پیگیر اخبار و اوضاع ایران قرار گرفته، هیچ محصول اینچنینی تا این حد در معرض دید گزارشگران و مفسران بیگانه قرار نگرفته بود، آن هم با تاثیری که طبعن انتظار میرفت – این که ملت ایران مدافع بلامنازع مواضع دولت در قبال مسائل بینالمللی نظیر مسائل هستهیی یا ماجرای هولوکاست است – و باز هم البته با همان توهمی که مورد انتظار بود – توهماتی از این دست که کاراکتری به نام «بگوری برری» در واقع شاعری «همجنسخواه» است و حضور آن نشان از استقلال عمل سازندگان این سریال در شکستن برخی تابوها و / یا اعطای آزادیهای اجتماعی بیشتر در کشور دارد: البته چنین تفسیر مکرر خارجی برای مخاطب ایرانی نه فقط دور از ذهن بل کلن نامربوط مینماید، اما با این همه گویای دادوستدی مرسوم در هر معاملهی اقتصادی، فرهنگی، و جز آن – معاملهیی نه لزومن به معنایی منفی، بل معاملهیی که بهخوبی میتواند معنای مثبت و موجه داشته باشد – است: امتیازدهی و امتیازگیری: معاملهی مهران مدیری و شبکهی سه سیما جز این بود؟)
اما دلیل دوم بر میگردد به موقعیت رسانهی سیما که از منزلت و مرجعیتی بیهمتا برخوردار بوده، رسانهیی است بیرقیب، انحصاری و از این رو اغلب غیرانتقادی و باز از این رو بیشتر ناپاسخگو و کمتر مسئولیتپذیر. در واقع این رسانه به ایدئولوژی خود متعهد است نه مخاطبان (حتا ایدئولوژیک) خود. خیلی ساده، اگر همهی مخاطبان موجود هم رسمن از سیما درخواست ادامهی این سریال را میکردند، آیا این رسانه حاضر به بر آوردن خواستهی آنها بود؟ نه، تردیدی در این نیست که سیما بهعنوان رسانهی ملی رسالتی دارد که فراتر از این خواستهها است. به تعبیر من، قاعدهی بازی رسانههای ایدئولوژیک متعهد همان قواعد سیاست دموکراتیک نیست. چنین نیست که چون مخاطبان (مردم) برنامهیی (راهورسمی) را میپسندند آن برنامه مشروع و لازمالاجرا باشد. در سامان سیاسی دموکراسی قاعدهی بازی بر پایهی پیروی از پسند مردم بنا میشود اما در سامان رسانهها (ی ایدئولوژیک غیرانتقادی) بازی با این قاعده پیش نمیرود. و نباید هم برود؛ وگرنه، رسانه مرجعیت / مشروعیت / اقتدار (اوتوریته) خود را از دست خواهد داد: چرا طرح تاسیس تلویزیون ماهوارهیی از سوی حزب «اعتماد ملی» از پیش محکوم به شکست بود؟ چون اوتوریتهی «رسانهی ملی» را از بین میبرد. این یعنی که سیاست رسانهیی به معنای سیاستگذاری راهبردی (استراتژیکی) در راستایی است که برنامههای راهکاری (تاکتیکی) آن را تحت شعاع خود قرار نخواهند داد (رسالت رسانهی ملی چیزی نیست که برنامهیی نظیر «شبهای برره» خط مشی آن را تعیین کند).
روی هم رفته، این همه نشان میدهد که تلویزیون از نقش و نفوذ خود در جامعهی ایرانی کاملن آگاه است. صدها روزنامه و مجله (با تیراژی که در بهترین حالت در مرز صد هزار نسخه میایستد، با مخاطبی بهمراتب کوچکتر از آن که حتا اقلیتی تاثیرگذار یا تعیینکننده باشد) جای یک برنامهی چند ساعتهی تلویزیونی در روز یا حتا هفته با بینندگان میلیونی را نخواهد گرفت.
(این نکته، با همهی علل و عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و از اینها مهمتر فرهنگیاش، همان بدیههیی است که استادان عالم ارتباطات و مشاوران عالی اصلاحطلبان از آن هیچ نمیدانستند؛ اما نه فقط آنان که حتا روشنفکران: در بحبوحهی مبارزات انتخاباتی اخیر، دوست سرشناسی برای امضای بیانیهیی دعوت کرد و در قبال تشکیک من در مورد تاثیر آن گفت که، خب من حداقل هزار تا خواننده دارم، تو هم حتمن هزار تایی داری، فلانی و فلانی هم همینطور، و حساب که کنی روی هم کلی میشود، که در جواب گفتم: حق با تو است، مشکل فقط این است که هزارتای من هم همان هزارتای تو و همان هزارتای فلانی است و سرجمعاش همان هزارتا است! – گو این که همانها هم نیازی یا دستکم در این مورد اعتنایی به نظر ما ندارند.)
حال، چنین رسانهیی، رسانهیی اینچنین آگاه از جایگاه خود، چگونه میتواند نسبت به دادوستدهای خود برخوردی سهل و ساده داشته باشد؟ چگونه میتواند امکانات خود را به شکل بیبرنامه در اختیار هر برنامهیی بگذارد؟ حق با مسئولان سیما است: قرارداد (معاملهی مربوطه) به «انجام» رسیده (هردو طرف نقش خود را بهخوبی ایفا کردند: مدیری و همکاراناش به تعهدات خود برای تبلیغ ایدئولوژی مورد نظر رسانه عمل کردند و مسئولان رسانه هم شهرت شایانی به آنها هدیه دادند)، و تضمینی هم برای تمدید آن نبوده. این قرارداد هم مثل هر قرارداد دیگری مدت، محدودیت و مقیدات، ی دارد. البته میتوانید بلخاری باشید و به شکل تضمینشدهیی ایدئولوژی مورد نظر رسانه را تبلیغ کنید (در دانشگاه هم که درس میدهید مبلغ همین ایدئولوژی باشید) و از این رو حضورتان هم در این رسانه نامحدود و نامقید باشد، اما اگر مدیری بودید و تضمینی هم برای التزام به این ایدئولوژی نداشتید (در بیرون برنامه برای چای فلان و قهوهی بهمان هم تبلیغ میکنید) حضورتان محدود و مقید خواهد بود. رسانهی ایدئولوژیک غیرانتقادی بیدلیل و بدون چشمداشت به کسی (مجری، هنرمند، هنرپیشه) اعتبار و اشتهار نخواهد داد، این دو با هم قراری دارند: اتمام آن «قرارداد» معنای دوم و دیگرش هم این بود.
Labels: Mass Media