1
در جریان جام جهانی، دولت آلمان میلیونها دلار هزینه کرد تا از هرگونه اقدام تروریستی جلوگیری کند، اما ترور سرانجام اتفاق افتاد: در آخرین بازی، و پیش چشم هفتاد هزار تماشاگر، مارکو ماتراتزی با زبان به زینالدین زیدان حمله برد و به عمر حرفهیی او پایان داد. اکنون میدانیم که ماتراتزی لفظ تروریست را، دستکم در مورد شخص زیدان، به کار نبرده؛ اما دلیلی هم نداشت که به کار برد، چون خود پیشاپیش به اقدام تروریستی دست زده بود: آن که به هر رو خود را از دیگری کمتر یا عقبتر میبیند و راهی برای رساندن خود به او یا پس گرفتن حقی که گمان میکند از چنگاش در آورده ندارد، با اقدامی نامناسب، نامتناسب، بزدلانه، با بغض، از سر حسد و استیصال، با خشونتی بیدلیل و بدبینانه دیگری را از میدان به در میکند. و این همان عملیاتی بود که ماتراتزی در مورد زیدان موفق به انجام آن شد. تیم فرانسه بهتر بازی کرده بود، موقعیتهای بهتری برای گل زدن خلق کرده بود، در مجموع از شانس بیشتری هم برای برنده شدن برخوردار بود، و مهمتر از اینها بازیکن بزرگی به نام زیدان باید کارنامهاش را با این بازی به آخر میرساند، و ماتراتزی با خشونت زبانیاش حقیرانه کاپیتان این تیم را ترور کرد.
خشونت بد است و به هر شکل که باشد باید محکوم شود – این اعتقاد امروزی و البته آبرومندانهی ما است که پلیدیها و بیانصافیهای ملازم با خشونت را در شدیدترین و غیرانسانیترین شکل آن، یعنی تروریسم، شاهد بودهایم؛ اما اغلب فراموش میکنیم که خشونت زبانی میتواند از خشونت فیزیکی بارها زنندهتر و زیانبارتر باشد – سخن از ماهیتی متافیزیکی نیست: فصل افتراق انسان و حیوان چه میتواند باشد، جز این که انسان این قابلیت را دارد که توهین و تحقیر را درک کند اما حیوان نه؟ (چرا همواره خشونت زبانی زنان برندهترین سلاح آنان، و خشونت زبانی زبونان بهترین تسکین آنان، بوده؟)
2
ماتراتزی زیدان را، دستکم مستقیمن و مشخصن، تروریست نخوانده، ظاهرن چنین اهانتی هم در فهرست اتهامات او نبوده؛ با این حال، همهی حدس و گمانها به این سمت سوق داده شد. چرا؟ چون اذهان عمومی اشتیاق عجیبی دارد که هر ماجرای مهیج را به سادهترین شکل ممکن به مسائل مهم روز مربوط سازد، تا میل مفرط خود به پیچیدهسازی و پنهانسازی سادهترین عواطف انسانی را نشان دهد، و صد البته رسانههای همگانی هم آینهی این اشتیاق افراطی اند – اینجا است که ادعای بودریار بهراستی رخ مینماید که تودهها و رسانهها هردو یک بازی را میکنند، هردو در کار دامن زدن به تحریف تاریخ انسانی از راه بدل کردن هر امر خاص فردی به یک امر عام جمعی، در کار تهی کردن هر مدلولی مستتری به یاری دالهای شناور، اند.
بدبختانه این اشتیاق افراطی همان میلی است که اتفاقن مسلمانان بیش از دیگران به آن دامن زدهاند، و بیش از دیگر دینداران در اعلام برائت از کسانی که به همبستگی با آنها متهم شدهاند (تروریستها) سستی نشان داده و در اعلام حمایت از کسانی که از همبستگی با آنها طرف آنچنانی نبستهاند (فوتبالیستها) استوار مینمایند. اما دین، با همهی ارزش و احترامی که میتواند برای هر فرد دارنده داشته باشد، چه دخلی به بازی فوتبال دارد؟ آن همه تاکید موکد بر مسلمان بودن زیدان، آن هم با علم به این که او یک مسلمان ارثی (نه انتخابی) و غیر متشرع (non-practicing Muslim) بوده و بهلحاظ فرهنگی هم یک فرانسوی است، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آن لحظه که زیدان مسلمان در برابر «آن نا - مسلمان» «ضعفی» از خود نشان داد از «اخلاق اسلامی» عدول کرد یا از اسلام خارج شده بود؟ آیا مسلمان بودن زیدان تنها به هنگام برخورداری از برتری بر غیرمسلمانان شایان یادآوری است؟ در واقع، کمتر دینداری چون اهل اسلام اینگونه دین خود را بیمحابا عرصهی مبارزاتی میکند که در صورت پیروزی دستآورد چندانی نخواهد داشت اما در صورت ناکامی شکست سختی خواهد خورد.
