کارکرد روشنفکران شرقی*
القاب و عناوین به کنار؛ گفته بودم از انتقاد استقبال خواهم کرد. حالا هم همین کار را میکنم. در متن مشوش مهرگان، از میان اتهامات وارده آنهایی را که جنبهی انتقادیتری داشت برگزیدهام و در حد بضاعت پاسخ میدهم.
1. مهرگان مقالهاش را با این ادعا آغاز میکند که کل فلسفه برای من در فرق بین "ت" بیدسته و "ت" دستهدار خلاصه میشود و تا همین دو هفته پیش همهچیز در نظرم صرفن "متن" بوده، اما این اواخر به صرافت افتادهام در باب نسبت روشنفکر با سیاست "اظهار لحیه" کنم. اول، در سطح نظری، این که درک من از فلسفه چیست ربطی به سیاست ندارد (فلسفه جواز سیاستورزی نیست). ظاهرن جرمام این است که نخواستهام با فلسفه نسخهی سیاسی بپیچم – هرازگاهی هم پروژهی تامین مبانی فلسفی برای اصلاح طلبی ایرانی به یاری فلسفههای اروپایی توسط فرهادپور- مهرگان را به نقد کشیدهام. دوم، در عمل، اگر منظور از پرداختن به سیاست، امضا کردن بیانیههای انتخاباتی و تجویز نسخههای سیاسی باشد، من چنین کاری نکردهام. اما مدتها پیش از این دو هفته، هرازگاهی مطالبی در باب گفتمان سیاسی روز نوشتهام، از جمله دو مقالهی مشروح در نقد دیدگاه فرهادپور- مهرگان در همین وبلاگ ("روشنفکران رسانهیی و اسب دموکراسی" و "رادیکالیسم بنیادگرا") که نه پاسخی از سوی او و مرادش در پی داشت و نه حاضر به انتشار آنها در "شرق" شدند.
2. مهرگان تلاش من برای ارائهی تعریفی از "کارکرد روشنفکری" را "عطش نابگرايِ قرن هفدهمي به ارائهي تعريفي دقيق و جامع از هر چيز و رميدن از هر نوع تناقض" میداند. اما من این تلاش را کاملن التقاطی و امروزی میدانم. اتفاقن به گمانام تلاش برای "نفی" (و نه "تشکیک") در هر تعریفی نشاندهندهی نوعی پسامدرنیسم کودکانه و دریداگرایی سادهانگارانه است. گو این که، برخلاف ادعای آغازین مقاله، من نه در پی کشف ماهیت "سوژه" ی روشنفکر (چیستی او)، بل به دنبال شناختن پراکسیسی بودهام که کار یک روشنفکر به عنوان یک عامل اجتماعی را تعیین میکند. از دید من، نقطهی مقابل تلاش برای شالودهشکنی تعاریف، همان ولنگاری مفرط و از قضا "جهانسومی" است که ملغمهیی از رادیکالیسم و آنارشیسم میسازد تا ارکان ارزیابیها و صلاحدیدش در تشخیص و تحویل نقشها به عاملان اجتماعی را از گزند هر انتقادی مصون نگه دارد. همین توسل به "خشونت" اتفاقن "زبانی"، و توجیه هر اقدامی به یمن ناگزیری و پسندیدگی "تناقضها" نیست که به امثال مهرگان اجازه میدهد تا با نظارت استصوابی خود صلاحیت برخی را به عنوان منتقد، مترجم، نویسنده، و ... تایید کنند و برخی دیگر را فاقد صلاحیت بشمارند، بی این که دلایل و معیارهای مشخص – و بنابراین قابلانتقاد -- ی ارائه کنند؟
3. برخلاف گفتهی مهرگان، حرف من این نیست که "ما اصلآ روشنفکر نداریم" (نمیدانم این حکم را چرا و چگونه به بحث من ربط داده)، یا بعضیها روشنفکر نیستند "چون اصلآ تعریف روشنفکری و کارکردش را نمیدانند" (باز هم نمیدانم این نقل قول از کجای مطلب من استخراج شده). حرف من این است که هر فردی برای ایفای نقش روشنفکری، دانسته یا نادانسته، باید شرایطی را احراز کند، ملزوماتی را رعایت کند، تا کار اش در حیطهی کار روشنفکری قرار بگیرد -- و اگرنه، نگیرد. کمترین فایدهی این بحث هم به گمانام تلاش برای تشکیک در این شرایط و ملزومات، و در نتیجه کمک به روشن شدن وظایف و اختیارات شهروندان، و در نهایت مسئولیتپذیری ساختار قدرت در یک جامعهی مدنی است.
4. مهرگان در پایان مقالهاش اطمینان میدهد که رویکرد من در هر شرایطی "بیخاصیت" است و بنابراین به هیچ کس بر نخواهد خورد و هیچ کس مانع سخن من نخواهد شد. من به عکس فکر میکنم. فکر میکنم امثال من که این سالها از حمایت دولت اصلاحات و تریبونهای اصلاح طلب برای "سخنپراکنی" بهره یی نبردهاند بعد از این هم بیبهره خواهند ماند. اتفاقن امثال مهرگان که تریبونها را در اختیار داشتند و سخن بیخاصیتهایی مثل مرا سانسور کردند، با "خاصیت" ی که در آنها هست، از فرصت آتی هم برای "لجنپراکنی" بهره خواهند برد.
الف) آیا من بیانیه امضا کردن یا اعلام حمایت را محکوم کردهام؟ یا این که فقط هشدار دادهام کنش سیاسی روشنفکرانه در همین خلاصه نمیشود، ادای دین سیاسی به معنی در گوشهی خانه یا کنج روزنامه جا خوش کردن و هر چهار سال یکبار رای دادن و رای خود را جار زدن نیست؟
ب) آیا من در تمام مقالات اخیر، موضع خود را دربارهی انتخابات توضیح ندادم؟ آیا اعلام عدم شرکت در انتخابات، به دلایل عدیده یی که بعضن ذکر کردم، موضع گیری نبود؟ آیا موضع گیری فقط پای بیانیهها را امضا کردن است؟ در جریان این انتخابات بسیاری از افراد ناموافق هم موضع گیری کردند، از گنجی تا عبادی، از آجودانی تا پرهام و دوستدار، که موضع گیری شان انعکاس آنچنانی در ژورنالهای ایرانی نیافت. بسیاری دیگر هم اعلام موضع نکردند: استاد فلسفهی سیاسی، بشیریه هم ظاهرن موضعی در قبال انتخابات نگرفت؛ او هم به نابگرایی فکری سنتی یا پستمدرن دچار بود؟
پ) اگر درگیر شدن در کنش سیاسی به معنی انتشار نوشته یی در روزنامهی شرق باشد، بسیاری آماده بودند تا دستشان را به این ابتذال آلوده کنند، ظاهرن خود مهرگان و همکاراناش علاقهی وافری دارند که دستان برخی پاک بماند: آلودگیشان هم انحصاری است.
Labels: Election