اکران اندیشه
کار را از حدود 3 سال پیش آغاز کردم. ایده ی اصلی ام این بود که چند فیلسوف برجسته ی قرن بیستمی را که در زمینه ی سینما هم دیدگاه های تعیین کننده یا تاثیرگذاری داشته اند انتخاب کرده، درآمدی به آرای هریک بنویسم و در ادامه هم متن مهمی از آن ها را ترجمه کنم. انتخاب های اولیه ی من والتر بنیامین، تئودور آدورنو، استنلی کاول، ژان- فرانسوا لیوتار، ژیل دولوز، ژان بودریار، و پل ویریلیو بودند. مانی هم با نظر من موافق بود. به زودی با علم به این که دیدگاه های ویریلیو خیلی به دیدگاه های بودریار نزدیک اند، قرار به گزینش شد و طبعا" بودریار با دیدگاه فراگیرتر، نوآورانه تر، و رادیکال ترش گزینه ی بهتری بود. قضیه را با مانی مطرح کردم و به پیشنهاد او اسلاوی ژیژک را جایگزین ویریلیو کردیم
من هم احتمالا" مثل همه ی کسانی که با تازه با ژیژک آشنا می شوند به شدت مجذوب اش شدم، اما هرچه بیش تر خواندم بیش تر سرخورده ام کرد، و در نهایت هم درآمدی علنا" انتقادی به آرای او نوشتم -- دو فصلی از پایان نامه ام که احتمالا" خیلی مورد پسند مانی نبوده یکی همین فصل بود و یکی درآمدی باز هم کمابیش انتقادی که به دولوز نوشتم؛ هرچه باشد مانی یک دولوزی سرشناس و بل که یک دولوزشناس بود
با الن بدیو هم، که ربطی به سینما نداشت، از طریق ژیژک آشنا شدم و با او هم همدلی نیافتم. ژیژک در مقاله ی مشهوری، که در صفحه ی 282 کتاب ام به آن اشاره کرده ام، در واقع پیشگام معرفی بدیو به دنیای انگلیسی زبان شده، ضمن شرح آرای او، به انتقادات اش از روان کاوی لکانی پاسخ داده است. چند وقت پیش که شاهد کشف بدیو، یا در واقع بازکشف کشف ژیژک، در ایران بودم و بعد هم خودم به مناستبی اشاره یی به این ماجرا داشتم، فکر کردم بد نیست مقاله ی مذکور را منتشر کنم، اما نه مضمون اش دغدغه ی خاص من بود و نه باوری به بنیان های فکری اش داشتم، پس منصرف شدم. دو سه هفته ی پیش که سرگرم بازبینی نسخه ی نهایی اکران اندیشه بودم (فکر می کنم تا دو سه هفته ی دیگر منتشر شود) دوباره نگاهی به آن مقاله انداختم و دیدم که به هر حال بخشی از بحث های اش، به ویژه در مورد لکان، می تواند روشنگر باشد، هرچند که روی هم رفته متنی دشوارخوان و کاملا" فنی است. با این تفاصیل، در نظر دارم در راستای تنویر افکار عمومی آن را منتشر کنم! مقاله ی مفصلی است و ترجمه اش را به تدریج در همین صفحه خواهید خواند
Labels: Cinema