اگر بازیکن ژاپنی به برزیل گل میزند، یک بودایی به بودایی بودن او میبالد؟ اگر تیم اسرائیل به بازیها راه مییافت و موفقیتی هم کسب میکرد، این از یهودیت آن مردم منشعب میشد؟ اگر تیمهای ایران و عربستان در بازیها شکست خوردند این از ضعف ایمان بازیکنان مسلمان نشات گرفته؟ اگر رونالدو بهترین گلزن تاریخ بازیها شد یا اگر ایتالیاییها قهرمان شدند این از مسیحی بودن آنها بود؟ وانگهی، پاسخ مثبت به این پرسشها جه نسبتی میتواند با «گفتوگوی فرهنگها»، «گفتوگوی تمدنها»، و «گفتوگوی ادیان»، که اینروزها این همه مورد تاکید مسلمانان هم بوده، داشته باشد؟ و اهل اسلام از این پاسخ مثبت چه طرفی خواهد بست؟ (اینجا چه راست و درست میآید آن حدیث اغلب منقول اما اکنون بهفراموشیسپرده که، حساب مسلمانان را نباید به پای اسلام نوشت). روی هم رفته، این پاسخ مثبت، این شور و شوق ظاهرن دربند دین و باطنن بیاعتنا به دینداران تنها با اتکا به قاعدهیی کلیتر قابلدرک میشود و آن این که در رقابت بر سر کسب جایگاهی در جهان، مردمان اغلب از هر وسیلهیی برای بزرگداشت خود، گیرم به جبران کوتاهیهایی که دیگران در حق آنان کردهاند، استفاده میکنند: اینجا است که بالیدن به هویت اسمی - اسلامی زیدان جبرانگر ناکامی تیمهای ملی ملتهای مسلمان میشود. این البته بهخودیخود بد نیست: همدلی مبانی مختلفی دارد، اما تاکید بیش از حد بر دین خاص خود (با وجود حقانیت و شرافتی که میتواند در نظر هر دارندگان آن دین داشته باشد) در همایشی عام و جهانی که معتقدان به ادیان مختلف و یا حتا بیدینان، از جمله، برای اعلام همبستگی انسانی گرد آمدهاند نوعی نقض غرض نیست؟
در عین حال، آنچه در این میان از یاد میرود «نمادین» بودن، نه «واقعی» بودن، این همایشی است که دستکم نیمی از مردم دنیا نمایندهیی در آن نداشتند (غیبت هند و چین بهتنهایی برکناری «واقعی» دو پنجم جهانیان از این رخداد جهانی را به نمایش میگذاشت). و این «نمادین» و نمونهوار بودن اتفاقن نکتهیی است که مسئولیت ساکنان جهان، مسلمان و مسیحی و جز آن، را در رعایت حرمت و شرافت مشترک انسانی سنگینتر میکند. در این نمایش نمادین بهترین بازیها را هم عرضه باشیم باز هم این «جام جهانی» نه «جمع جهان» است و «جامع جلوهها» ی آن. گیرم که ایران به دور دوم و سوم میرفت و گیرم که زیدان واقعن معتقد و مسلمان با هنرنمایی خود ایتالیای مسیحی را به زانو در میآورد و فرانک ریبری هم درخشش خود را سرتاسر مرهون مسلمان بودن خود میشمرد: این همه برای «ایران اسلامی» چه حاصلی میداشت؟ بالاخره نمایش یکماهه تمام میشد، که شد، و ایرانیان و مسلمانان همچنان باید با مسائل و مشکلات خود دست و پنجه نرم میکردند، که میکنند.
شکی نیست: گسترش رسانههای همگانی، از نشریات و اینترنت گرفته تا تلویزیونهای ماهوارهیی، جلوهی این نمایش را به غایت ممکن رسانده؛ اما این همه اصلن دلیلی برای خلاصه کردن کل جهان در جام جهانی نیست. بزرگنمایی بیش از حد این رخداد یک ماهه اشتباهی است که ایرانیان بهطور عام و نشریات ایرانی بهطور خاص در ارتکاب آن سهیم بودهاند: اقدام روزنامهی «شرق» در اختصاص دادن کل صفحهی اول خود به عکسی از تیم ایتالیا همانقدر لوس و از سر بیمسئولیتی است (راستی مشابه این اقدام را در کدام روزنامهی اصلی و سیاسی خود یک کشور اروپایی میتوان دید؟!) که اقدام روزنامهی «کیهان» در ثبت تصاویر بزرگ زیدان و طرح ادعایی شتابزده دربارهی او (که باز هم مشابهاش را در خود اروپا کمتر میتوان سراغ گرفت!).
