May 26, 2006

با این حال

چندی پیش، آن­روزها که مثل این روزها سرگردان بودم، نوشته بودم: «من اساسن عوض شده­ام، دیگر "تقابل­های دوتایی" را باور کرده­ام (دوگانه­انگار شده­ام، سیاه و سفید می­بینم، همین حالا آماده ام که جستاری با عنوان جسارت­آمیز "اسطوره­ی راه سوم" بنویسم) پس دیگر نسبی­نگر نیستم؛ با این حال، اصلن عوض نشده­ام، هنوز هم "همه یا هیچ" را باور ندارم (همچنان چندگانه­انگار ام، خاکستری می­بینم، هنوز می­توانم ساعت­ها در نفی کلیت و نقد "توهم تمامیت" داد سخن بدهم) پس هنوز نسبی­نگر ام: این­روزها، ناسازه­ی تازه­ام این است.» هنوز هم همین حس را دارم؛ و با این حال، این حکمت عامیانه را هم آموخته­ام که، آدم­ها دو دسته اند: آن­ها که آدم­ها را دو دسته می­دانند، و آن­ها که نمی­دانند.

May 24, 2006

خواب دوم خرداد

امروز «دوم خرداد» بود و خوش­بختانه برای خیلی­ها فقط دوم خرداد بود (روزنامه­ها را که دیده­اید). هردو جناح همان حرف­های همیشه را زدند و من هم حرفی ندارم الا موافقت با حرف هردو جناح: جناح چپ می­گوید دوم خرداد نمرده: موافق ام، چون چیزی می­میرد که زمانی زنده بوده باشد؛ جناح راست می­گوید دوم خرداد انحراف موقتی از مسیر اصلی بوده: باز هم موافق ام، چون یک مسیر مستمر با یک روز و یک هفته دچار چرخش دائم نمی­شود.
با این همه، از بین انبوه حرف­هایی که نگفته مانده، به بهانه­ی ماجرای کاریکاتور «ایران»، می­خواهم به یک نکته اشاره کنم. من کاری به اصل ماجرا ندارم (می­دانم این همه­ی ماجرا نبوده، از هردو سو دارد افراط می­شود، توهین­های بزرگ­تری هم هست که باید واکنش مناسب­تری به آن­ها نشان داد و توقیف کل یک روزنامه به­خاطر یک مطلب هم مناسبتی با مختصات مطبوعات ندارد – گو این که به­شخصه متن و تصویر مربوطه را هرطور که خواندم به­­گمان­ام توهین­آمیز آمد: من ترک نیستم با این حال اعتراض ترک­ها را به­جا می­دانم؛ اما مساله­ام نقدن این نیست). نکته­یی که می­خواهم اشاره کنم زمان و مکان بروز این عارضه است. استدلال اصلی اصلاح­طلبان دوم­خردادی­ را به­خاطر بیاورید: نگذاشتند، نمی­گذارند! خب، خدا را شکر که دوم­خردادی­ها سر کار نیستند که این ماجرا را به حساب سنگ­اندازی و مانع­تراشی و بحران­سازی رقیب بگذارند: ماجرا در زمان ریاست رقیب اتفاق افتاده و مکان اتفاق­اش هم روزنامه­یی منتسب به دولت است و آقای وزیرش هم در شرف استیضاح! تصور کنید که ماجرا در زمان ریاست خاتمی و در یک روزنامه­ی اصلاح­طلب اتفاق می­افتاد: سوگ­سرودها بود که دوم­خردادی­ها سر می­دادند – نگذاشتند، نمی­گذارند!
من منکر مشکلات و مصائب دولت اصلاح­طلب نیستم، این را هم می­دانم که آن دولت باید در دو جبهه می­جنگید – از سویی با رقیب قدرت­مندش مبارزه می­کرد و از سویی بر مشکلات عمومی مملکت فائق می­آمد. اما مگر کشورداری و سیاست­ورزی معنایی جز همین تلاش و تلقا دارد؟ هر نه روز یک بحران! – انگار که کشورداران و سیاست­ورزان سایر ممالک نه مشکلی دارند نه مصیبتی، انگار که دولت اصلاح­طلب برای سامان دادن به یک سامانه­ی سراسر صلح و صفا آمده بود!
می­خواهم این را بگویم: دولت اصلاح­طلب در هردو جبهه شکست خورد، هم در برابر رقیب و هم در برابر کشور. شکست اول را من هم قابل­توجیه می­دانم: رقیب قدرتی بسیار برتر داشت. اما شکست دوم، عمدتن، از کم­کاری دوم­خردادی­ها ناشی شد. چه کسی نگذاشت خاتمی با مردم بیش­تر بر سر مهر باشد؟ چه کسی نگذاشت مشارکتی­ها با دانشگاهیان متمدنانه­تر رفتار کنند؟ چه کسی نگذاشت شورای شهر اول مشکلات مردم را حل کند؟ و صدها سوال از این دست ... وانگهی، مگر حالا دولت حاکم بی­بحران شده؟ – ناآرامی­های کردستان، بمب­گذاری­های خوزستان، گروگان­گیری­های بلوچستان و، این آخری، آشوب­های آذربایجان: این­ بحران­ها که هیچ­کدام برای دولت اصلاح­طلب نبود ...
ضعف اصلی اصلاح­طلبان این نبود که رقیب را نمی­شناختند؛ اتفاقن خوب هم می­شناختند و خوب هم تعامل داشتند – این حرفی کاملن منطقی است که موجودیت آنان در گروی دامن زدن به بازی مبارزه با رقیب بود. ضعف اصلی آنان این بود که جامعه­ی خود را نمی­شناختند و با آن تعامل نداشتند – در مورد آن تنها توهم داشتند: دوم خرداد بیداری نبود، خوابی بود که بعضی­ها هنوز از آن بیدار نشده­اند.

