بينامتنيت
چاپ دوم «بينامتنيت» هم اين روزها منتشر ميشود. كتابي است كه خودم دوستاش دارم و خوشحال ام كه پيراسته و پاكيزهتر شده: كل كار را بازخواني و بازنويسي و بسياري از بخشها را هم از نو ترجمه كردهام. با اين حال، سواي اصلاحات و رفع اشكالات صوري، «ويراست دوم» بهلحاظ محتوايي تفاوتي با ويراست اول ندارد؛ مفاد آن همچنان عبارت است از:
يادداشت مترجم
درآمد
1. خاستگاهها: سوسور، باختين، كريستوا
كلام رابطهبنياد: سوسور
كلام اجتماعى: باختين
مكالمهگرايى
تل كل، فرآورى: كريستوا
از مكالمهگرايى بهسوى بينامتنيت
جايگشت
باختين يا كريستوا
2. متنِ از بند رسته: بارت
از اثر به متن
مرگ مؤلف
متن خواندنى و متن نوشتنى
متن ناسازهوار
3. رويكردهاى ساختارگرا: ژنت و ريفاتر
بوطيقاى ساختارگرا: ژنت
فرامتنيت
پيرامتنيت
زبرمتنيت
هرمنوتيك ساختارگرا: ريفاتر
توانش ادبى
4. خوانندگان موقعيتمند: بلوم، فمينيسم، پسااستعمارنگرى
بازنگرى در تأثيرپذيرى: بلوم
نقشهى بدخوانى
نقادى زننگر و بينامتنيت
بازگشت مؤلف زن
بازگشت به باختين: فمينيسم و پسااستعمارنگرى
5. نتايج پسامدرن
بينامتنيت در هنرهاى غيرادبى
پسامدرنيسم و بينامتنيت
پسامدرنيسم و بازگشت تاريخ
بينامتنيت، زبرمتنيت، و شبكهى اينترنت
نتيجهگيرى
كتابشناسى
واژهنامه
نمايهى نامها
«بينامتنيت» را من معادل intertextuality گرفتهام (معادلهاي ديگر «ميانمتنيت» و «بينالمتونيت» را به دلايل آشكار كنار گذاشتهام). انتخابي است كه همان زمان اسباب اعتراضاتي هم شد، چون تلفظ و فهماش مسالهساز مينمود. با اين حال، با توجه به امكانات زبان فارسي و همچنين دشواري و درهمتنيدگي انواع تركيباتي كه نظريهپردازان ادبي با «متن» (text) ساختهاند (از جمله زيرمتن، زبرمتن، درونمتن، برونمتن، پيرامتن، فرامتن، ابرمتن، فرامتن، ورامتن، ...، و طبعا" وجوه وصفي و اسم مصدر اين اسامي)، و در راستاي رعايت دقت، اين انتخابي ناگزير بود. پنج سال از انتشار اثر ميگذرد، به نظر ميرسد اين معادل به مفهومي مقبول تبديل شده: شايد انتخاب نامناسبي هم نبوده باشد.
يادداشت مترجم
درآمد
1. خاستگاهها: سوسور، باختين، كريستوا
كلام رابطهبنياد: سوسور
كلام اجتماعى: باختين
مكالمهگرايى
تل كل، فرآورى: كريستوا
از مكالمهگرايى بهسوى بينامتنيت
جايگشت
باختين يا كريستوا
2. متنِ از بند رسته: بارت
از اثر به متن
مرگ مؤلف
متن خواندنى و متن نوشتنى
متن ناسازهوار
3. رويكردهاى ساختارگرا: ژنت و ريفاتر
بوطيقاى ساختارگرا: ژنت
فرامتنيت
پيرامتنيت
زبرمتنيت
هرمنوتيك ساختارگرا: ريفاتر
توانش ادبى
4. خوانندگان موقعيتمند: بلوم، فمينيسم، پسااستعمارنگرى
بازنگرى در تأثيرپذيرى: بلوم
نقشهى بدخوانى
نقادى زننگر و بينامتنيت
بازگشت مؤلف زن
بازگشت به باختين: فمينيسم و پسااستعمارنگرى
5. نتايج پسامدرن
بينامتنيت در هنرهاى غيرادبى
پسامدرنيسم و بينامتنيت
پسامدرنيسم و بازگشت تاريخ
بينامتنيت، زبرمتنيت، و شبكهى اينترنت
نتيجهگيرى
كتابشناسى
واژهنامه
نمايهى نامها
«بينامتنيت» را من معادل intertextuality گرفتهام (معادلهاي ديگر «ميانمتنيت» و «بينالمتونيت» را به دلايل آشكار كنار گذاشتهام). انتخابي است كه همان زمان اسباب اعتراضاتي هم شد، چون تلفظ و فهماش مسالهساز مينمود. با اين حال، با توجه به امكانات زبان فارسي و همچنين دشواري و درهمتنيدگي انواع تركيباتي كه نظريهپردازان ادبي با «متن» (text) ساختهاند (از جمله زيرمتن، زبرمتن، درونمتن، برونمتن، پيرامتن، فرامتن، ابرمتن، فرامتن، ورامتن، ...، و طبعا" وجوه وصفي و اسم مصدر اين اسامي)، و در راستاي رعايت دقت، اين انتخابي ناگزير بود. پنج سال از انتشار اثر ميگذرد، به نظر ميرسد اين معادل به مفهومي مقبول تبديل شده: شايد انتخاب نامناسبي هم نبوده باشد.
Labels: Barthes, Book Review