(این اشتباه قالبی اغلب ملازم منش «ایرانی» است که «همهچیزش همهچیزش است و هیچچیزش از هیچچیزش جدا نیست» – این وسوسهی همسازی و همسانسازی همهی امور عام و خاص خود منحصر به عامهی مردم نیست؛ روشنفکران ایرانی هم هنوز دربند همین وسوسه اند: حتا گنجی هم مدعی است که میخواهد اسلام و دموکراسی را با هم آشتی دهد، بی آن که بیاندیشد این دو جزء جامع واقعن چه نیازی به حضور اجباری در این آشتیکنان عجیب دارند، و آنچه آنها نیاز دارند فقط یک آشنایی شایسته و حفظ حرمت هم نیست؟ آیا این کوشش برای یکجا جمع کردن اسلام و دموکراسی در واقع جای هردو را تنگ نمیکند: شکل درست و مناسب این گزارهی بنیانباورانه و آسمانی که «اسلام منافاتی با دموکراسی ندارد» – ادعایی که، بنا به تعریف، اثباتاش اصولن در حیطهی اختیارات انسان نبوده – این گزارهی تاریخنگرانه و انسانی نیست که «مسلمان بودن منافاتی با دموکرات بودن ندارد» – همچنان که ایرانی بودن میتواند منافاتی با دموکرات بودن نداشته باشد؟)
3
با این همه، برای من، مهمترین حاصل جام جهانی، این جام یک ماهه، همان زینالدین زیدان بود و تکاندهندهترین لحظهاش ضربهیی که او به «آن ایتالیایی» و ضربهیی همان اندازه دردناک كه به تیم فرانسه زد. اما این تمام ماجرا نیست.
مثال معروف سارتر را به خاطر بیاورید، در «اگزیستانسالیسم هم اومانیسم است»، آنجا که در شرح انگاشت خود از «اصالت» انتخاب و «اضطراب» وجودی، مثال جوانی را میزند که باید بین ماندن در خانه و مراقبت از مادر بیمارش یا ملحق شدن به نیروهای مقاومت و انجام وظیفهی دفاع از میهن احتمالن به بهای از دست دادن مادر خود، دست به انتخاب بزند. سارتر میگوید این از آن لحظاتی است که «اصالت» انتخاب انسان، «اخلاقی» بودن و «انسانی» بودن آن، را فقط خود او است که میتواند تعیین کند؛ هیچ مرجعی نمیتواند تکلیف او را دقیقن و قطعن معین کند، چون او آزاد است و خود باید انتخاب کند. زیدان هم بیگمان در چنین موقعیتی قرار گرفته بود و اتفاقن اقدام او نشان داد انتخاباش تا چه حد اصیل و آزادانه و از این رو «انسانی» بوده: در مصاحبهیی که بعد از بازی انجام داد، از کودکان و انبوه دیگر ببیندگان، بهخاطر این اقدام «پوزشناپذیر» «پوزش» خواست، اما ابایی از آن نداشت که بگوید از انتخاب خود پشیمان نیست و باز هم اگر هم در آن موقعیت قرار بگیرد همان اقدام را خواهد کرد، چون هرچه باشد او هم «انسان» است (نه فقط «مرد»: واضح است که homme فرانسه و man انگلیسی هردو معنی را میدهد – افسوس که این هم نمیتواند دستاویز ایرانیان سربلندی باشد که زیدان را امل و احمق خواندهاند!).
اما اقدام زیدان از سویی دیگر هم بهراستی اگزیستانسیالیستی است. سارتر، در مورد آن جوان، میگوید با این همه او نباید فراموش کند که در هر صورت «اضطراب» ناشی از این انتخاب و کشاکش بین گزینهها گریبانگیر او خواهد بود، و همین «اضطراب» وجودی است که نشان میدهد او مسئولیت «آزادی انسانی» خود را پذیرفته: مسئولیت انسان بودن: در اینگونه موقعیتها است که انسان موقعیت خنثا، همسان، و بهقاعدهاش را به موقعیتی جهتدار، ناهمسان، و استثنایی بدل میکند: همانچه واقعن در وجود یک شخصیت «پروبلماتیک» (مسالهدار، مسالهساز) به منصهی ظهور میرسد – باز هم به خاطر بیاورید: آنتوان روکانتن در «تهوع» سارتر. زیدان هم با انتخاب بااصالتی که کرد این موقعیت وجودی را وجههیی پروبلماتیک بخشید، وجودی که با آسودگی نسبت نزدیکی ندارد و اغلب اسیر اضطراب وضعیت انسانی خود میشود. زیدان هم این دلهره را داشت، لحظهی انتخاباش اضطرابی تام و تمام بود، و با این حال او «خود» دست به انتخاب زد. و اینگونه آن موقعیت معمول را به مسالهیی جدی و وجودی بدل کرد.