May 21, 2006

420 روشنفکر، خواهان آزادی جهانبگلو

19 مه 2006
نامه­ی سرگشاده به رئیس جمهوری اسلامی ایران، دکتر محمود احمدی­نژاد
رونوشت: رئیس قوه­ی قضائیه، آیت­الله محمود هاشمی شاهرودی

آقای رئیس­جمهور احمدی­نژاد

ما امضاکنندگان این نامه خواهان آزادی بی­درنگ و بی­قیدوشرط پژوهش­گر برجسته و روشنفکر سرشناس، دکتر رامین جهانبگلو هستیم که در اواخر آوریل 2006 در فرودگاه بین­المللی تهران بازداشت شد. در 6 ماه مه، وزیر اطلاعات، حجة­الاسلام غلام­حسین محسنی اژه­ای، دستگیری دکتر جهانبگلو را تایید کرده و علت بازداشت او را «داشتن ارتباط با بیگانگان» عنوان کرد. با این حال، با گذشت نزدیک به سه هفته، دکتر جهانبگلو بدون اعلام قرار دادگاه، طرح اتهامات رسمی، دادخواست قانونی، و حق ملاقات با خانواده – که همگی از ملزومات اساسی روند دادرسی قانونی است – در بازداشت به سر می­برد. دستگیری و ادامه­ی بازداشت دکتر جهانبگلو علنن ناقض قوانین داخلی جمهوری اسلامی و مغایر با تعهدات قانونی بین­المللی ایران، به­ویژه تعهدات این کشور به­عنوان امضاکننده­ی «معاهده­ی بین­المللی حقوق مدنی و سیاسی»، است.
اخبار مربوط به دستگیری دکتر جهانبگلو بازتاب نگران­کننده­یی در میان دانشگاهیان و دیگر روشنفکران در سرتاسر جهان یافته. دکتر جهانبگلو، فیلسوفی ملتزم به اصل عدم­خشونت، به­گونه­یی خستگی­ناپذیر در راه رشد و شکوفایی تفاهم فرهنگی و برقراری مکالمه­یی بین ایرانیان و سایر جوامع کوشیده است. مهم آن که او، از مدیران دفتر پژوهش­های فرهنگی در تهران، پیچیدگی تمدن ایرانی و یاری­رسانی­های فراوان آن به پیشرفت بشریت را به انبوه عظیمی از خوانندگان، دانشجویان، و پژوهش­گران شناسانده است. مساعی دکتر جهانبگلو برای پرتو افکندن بر فرهنگ و تاریخ ایران و همسخن ساختن آن با فرهنگ و تاریخ دیگر جوامع، تحسین و احترام عمیق روشنفکران و غیرروشنفکران را در نقاط مختلف دنیا برای وی به ارمغان آورده. شگفتی ندارد که، برخورد خلاف قانون با دکتر جهانبگلو افراد پی­گیر فعالیت­های او را، چه در داخل ایران و چه در خارج، منقلب و مایوس ساخته است. پژوهش­گرانی که به ایران سفر کرده یا از ایران به خارج سفر می­کنند به­شدت نگران این مساله بوده و معتقد اند که دستگیری دکتر جهانبگلو راه این­گونه تبادل­نظرها و پژوهش­های علمی را سد خواهد کرد.
در یک کلام، ما بر این باور ایم که بازداشت دکتر جهانبگلو مداخله­ی هرچه سریع­تر شما برای حل­وفصل مناسب مساله و تضمین آزادی فوری وی را ایجاب می­کند.

(برخی از امضاکنندگان)
داریوش آشوری، شیرین عبادی، فاطمه حقیقت­جو، عباس امانت، مسرت امیرابراهیمی، مهرانگیز کار، احمد کریمی حکاک، فرزانه میلانی، شادی صدر، احمد صدری، محمود صدری، فرزین وحدت، آصف بیات، مازیار بهروز، آذر نفیسی، افسانه نجم­آبادی، محمدرضا نیکفر، ...
ژانت آفاری، تیموتی گارتون اش، آنتونی بارنت، زیگمونت بومان، ریچارد برنستاین، نوآم چامسکی، جی. ام. کوتزی، آرتور سی. دانتو، آریل دورفمان، رونالد دورکین، اومبرتو اکو، لوک فری، یورگن هابرماس، یان هکینگ، اگنش هلر، لشک کولاکووسکی، ارنستو لاکلو، السدیر مک­اینتایر، شانتال موفه، الکساندر نهاماس، آنتونیو نگری، اورهان پاموک، کریشتف زانوسی، اسلاوی ژیژک، راجر سیوری، چارلز تیلور، تزوتان تودوروف، ایمانوئل والرشتاین، مایکل والزر، کورنل وست، ریچارد رورتی ...

فهرست کامل اسامی امضاکنندگان

Labels:

May 19, 2006

آزادی برای رامین جهانبگلو

5 مه­ی 2006
برای آزادی رامین جهانبگلو

رامین جهانبگلو، نویسنده­ی روشنفکر دانشگاهی و همکار نشریات بین­المللی، روز جمعه، 28 آوریل 2006، به دلایل نامعلوم، در فرودگاه تهران دستگیر شد.
متعاقب چندین روز سکوت، مقامات ایرانی در روز چهارشنبه، 3 مه­ی 2006، بدون هرگونه توضیحی، بازداشت جهانبگلو را رسمن تایید کردند.
رامین جهانبگلو، مردی اهل گفت­وگو و معتقد به احتراز از خشونت، مولف آثاری درباره­ی مهاتما گاندی و همچنین کتاب­های متعددی در گفت­وگو با روشنفکران اروپایی نظیر آیزایا برلین و جورج استاینر، است. اقدامات ابتکاری فراوانی که او به عمل آورده منشا ارزش­مندی برای ایجاد درک متقابل میان فرهنگ­ها، آن هم به هنگامی است که رسیدن به چنین تفاهمی بیش­ترین اهمیت را یافته است.
دوستان و همکاران جهانبگلو عمیقن نگران وضعیت او و خواهان آزادی فوری وی هستند.

جورج استاینر، ریچارد رورتی، تیموتی گارتون اش، ادگار مورن، کلود لوفور، پیر ویدال- ناکه، آنتونیو نگری، کوستاس آلکسوس، اتین بالیبار، آدام میچنیک، ادلبرتو تورس ریواس، کارلوس ایوان دگرگوری، دانیل کوهن- بندیکت، لوران فابیوس، برنار کاسان، دریس ال یازامی، زوئه کاستوریادیس، جانکارلو بوزتتی، اولیویه مونژن، برنار کوندومیناس، مارسل گوشه، و ...

فهرست کامل اسامی امضاکنندگان


15 مه­ی 2006
درخواست آزادی رامین جهانبگلو

«گفت­وگوها درباب تمدن­ها»، بنیاد وابسته به انتشارات ریست، خواهان آزادی فوری روشنفکر ایرانی، رامین جهانبگلو، است. رامین جهانبگلو، فیلسوف ایرانی، چند هفته قبل توسط نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران دستگیر شد. دلیل بازداشت او هنوز علنن عنوان نشده است. ظن ما این است که انگیزه­های دستگیری جهانبگلو را باید در افکار و آرایی یافت که او از طریق مقالات، کتاب­ها، و سخنرانی­های خود مطرح کرده است. جهانبگلو، روشنفکری روشن­اندیش، میانه­رو، و آزاداندیش، و عاشق آزادی و دوست­دار گفت­وگو، در «دفتر پژوهش­های فرهنگی» در تهران فعالیت دارد و نویسنده­ی کتاب «گفت­وگوهایی با آیزایا برلین» است. «در مخالفت با برخورد نارواداری­ها» عنوان مقاله­یی بود که جهانبگلو در ماه مارس گذشته در همایشی درباب گفت­گو بین فرهنگ­ها ارائه کرد، همایشی که بنیاد «گفت­وگوها درباب تمدن­ها» برگزاری آن را در قاهره بر عهده داشت، بنیادی که جهانبگلو هم از اعضای کمیته­ی علمی آن به شمار می­رود. محروم کردن رامین از آزادی­اش نشانه­ی آشکاری از نارواداری است که ما می­خواهیم اعتراض خود را به آن اعلام کرده و از اهل فرهنگ و از همه­ی دوست­داران آزادی دعوت می­کنیم که در اعتراض ما سهیم شده و خواهان آزادی فوری رامین شوند. بسیاری از ما ایران، فرهنگ آن، و مردم آن را می­شناسیم و به آن ارج می­نهیم، چون این فرصت را داشته­ایم که از این کشور دیدار کنیم و تجربه­ی انسانی و فکری فوق­العاده­یی را درک کنیم که کوشیده­ایم آن را، در حوزه­های مختلف فعالیت­های خود و با طرح راه­های ارتباطی و ابتکار عمل­های متعدد، در اختیار دیگران بگذاریم. دستگیری رامین جهانبگلو ما را شخصن متعجب و متاثر ساخته است. اگر آن­چه وزیر جمهوری اسلامی به رسانه­ها گفته (این که دستگیری جهانبگلو به خاطر «تماس با بیگانگان» بوده) درست باشد، این گفته ما را به این نتیجه می­رساند که دیگر نباید تماس­های فکری خود با ایران و روشنفکران ایرانی را ادامه دهیم. اما با این حال، هیچ­کس نمی­تواند ما را متقاعد کند که منحصرن با روشنفکران مورد حمایت حکومت ایران همکاری داشته باشیم ...