بنا به قاعدهی بازی، او اقدام آنچنان هم نامعمول نبود، خطای شدیدی انجام داد و کارت قرمز گرفت و اخراج شد – برخوردی که چندان هم کمیاب نیست و شاید آنچنان هم درخور سرزنش نباشد. پس، نتوانست قاعدهی بازی را عوض کند. اما زیدان کاری بزرگتر کرد: او بازی را عوض کرد. به بهای رویارویی با سیل سرزنشها و صد البته آن اضطراب دوسویه، موقعیت خود را چنان پروبلماتیک کرد که بیشک سالها بر سر آن بحث خواهد بود: پیآمد این بازی او دامن آن قاعدهی بازی را خواهد گرفت.
در کنار دو وجه ویژهیی که در اقدام زیدان آشکارا دیده میشود، انتخاب اصیل و اضطراب انسانی، وجه سومی هم هست که بیش از آن دو دیگر ستایشانگیز مینماید: وارستگی اومانیستی - اگزیستانسیالیستی او. بازیکنی که بزرگترین افتخارات ملی و بیشترین محبوبیت ملی را به دست آورده، هنوز آنچنان بااستعداد و در اوج آمادگی هست که میتواند بهترین بازیکن جام جهانی شود، دو سال پیشتر خود را از بازیهای ملی و بینالمللی بازنشسته میکند، و تنها برای نجات تیم کشورش به بازی بر میگردد، دغدغهی افزودن به افتخارات و مضاعف کردن محبوبیت خود را ندارد و نگران پربارتر کردن کارنامهی خود نیست، در 34 سالگی و در حالی که هنوز میتواند یکی از بهترین بازیکنان جهان باشد از عرصهی بازیهای باشگاهی هم کنار میکشد، و سرانجام از همه تکاندهندهتر، رشکانگیزتر، تنها دقایقی مانده به تکمیل این تصویر سراسر ستودنی آن را، با همان ضربهی سر، پاره میکند. زیدان انسانی است که میخواهد خود تصویر خویش را بسازد، و تسلیم تصویری که دیگران از او ساخته یا میسازند نشود. زیدان در زندان آن اسطورهی غیرانسانی که دیگراناش میپرستیدند نماند. تصویری تکهپاره اما خودپسندیده را بر آن تصویر تام اما توهمبار ترجیح داد: «من هم انسان ام و اشتباه میکنم». و اینگونه است که او، به همان مفهومی که رورتی به کار برده، شاعری میشود که کارش «خودآفرینی» است.
4
مثالی که سارتر در مورد آن جوان میزند البته افراطی و استثنایی است، اما زیدان نشان داد که موقعیتهای مسالهساز انسانی فقط در موارد آنچنانی خلاصه نمیشود: فقط ترس از دست دادن یک مادر بیمار نیست که میتواند انسان را به انتخابی اصیل وا دارد، توهین به یک مادر بیمار (یا خواهر و خانواده، چه فرقی دارد) هم میتواند اسباب استقبال از همان اضطراب وجودی شود. قضیهی زیدان نشان داد که موقعیتهای وجودی تا چه اندازه در زندگی هرروزه جا دارند و مسئولیتپذیری انسانی چگونه میتواند به بهای دست شستن از، به تعبیر نیچه، «آسایش متافیزیکی» ما باشد.
اقدام او از دید عموم واکنشی زشت و غیراخلاقی است، اما تا آنجا که بحث بر سر اخلاقی اگزیستانسیالیستی باشد، اقدام او هم زیبا است هم اخلاقی: اخلاقی که، به تصدیق فوکو، «بخشیدن بعدی زیباییشناسانه به وجود خود» است و زیدان هم تبلور زیبای این اصل اولای اخلاقی که «به دست آوردن هرچیزی به هر قیمتی، کاری غیراخلاقی است.» زیدان چیزی آسمانی، جاودانه شدن در پانتئون فرانسه بهعنوان اسطورهیی بیعیبونقص، را از دست داد اما چیزی را به دست آورد که اساسن انسانی است: اصالت و آزادی.
گیرم که این همه ادعایی باشد که نسبتی با واقعیت وجودی زیدان ندارد (گو این که در مصاحبهاش میگوید آن لحظه هم آگاه بوده که تنها ده دقیقه به پایان کار مانده و طبعن لذت مغرضانهیی در بر هم زدن بازی برای خود نمیدیده)، گیرم که اصالت انتخاب او را هیچکس جز خودش نتواند ارزیابی کند، گیرم که این همه تنها تظاهری بوده و باقی هیچ: حتا تظاهر به این اصالت هم آنچنان شهامتی میخواهد که ساده به دست نمیآید: زندگی در این زمانه مثل زیدان (را) کم دارد.
Labels: Zidan