مجله­ی ریست و بنیاد گفت­وگوها درباب تمدن­ها: جانکارلو بوزتتی، نینا تسو فورستنبرگ، جولیانو آماتو؛ سرپرست کمیته­ی علمی گفت­وگوها در باب تمدن­ها، کریشتف میچالسکی؛ مدیر انستیتوی علوم انسانی – وین، محمد سلماوی؛ رئیس کانون نویسندگان مصر، ناصر ابوزید؛ عبدالله النعیم؛ شیلا بن حبیب؛ اما بونینو؛ آنتونی گیدنز؛ مایکل ایگناتیف؛ ریچارد رورتی؛ مایکل والزر؛ اولیویه مونژن؛ و ...

متن کامل نامه و اسامی سایر امضاکنندگان

Labels:

May 16, 2006

از نمایشگاه

1. نمایشگاه کتاب امسال تقریبن همان­طوری بود که انتظار می­رفت: کتاب­های تازه بسیار کم، اما استقبال بسیار زیاد. اکثر ناشران شناخته­شده تازه­های اندکی عرضه کرده بودند و آمار انتشارات­شان در ماه­های اخیر هم چندان چشم­گیر نبود (نشر مرکز، نشر نی، چشمه، نیلوفر، آگه، کاروان، طرح نو، و چند ناشر بزرگ دیگری که من سراغی از آن­ها گرفتم این­طور بودند)، با این حال به نظر می­رسید متوسط فروش آن­ها از سال گذشته بیش­تر باشد: به­نظرم هرچه خرید کتاب در طول سال کم­تر ­می­شود فروش کتاب در دوره­ی نمایشگاه بیش­تر می­شود – دست­کم این توجیهی است که من می­توانم با توجه به حضورم در غرفه­ی «نشر مرکز» داشته باشم: اکثر بازدیدکننده­ها به دنبال خرید کتاب­های معدود و مشخصی بودند که در طول سال گذشته منتشر شده بود.
بخش کتاب­های خارجی (لاتین) هم تقریبن همین وضع را داشت. اکثر عناوین تکراری بود و حتا خیلی از عناوین سال گذشته هم موجود نبود. شرکت «ویژه­ی نشر» که کتاب­های «راتلج» را عرضه می­کند کم­فروغ­تر از همیشه بود و جز دو سه عنوان از الن بدیو (که چپ­های جدید ایرانی همان روز اول روی هوا زده بودند!) عنوان تازه­یی در بخش فلسفه نداشت و در بخش ادبیات و نظریه­ی ادبی هم که اوضاع از این افتضاح­تر بود. «شهر کتاب» در بخش ارزی عملن غایب بود و همه­ی هم و غم­اش را صرف فروش ریالی کتاب­های تکراری کرده بود. ناشران فرانسوی هم تا آن­جا که دیدم حضورشان تقریبن منحصر به عرضه­ی آثار کلاسیک ادبیات قدیم و جدید بود.
2. من هم کار تازه­یی برای نمایشگاه نداشتم، حضورم هم منحصر به کتاب­های موجودم در «نشر مرکز» بود – نشر «شیرازه» به­گمان­ام در نمایشگاه حضور نداشت (این­طور شنیدم) و در نشر «چشمه» کتابی نداشتم: مجموعه داستان­ام، «شب به­خیر یوحنا»، پیش از نمایشگاه پارسال تمام شده بود و دیگر تجدید چاپ نشد، ترجمه­ام از «صید قزل­آلا در آمریکا» هم که پیش از نمایشگاه امسال تمام شد. عناوینی که در «نشر مرکز» منتشر کرده­ام، جز سه چهار عنوان، به قرار سابق موجود بود و چاپ دوم «فرانکولا» هم اواسط نمایشگاه عرضه شد. من معمولن متصدی فروش بخش فلسفه بودم و آن­طور که دستگیرم شد، در بین کتاب­های خودم قدیمی­ترها اتفاقن بیش­تر مورد توجه بودند – مطابق معمول، مقادیری متلک به موجودی به نام «این پیام یزدانجو»، که طبعن ربطی به من نداشت، به گوش­ام خورد و اسباب انبساط خاطر شد، مقادیری هم مبالغه در باب احوالات این آدم که البته اسباب شرمساری است.
3. به­نظرم پوشش خبری نمایشگاه در مطبوعات و، مهم­تر از آن، ویژه­نامه­های مطبوعاتی امسال اصلن جالب توجه نبود. مطالب و مصاحبه­ها اکثرن سطحی و اغلب سرسری بودند و حرف و حدیث تازه­یی در آن­ها نبود. با این حال، مهم­ترین حادثه­ی ادبی نمایشگاه امسال، علی قول روزنامه­ی «شرق»، انتشار ترجمه­ی دیگری از «صید قزل­آلا در آمریکا» بود که خب خدا را شکر: زمستان رفت و روسیاهی به ذغال­ها ماند!
4. خیلی از دوستان و آشنایانی را که انتظار داشتم ببینم ندیدم، و البته برعکس. سوای بعضی بزرگان نادیده، مثل آقایان دیهیمی و پایا، دوستان دیگری را دیدم که عمدتن از طریق همین نت­نوشته­ها با احوالات من آشنا بودند. با این حال، با توجه به شلوغی غرفه، وقت زیادی برای گشت­وگذار پیدا نکردم، عمدتن سر کارم بودم، الا دو سه روزی که بابک احمدی آمد و قدری با هم قدم زدیم. جز این­ها، نکته­ی جالب برای­ام بی­علاقگی و بی­انگیزگی عمومی بازدیدکنندگان بود و جالب­­تر از آن غیاب نسلی، یا بهتر بگویم همنسلانی، که همیشه عاشق نمایشگاه کتاب بودند.
5. خوش­ترین خاطره­ی نمایشگاه امسال­ام دیدار و گفت­وگوی اول­بار با نویسنده­یی تازه آزادشده بود: اکبر گنجی؛ تلخ­ترین­ خاطره­ام تماشای آثاری که نویسنده­اش یک کیلومتر آن­طرف­تر از این نمایشگاه در بازداشت بود: رامین جهانبگلو.

May 06, 2006

...

Labels:

May 02, 2006

دعوت به دیدار

1. می­خواستم مطلبی بنویسم، «در ستایش کتاب»، و مطابق معمول اندکی هم انتقاد کنم، از این که این­قدر کم می­خوانیم و در عوض این­قدر زیاد می­نویسیم، از این که وبلاگ­نویسی هم مزید بر علت شده تا باز هم از کتاب­خوانی کم­ کنیم ... خب، نرسیدم که بنویسم. با این حال حرف زیادی هم برای گفتن نداشتم، فقط این که: بیش­تر بخوانیم.
2. از فردا می­روم نمایشگاه کتاب. مطابق معمول در غرفه­ی «نشر مرکز» (سالن 7، شماره­ی 70) هستم؛ اگر نبودم همان دوروبرها دارم می­پلکم، یا رفته­ام سری به بچه­ها بزنم، یا برای فرار از دیدار بعضی­ها گم­وگور شده­ام، یا با دوستی دارم گپ می­زنم و ول می­گردم، یا رفته­ام کمی تنها باشم، یا می­خواهم سیگارم را در هوای آزاد دود کنم، یا هیچ­کدام، که این­ها همه یعنی هرجا باشم به هر حال بر می­گردم.
3. نمایشگاه امسال انگار آن­قدرها هم نویدبخش نیست – کتاب چندانی در نیامده و تبلیغات آن­چنانی هم نشده؛ با این حال، مثل هر سال، این یک فرصت استثنایی است: حس رهایی در یک فضای فرهنگی، که دیر و دشوار به دست می­آید – فرصت را از دست ندهیم.

:: نقل نوشته ها مجاز و انتشار آن ها منوط به اجازه ی نويسنده است ::